گنجور

۶- آیات ۲۱ تا ۲۴

فَخَرَجَ مِنْهٰا خٰائِفاً یَتَرَقَّبُ قٰالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (۲۱) وَ لَمّٰا تَوَجَّهَ تِلْقٰاءَ مَدْیَنَ قٰالَ عَسیٰ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَوٰاءَ اَلسَّبِیلِ (۲۲) وَ لَمّٰا وَرَدَ مٰاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ اَلنّٰاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ اِمْرَأَتَیْنِ تَذُودٰانِ قٰالَ مٰا خَطْبُکُمٰا قٰالَتٰا لاٰ نَسْقِی حَتّٰی یُصْدِرَ اَلرِّعٰاءُ وَ أَبُونٰا شَیْخٌ کَبِیرٌ (۲۳) فَسَقیٰ لَهُمٰا ثُمَّ تَوَلّٰی إِلَی اَلظِّلِّ فَقٰالَ رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (۲۴)

پس بیرون رفت از آن ترسان که مترصد می‌بود و گفت ای پروردگار من برهان مرا از گروه ستمکاران (۲۱) و چون متوجه شد بسوی مدین گفت شاید که پروردگار من که هدایت کند مرا میان راه (۲۲) و چون وارد شد بآب مدین یافت بر آن گروهی را از مردمان که آب می‌دادند مواشی خود را و یافت از فرود ایشان دو زن را منع می‌کردند گفت چیست کار شما گفتند آب نمی‌دهیم تا آنکه باز کردند شبانان و پدر ما پیریست بزرگ (۲۳) پس آب داد برای آن دو پس برگشت بسوی سایه پس گفت پروردگار من بدرستی که من برای آنچه فرو فرستادی بر من از خیر محتاجم (۲۴)

« در بیان فرار کردن حضرت موسی(ع) از مصر و رسیدن بر سر آب مدین و دیدن دختران شعیب(ع) را بر سر آب »

پس برون از شهر شد بی راحله
گرسنه، تنها بدون قافله
بود خائف داشت در ره انتظار
کز پی اش آیند گفت ای کردگار
ده نجاتم از گروه ظالمین
در پناه خود نگهدارم چنین
پس روان شد سوی مدین او ز راه
ره نماید شایدم گفتا اِله
از سه ره کآمد به پیشش بی غلط
او سوا کرد اختیار اعنی وسط
زآن دو ره رفتند آنها کز عقب
مر ورا بودند ساعی در طلب
داشت حق مستور ز ایشان راه راست
کز وسط می رفت و حق اینگونه خواست
شد به مدین، هشت منزل بوده آن
تا به مصر و خارج از فرعونیان
آمد او بر آب مدین در ورود
وآن چهی اندر کنار شهر بود
یافت قومی را ز مردم کز شتاب
مر مواشی را همی دادند آب
بر کناری دید از مردم دو زن
گوسفندان داشته دور آن دو تن
تا نیایند آن رمه نزدیک آب
یافت ایشان را به عفت در حجاب
رفت موسی کرد از ایشان سؤال
چیست تا مطلوبتان زین اشتغال
گوسفندان دور می دارید ز آب
در رمه تا در نریزند از شتاب
می بگفتند آب ندهیم این رمه
تا که فارغ می نگردند آن همه
پس بماند هر چه فاضل ز آبشان
بر مواشی ما دهیم از بعد آن
هستمان پیر کهنسالی پدر
نیست قادر تا خود آید در گذر
بالضروره خواهران آییم ما
تا که بدهیم آب مر اغنام را
با شبانان گفت موسی کز چه باب
این زنان را زودتر ندهید آب
آب ما گفتند ندهیم ار به گاه
تو توانی دلو را برکش ز چاه
آب می ده این دو زن را زودتر
این به استهزا ء بگفتند آن حشر
زآنکه بود آن کار ده مرد قوی
غیرت آمد در نهاد موسوی
برکشید آن دلو بر چُستی ز چاه
داد آب اغنام نسوان را به گاه
کرد پس بر سایۀ نخلی رجوع
از حرارت یا که از طغیان جوع
گفت پس یا رب ز نیکی ناگزیر
آنچه بفرستی به محتاج فقیر
از تو میخواهم که محتاجم بر آن
خوردنی را گرچه باشد نیم نان
دختران را دید در خانه پدر
آمدند امروز از ره زودتر
زآن سبب پرسید ، گفتند آنچه بود
گفت آریدش کنون در خانه زود
۵- آیات ۱۸ تا ۲۰: فَأَصْبَحَ فِی اَلْمَدِینَةِ خٰائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا اَلَّذِی اِسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قٰالَ لَهُ مُوسیٰ إِنَّکَ‌ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ (۱۸) فَلَمّٰا أَنْ أَرٰادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمٰا قٰالَ یٰا مُوسیٰ أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمٰا قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ جَبّٰاراً فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ اَلْمُصْلِحِینَ (۱۹) وَ جٰاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی اَلْمَدِینَةِ یَسْعیٰ قٰالَ یٰا مُوسیٰ إِنَّ اَلْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ اَلنّٰاصِحِینَ (۲۰)پس گشت در آن شهر ترسان مترصد می‌بود پس ناگاه آنکه بیاری طلبیده بود او را دیروز بفریادرسی خواست او را گفت مر او را موسی بدرستی که تویی هر آینه گمراهی آشکار (۱۸) پس چون خواست که حمله می‌کند با آنکه او دشمنش بود مر آن دو تا را گفت ای موسی آیا می‌خواهی که بکشی مرا هم چنان که کشتی نفیسی را دیروز نمی‌خواهی جز اینکه باشی ستمکار در زمین و نمی‌خواهی که باشی از اصلاح‌کنندگان (۱۹) و آمد مردی از انتهای آن شهر که می‌شتافت گفت ای موسی بدرستی که جماعت مشورت می‌کنند در باب تو که بکشندت پس بیرون رو بدرستی که من مر ترا از خیرخواهانم (۲۰)۷- آیات ۲۵ تا ۲۸: فَجٰاءَتْهُ إِحْدٰاهُمٰا تَمْشِی عَلَی اِسْتِحْیٰاءٍ قٰالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مٰا سَقَیْتَ لَنٰا فَلَمّٰا جٰاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ اَلْقَصَصَ قٰالَ لاٰ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (۲۵) قٰالَتْ إِحْدٰاهُمٰا یٰا أَبَتِ اِسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اِسْتَأْجَرْتَ اَلْقَوِیُّ اَلْأَمِینُ (۲۶) قٰالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی اِبْنَتَیَّ هٰاتَیْنِ عَلیٰ أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمٰانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ مٰا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (۲۷) قٰالَ ذٰلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا اَلْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاٰ عُدْوٰانَ عَلَیَّ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ مٰا نَقُولُ وَکِیلٌ (۲۸)

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فَخَرَجَ مِنْهٰا خٰائِفاً یَتَرَقَّبُ قٰالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (۲۱) وَ لَمّٰا تَوَجَّهَ تِلْقٰاءَ مَدْیَنَ قٰالَ عَسیٰ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَوٰاءَ اَلسَّبِیلِ (۲۲) وَ لَمّٰا وَرَدَ مٰاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ اَلنّٰاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ اِمْرَأَتَیْنِ تَذُودٰانِ قٰالَ مٰا خَطْبُکُمٰا قٰالَتٰا لاٰ نَسْقِی حَتّٰی یُصْدِرَ اَلرِّعٰاءُ وَ أَبُونٰا شَیْخٌ کَبِیرٌ (۲۳) فَسَقیٰ لَهُمٰا ثُمَّ تَوَلّٰی إِلَی اَلظِّلِّ فَقٰالَ رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (۲۴)
هوش مصنوعی: پس از آنکه از آنجا خارج شد، با نگرانی و ترس به اطراف نگاه می‌کرد و گفت: «پروردگارا! مرا از قوم ستمگر نجات ده.» و زمانی که به سمت مدین رفت، گفت: «امیدوارم پروردگارم راه درست را به من نشان دهد.» وقتی به آب مدین رسید، گروهی از مردم را دید که در حال آبیاری بودند و در کنار آنها دو زن را دید که از دام‌هایشان محافظت می‌کردند. از آنها پرسید: «چه مشکلی دارید؟» آنها جواب دادند: «ما تا زمانی که شبانان دام‌هایشان را به آب نرسانده‌اند، نمی‌توانیم آب دهیم و پدرمان مردی سالخورده است.» سپس او به آنها آب داد و بعد به سایه‌ای رفت و گفت: «پروردگارا! من به آن خیری که نازل کرده‌ای نیازمندم.»
پس بیرون رفت از آن ترسان که مترصد می‌بود و گفت ای پروردگار من برهان مرا از گروه ستمکاران (۲۱) و چون متوجه شد بسوی مدین گفت شاید که پروردگار من که هدایت کند مرا میان راه (۲۲) و چون وارد شد بآب مدین یافت بر آن گروهی را از مردمان که آب می‌دادند مواشی خود را و یافت از فرود ایشان دو زن را منع می‌کردند گفت چیست کار شما گفتند آب نمی‌دهیم تا آنکه باز کردند شبانان و پدر ما پیریست بزرگ (۲۳) پس آب داد برای آن دو پس برگشت بسوی سایه پس گفت پروردگار من بدرستی که من برای آنچه فرو فرستادی بر من از خیر محتاجم (۲۴)
هوش مصنوعی: موسی از آنجا ترسان بیرون رفت و گفت: «پروردگارا، مرا از گروه ستمکاران نجات بده.» سپس که به سوی مدین رفت، گفت: «شاید پروردگارم مرا به راه درست هدایت کند.» وقتی به آب مدین رسید، گروهی از مردان را دید که به دام‌هایشان آب می‌دهند و همچنین دو زنی را دید که نمی‌توانند آب بکشند. از آن‌ها پرسید چرا این کار را نمی‌کنند و آن‌ها جواب دادند: «ما آب نمی‌دهیم تا زمانی که چوپانان برگردند، زیرا پدر ما پیرمردی سالخورده است.» موسی برای آن دو آب کشید و سپس به سایه برگشت و گفت: «پروردگارا، من به آن خیری که برای من نازل کرده‌ای محتاجم.»
« در بیان فرار کردن حضرت موسی(ع) از مصر و رسیدن بر سر آب مدین و دیدن دختران شعیب(ع) را بر سر آب »
هوش مصنوعی: در این داستان، حضرت موسی(ع) از مصر فرار می‌کند و به کنار آبی در مدین می‌رسد. در آنجا، او دختران شعیب(ع) را می‌بیند که مشغول آب‌دادن به چرندگان خود هستند.
پس برون از شهر شد بی راحله
گرسنه، تنها بدون قافله
هوش مصنوعی: دیگر از شهر خارج شد، بدون توشه و راهی، گرسنه و تنهایی بدون گروهی که همراهش باشد.
بود خائف داشت در ره انتظار
کز پی اش آیند گفت ای کردگار
هوش مصنوعی: در این بیت، فردی در حال انتظار برای شخصی است و نگران است که دیگران به دنبال آن فرد بیایند. او در دل از خداوند می‌خواهد که به او کمک کند و از نگرانی‌اش بکاهد.
ده نجاتم از گروه ظالمین
در پناه خود نگهدارم چنین
هوش مصنوعی: من را از دست ظالمین نجات بده و در پناه خود نگه‌دار.
پس روان شد سوی مدین او ز راه
ره نماید شایدم گفتا اِله
هوش مصنوعی: او به سوی مدین روانه شد و در طول مسیر، راهنمایی به او نشان داد و شاید گفت: «ای خدای من!»
از سه ره کآمد به پیشش بی غلط
او سوا کرد اختیار اعنی وسط
هوش مصنوعی: او از سه راه به سمت او آمد بدون خطا و با دقت، پس انتخابی را انجام داد که به معنای میانه‌روی بود.
زآن دو ره رفتند آنها کز عقب
مر ورا بودند ساعی در طلب
هوش مصنوعی: آن دو راه را پیمودند، کسانی که به دنبالش بودند و در تلاش برای یافتن او بودند.
داشت حق مستور ز ایشان راه راست
کز وسط می رفت و حق اینگونه خواست
هوش مصنوعی: حقایق و واقعیت‌ها برای آن‌ها پنهان بود و راه درست از میان می‌گذشت و خداوند این‌گونه می‌خواست که حق نمایان نشود.
شد به مدین، هشت منزل بوده آن
تا به مصر و خارج از فرعونیان
هوش مصنوعی: به مدینه رسید و هشت منزل راه را تا مصر پیمود که از سرزمین فرعونیان فاصله گرفت.
آمد او بر آب مدین در ورود
وآن چهی اندر کنار شهر بود
هوش مصنوعی: او به شهر مدین آمد و هر چیزی که در کنار شهر بود را دید.
یافت قومی را ز مردم کز شتاب
مر مواشی را همی دادند آب
هوش مصنوعی: گروهی از مردم را دید که به خاطر عجله و شتاب، به حیواناتشان آب می‌دادند.
بر کناری دید از مردم دو زن
گوسفندان داشته دور آن دو تن
هوش مصنوعی: در کنار، دو زن را دید که گوسفندانی دارند و دور آن‌ها جمع شده‌اند.
تا نیایند آن رمه نزدیک آب
یافت ایشان را به عفت در حجاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن群ی نزدیک آب نرسند، آن‌ها را با شرافت و در پرده مشاهده می‌کنید.
رفت موسی کرد از ایشان سؤال
چیست تا مطلوبتان زین اشتغال
هوش مصنوعی: موسی به آنها گفت: چه چیزی می‌خواهید تا از این مشغله راحت شوید؟
گوسفندان دور می دارید ز آب
در رمه تا در نریزند از شتاب
هوش مصنوعی: گوسفندان را از آب دور نگه‌دارید تا به خاطر شتاب و بی‌احتیاطی به داخل آب نریزند.
می بگفتند آب ندهیم این رمه
تا که فارغ می نگردند آن همه
هوش مصنوعی: می‌گفتند که به این گله آب ندهیم تا وقتی که آن‌ها به کار خود مشغول هستند و بی‌خیال به دور نگاه می‌کنند.
پس بماند هر چه فاضل ز آبشان
بر مواشی ما دهیم از بعد آن
هوش مصنوعی: پس هر چیزی که برای برتری و فضل در حق آنها است، از آب آنها برای چهارپایان ما بگذاریم و بعد از آن ادامه دهیم.
هستمان پیر کهنسالی پدر
نیست قادر تا خود آید در گذر
هوش مصنوعی: وجود ما مانند شخصی پیر و کهنسال است؛ نمی‌تواند به تنهایی و به راحتی از مراحل و مشکلات زندگی عبور کند.
بالضروره خواهران آییم ما
تا که بدهیم آب مر اغنام را
هوش مصنوعی: ما به ناچار باید به خواهران بپیوندیم تا آب را به دام‌ها بدهیم.
با شبانان گفت موسی کز چه باب
این زنان را زودتر ندهید آب
هوش مصنوعی: موسی به شبانان گفت: چرا به این زنان زودتر آب نمی‌دهید؟
آب ما گفتند ندهیم ار به گاه
تو توانی دلو را برکش ز چاه
هوش مصنوعی: گفتند که به تو آب نمی‌دهیم، ولی اگر در زمان نیازت بتوانی، می‌توانی دلو را از چاه بیرون بکشی.
آب می ده این دو زن را زودتر
این به استهزا ء بگفتند آن حشر
هوش مصنوعی: این دو زن به سرعت آب می‌دهند و این کار را به تمسخر انجام می‌دهند.
زآنکه بود آن کار ده مرد قوی
غیرت آمد در نهاد موسوی
هوش مصنوعی: چون این کار به دست ده مرد قوی انجام شده، غیرت و اراده را در نهاد موسوی وارد کرده است.
برکشید آن دلو بر چُستی ز چاه
داد آب اغنام نسوان را به گاه
هوش مصنوعی: آن شخص دلو را از چاه بالا کشید و آب را برای گوسفندانی که در آن زمان به آبیاری نیاز داشتند، آورد.
کرد پس بر سایۀ نخلی رجوع
از حرارت یا که از طغیان جوع
هوش مصنوعی: او به زیر سایه درخت نخل رفت تا از گرما و یا از شدت گرسنگی خلاص شود.
گفت پس یا رب ز نیکی ناگزیر
آنچه بفرستی به محتاج فقیر
هوش مصنوعی: خداوندا، من از نیکی و خوبی چیزی جز این انتظار ندارم که به نیازمند و فقیر برسانی.
از تو میخواهم که محتاجم بر آن
خوردنی را گرچه باشد نیم نان
هوش مصنوعی: از تو درخواست دارم که به من کمک کنی، حتی اگر تنها یک نیمه نان باشد که به آن نیاز دارم.
دختران را دید در خانه پدر
آمدند امروز از ره زودتر
هوش مصنوعی: دختران را در خانه دید که امروز زودتر از راه آمدند.
زآن سبب پرسید ، گفتند آنچه بود
گفت آریدش کنون در خانه زود
هوش مصنوعی: به همین دلیل پرسید و پاسخ دادند: آنچه را که بود، حالا بیاورید و زودتر در خانه آماده کنید.