گنجور

۶- آیات ۲۷ تا ۳۲

وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اِبْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبٰا قُرْبٰاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمٰا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ اَلْآخَرِ قٰالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قٰالَ إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ (۲۷) لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مٰا أَنَا بِبٰاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخٰافُ اَللّٰهَ رَبَّ اَلْعٰالَمِینَ (۲۸) إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحٰابِ اَلنّٰارِ وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ اَلظّٰالِمِینَ (۲۹) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (۳۰) فَبَعَثَ اَللّٰهُ غُرٰاباً یَبْحَثُ فِی اَلْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوٰارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ قٰالَ یٰا وَیْلَتیٰ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هٰذَا اَلْغُرٰابِ فَأُوٰارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ اَلنّٰادِمِینَ (۳۱) مِنْ أَجْلِ ذٰلِکَ‌ کَتَبْنٰا عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسٰادٍ فِی اَلْأَرْضِ فَکَأَنَّمٰا قَتَلَ اَلنّٰاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیٰاهٰا فَکَأَنَّمٰا أَحْیَا اَلنّٰاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُنٰا بِالْبَیِّنٰاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذٰلِکَ فِی اَلْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (۳۲)

و بخوان بر ایشان خبر دو پسر آدم را بحق هنگامی که قربان کردند قربانی پس پذیرفته شد از یکیشان و پذیرفته نشد از دیگری گفت هر آینه خواهم کشت ترا البته گفت جز این نیست که می‌پذیرد خدا از پرهیزکاران (۲۷) اگر می‌گشایی بسوی من دستت که بکشی مرا نیستم من گشاینده دستم را بسوی تو که بکشم ترا بدرستی که من می‌ترسم از خدا که پروردگار جهانیانست (۲۸) بدرستی که من می‌خواهم که باز گردی بگناه من و گناه خود پس شوی از اهل آتش وان پاداش ستمکارانست (۲۹) پس آسان گردانید از برای نفسش کشتن برادرش را پس کشت او را پس گردید از زیانکاران (۳۰) پس برانگیزانید خدا غرابی را که کاوش می‌کرد در زمین تا بنماید او را چگونه به پوشاند جسد برادرش را گفت ای وای بر من آیا عاجز شدم که باشم مانند این غراب پس بپوشیم جسد برادرم را پس گردید از پشیمانان (۳۱) از برای آن نوشتیم بر بنی اسرائیل که کسی که کشت تنی را بدون آنکه کشته باشد تنی را یا فسادی در زمین پس گویا کشته است مردمان را همه و کسی که زنده گردانیدش پس گویا که زنده گردانیده مردمان را همه و بتحقیق آمد ایشان را رسولان با معجزات پس بدرستی که بسیاری از ایشان پس از آن در زمین اسراف‌کارانند (۳۲)

می بخوان بر امّت ای فخر بشر
زآن دو ابن آدم از بهر خبر
که بُدند آن دو پسر از صلب او
نامشان هابیل و قابیل عدو
این خبر باشد به حق یعنی که راست
راستی مستلزم آیات ماست
میشد از حو ّا تولّد نوبتی
یک پسر یک دختر اندر صحبتی
دختر یک بطن را بر آن پسر
دادی او کو بود از بطن دگر
اولین فرزند او قابیل بود
همرهش اقلیمیای با نمود
بود بس اقلیمیا صاحب جمال
هم به هابیل او ز امر حق حلال
نامزد چون گشت بر هابیل او
ناگوار آمد به قابیل عدو
گفت با آدم بر این ندهم رضا
که دهی بر دیگری اُخت مرا
گفت آدم این نه بر میل من است
بلکه امر حضرت است و احسن است
ور نداری باور این نادانی است
هر دو را تکلیف بر قربانی است
هر که را گردید قربانی قبول
زو بود اقلیمیا دور از نکول
گوسفندی برد پس هابیل زود
وز گیاه خشک مشتی آن عنود
دسته ای از گندم کم دانه ای
بهر قربانی ببرد از لانه ای
آتشی آمد ربود آن گوسفند
وآن دگر شد ناقبول و ناپسند
گفت قابیل از حسد هابیل را
با الله از قتلت نخواهم کرد اِبا
گفت مر هابیل فرماید یقین
حق چو قربانی قبول از متقین
گر نفرمود از تو قربانی قبول
باشد آن از ترک تقوی ای فضول
گر نشد مقبول حق قربانی است
نی ز من باشد ز نافرمانی است
جرم من چبود که باید کُشتنم
بی ز تقصیری به خون آغشتنم
گر تو بر قتلم گشایی دست خویش
من نیارم دست بر قتل تو پیش
زآنکه من ترسم ز ربّ العالمین
رو به ترک امر او نآرم یقین
من همی خواهم که تا گردی تو باز
بر گناه قتل من اندر مجاز
تا که باشی حامل اجرام من
هم به جرم خویش گردی ممتحن
هر که قتلی تا کند از بی تمیز
بر تو باشد آن گنه تا رستخیز
زآنکه اول از تو سر زد این گناه
خلق را بر فعل بد دادی تو راه
پس تو باشی زین عمل ز اصحاب نار
وین جزای ظالم است از کردگار
پس نمود آسان بر او قتل اخیه
دیو سرکش یا که نفس آن سفیه
دید پس هابیل را روزی به خواب
در رمه برداشت سنگی با شتاب
کوفت آن را بی تأمل بر سرش
کُشت و اندر خون کشید آن پیکرش
گشت او پس در دو کون از خاسرین
در حیاتش خوار و مطرود و غبین
این چنین بودش زیان دنیوی
چیست تا او را عذاب اخروی
پس ندانست او که با او چون کند
در زمین آن چثه را مدفون کند
همچو دزدان داشت او را در کنف
می کشیدش روز و شب بر هر طرف
پس برانگیزاند زاغی را خدا
کُشت زاغ دیگری را از جفا
کرد زاغ مرده را در زیر خاک
دید قابیل آن ز غم شد دردناک
گفت بس یَاویلَتَٰی بر عقل خود
که مرا کمتر ز زاغی بُد خرد
من شدم عاجز که باشم چون غُراب
وین بُد از تأثیر فعل ناصواب
تا چه او پوشم برادر را به خاک
نیستم بر قدر زاغی علمناک
کرد مر هابیل را در خاک زود
پس پشیمان گشت و غم بر غم فزود
زآنکه رویش شد سیه، حالش تباه
کس نمیکرد از بدی بر وی نگاه
آدم او را راند و شد دور از دیار
کرد پس آتش پرستی اختیار
حال او بر خواری و توبیخ ها
جملگی ثبت است در تاریخ ها
گفت پس مِنْ أجلِ ذلِک در بیان
ما نوشتیم این بر اسرائیلیان
حکم یعنی زین سبب کردیم ما
که کس ار بکشد کسی را ناروا
بی ز قتل نفس و اجرای قصاص
که بود لازم بر او بر اختصاص
یا فسادی کرده باشد در زمین
چون زناء و دزدی و شرک از یقین
هست احصان شرط قتل اندر زنا
هم به دزدی بستن ره هر کجا
گر کُشی آن دزد و زانی را رواست
کاندر آن آسایش خلق خداست
پس بدون این جهت ها گر کُشد
هیچ نفسی نفس دیگر بی رشد
پس بر آن ماند که خلقان را تمام
کُشته باشد زین تجری در نظام
وآنکه گردد بر حیات کس سبب
کز هلاکش وارهاند و از تعب
پس بر آن ماند که احیاء نفوس
کرده باشد جمله را اندر جلوس
گر کسی را شد کسی بر حق دلیل
کرده احیاء نفسها را در سبیل
سوی اسرائیلیان با بیّنات
آمدند از ما رسولان بر نجات
اکثری ز ایشان پس از آن در زمین
مسرفان بودند از آئین و دین
بودشان یعنی تجاوز از حدود
وز طریق اعتدال آنسان که بود
قتل ناحق بعد تشدید عظیم
می نمودندی بدون خوف و بیم
پس شد ارسال رسولان از خدا
سوی ایشان بهر نهی از ناروا
در مدینه جمعی از ارض یمن
آمدندی نزد آن فخر زمن
پس ملازم نزد پیغمبر شدند
وز قبول دین او سرور شدند
با مزاج آن جماعت سازگار
چون نبود آب و هوای آن دیار
نو مسلمانان شدند آنجا علیل
چون شنید احوال ایشان آن خلیل
گفت اندر اشتران شیر دار
بردشان باید که دارند آن شعار
چند روزی اندر آنجا بی گزند
بول و شیر اشترانشان شد پسند
تا که صحت یافتند از رنج زود
اشتری چند از پیمبر با نمود
زبده کردند از پی نام و نشان
پس شدندی بر دیار خود روان
بُد غلامی از نبی نامش یسار
بر دهان و چشم او کردند خار
چون رسید این بر پیمبر در زمان
بیست تن کرد از پی ایشان روان
جمله را بستند و آوردند زود
در مدینه نزد آن سلطان جود
۵- آیات ۲۲ تا ۲۶: قٰالُوا یٰا مُوسیٰ إِنَّ فِیهٰا قَوْماً جَبّٰارِینَ وَ إِنّٰا لَنْ نَدْخُلَهٰا حَتّٰی یَخْرُجُوا مِنْهٰا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهٰا فَإِنّٰا دٰاخِلُونَ (۲۲) قٰالَ رَجُلاٰنِ مِنَ اَلَّذِینَ یَخٰافُونَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمَا اُدْخُلُوا عَلَیْهِمُ اَلْبٰابَ فَإِذٰا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غٰالِبُونَ وَ عَلَی اَللّٰهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۲۳) قٰالُوا یٰا مُوسیٰ إِنّٰا لَنْ نَدْخُلَهٰا أَبَداً مٰا دٰامُوا فِیهٰا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقٰاتِلاٰ إِنّٰا هٰاهُنٰا قٰاعِدُونَ (۲۴) قٰالَ رَبِّ إِنِّی لاٰ أَمْلِکُ إِلاّٰ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ اَلْقَوْمِ‌ اَلْفٰاسِقِینَ (۲۵) قٰالَ فَإِنَّهٰا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی اَلْأَرْضِ فَلاٰ تَأْسَ عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْفٰاسِقِینَ (۲۶)۷- آیات ۳۳ تا ۳۷: إِنَّمٰا جَزٰاءُ اَلَّذِینَ یُحٰارِبُونَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اَلْأَرْضِ فَسٰاداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاٰفٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ اَلْأَرْضِ ذٰلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی اَلدُّنْیٰا وَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (۳۳) إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۳۴) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِبْتَغُوا إِلَیْهِ اَلْوَسِیلَةَ وَ جٰاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۳۵) إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذٰابِ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ مٰا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (۳۶) یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ اَلنّٰارِ وَ مٰا هُمْ بِخٰارِجِینَ مِنْهٰا وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُقِیمٌ (۳۷)

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.