۱۳- آیات ۸۳ تا ۸۴
وَ أَیُّوبَ إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ اَلضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (۸۳) فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ فَکَشَفْنٰا مٰا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْنٰاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنٰا وَ ذِکْریٰ لِلْعٰابِدِینَ (۸۴)
و ایوب را هنگامی که ندا کرد پروردگارش را که مس کرد مرا آزار و تو رحمکنندهتر رحمکنندگانی (۸۳) پس اجابت نمودیم مر او را پس رفع نمودیم آنچه با او بود از آن را و دادیم او را اهلش و مثلشان با ایشان رحمتی از نزد ما و پندی مر پرستندگان را (۸۴)
« در بیان حال حضرت ایوب علی نبینا و علیه السلام »
یاد کن ایوب را چون خواند چند
رب خود را چون رسید او را گزند
که مرا مَس کرد ضرّی این چنین
تو به حالم ارحمی از راحمین
یادم آمد حال ایوب صبور
گشتم از صبر و سکون یکباره دور
منقلب شد حالم از احوال او
آمدم چون در نظر تمثال او
بود صبرش از محبّت بر اِله
آن امین راه حق روحی فداه
گریه گر بگذاردم گویم تمام
حال آن بگزیدة ربّ الانام
در محبّت امتحان دوست را
کَند از تن با رضایت پوست را
آنکه با حق کار عشق اینسان کند
ترک ملک و مال و جسم و جان کند
نکشد آهی در بلاء باشد صبور
در محبّت تا جویی ناید قصور
جان به نامش گر دهی نبود گران
صد سلام او را به جان از عاشقان
مال و ملکش بود بیش از حصر و حد
هم غلام و اسب و استر بی عدد
بود مشغول عبادت صبح و شام
دل نبودش جز به مهر حق مدام
روزی آمد جبرئیل از حق بر او
داد پیغام از حق او را رو به رو
گفت بودی عمری اندر عیش و ناز
آن سر آمد وقت اندوه است باز
نعمتت گردد مبدل بر نقم
صحتت بر رنج و هم شادی به غم
فقر و ناداری رسد بعد از غناء
میشوی بر ضعف و خواری مبتلاء
گفت دادم دل بر این جمله یقین
گر رضای دوست باشد این چنین
کی توانیم از رضای او گذشت
باغ ما چو از باد مهرش تازه گشت
پس بُراق عشق آمد شد سوار
سوی معراج فناء هم رهسپار
نوح سان بنشست در فُلک رضاء
داد دل یکجا به طوفان قضاء
بر بلای دوست بود او منتظر
تا که فرمان کی به جهر آید ز سرّ
بود روزی در عبادتخانه او
کآمد از ره پیک عشق از چار سو
که تلف شد گلّه و خیل و رمه
رفت بر سیل حوادث آن همه
کِشتها و باغها را زد سموم
کرد ویران هر چه بود از مرز و بوم
پس خبر آمد که افتاد از مقام
سقف مر بر فرق فرزندان تمام
بود مشغول او به ذکر ذوالجلال
می نماند از آن خبرها ز اشتغال
فوت فرزندان دل آوردش به درد
پس به سجده اوفتاد و شکر کرد
بانگ بر زد غیرت عشق غیور
کاین زمان دل را نگهدار ای صبور
در حضورش کن نگهداریِ دل
یارت آید تا که بر یاریِ دل
داده حق بود اینها بی سخن
باز چون خواهد ز جان تسلیم کن
کی تو را جان بود یا چیز دگر
یا که هیچت از وجود خود خبر
او تو را جان داد و عقل و علم و دید
هم ز نعمتها که پی در پی رسید
آنچه خود داد ار که هم بگرفت باز
منّت از وی دار و با محنت بساز
در ره اینها امتحان عاشق است
تا که بر زخم ارادت لایق است
باز آمد امتحان بیمار شد
مدت رنج و مرض بسیار شد
هیچ عضوی سالم از وی بر نماند
جز زبان و دل که حق زآن می بخواند
زخم گشت اعضای او سر تا به پای
در کَناسه مر ورا دادند جای
رحُمه بُد مشغول خدمتکاری اش
مینمود اندر مرض غمخواری اش
هفت سال اینگونه بود احوال او
کس نپرسیدی ز نفرت حال او
گفت رحُمه چون نخواهی از خدا
تا تو را بدهد ز علتها شفا
گفت از این کو مرا هشتاد سال
داد نعمت سخت دارم انفعال
که ز رنج کم ز وی خواهم شفا
یاد نارم آن همه عیش و نوا
بحر رحمت زین بیان آمد به جوش
او زبان است ار شود عاشق خموش
هر صباحی از غم و بیماری اش
باز پرسید از پی دلداری اش
که بود چون حالت ای بیمار من
عافیت جویی تو یا دیدار من
گفتی آن را هم تو دانی ای خدا
گر چنینم یا چنان در مدعا
بر نیاید کار بر دعویِ من
کار باشد بر قبول ذوالمنن
بود صبحی منتظر در سرّ و هوش
آن خطاب حق ورا نامد به گوش
آن زمان لب بر شکایت باز کرد
رَب أنِّی مَسّنِی آغاز کرد
پس نمودیم آن دعایش مستجاب
هم مبدل بر شفاء، رنج و عذاب
رنج او برداشتیم از فضل ما
باز دادیمش ز علت ها شفا
هم دو چندان زآنچه بودش بیشتر
ز اهل و اولاد و منال و گنج و زر
تا به اینجا بود تفسیر کلام
نک به تحقیق آمدیم اندر مقام
« تحقیق »
گوش دل بگشا به تحقیق صفی
آشنایی گر به اسرار خفی
وقت موج بحر ما شد هوش دار
بر گُهرهای معانی گوش دار
نیست تفسیر اینکه گوید هر گدای
کرده این تفسیر را صوفی به رای
بلکه تحقیق است و ز اسرار وجود
گر نفهمی تو ، گناه از ما نبود
کرد حق احضار چون ایوب را
در مقام قرب و اوج اعتلا
کآن بود معراج مردان و ملوک
که به ره کردند مردانه سلوک
جان و دل پرداخت از کثرت تمام
وز خیال جسم و جان و ننگ و نام
کرد دل خالی ز یاد غیر دوست
رفت بیرون از جهات مغز و پوست
ریخت از خود هر چه او را قید بود
زآنکه خود در دام عشق او صید بود
عیش و صحت، خانه و فرزند و مال
اشتر حق را بپاید چون عقال
وقت مستی کرد آن را تار و مار
پس به معراج فناء شد رهسپار
ماند غافل هم ز جان و هم ز تن
وین بود در راه عشق اول سنن
تن چو از تعمیر آن کردی به دور
می شود رنجور و فاسد زآن قصور
سوی کثرت چون ز وحدت گشت باز
دید برجا نیست هیچ از برگ و ساز
رفته بر باد آن همه آثارها
می نمانده خشتی از دیوارها
گشته آن بنیادها یکجا خراب
یافته اوضاع گیتی انقلاب
آنچه قابل بر فناء بوده است آن
گشته فانی نیست هیچ از وی نشان
لیک آن کو گنج وحدت با وی است
در غم فقدان دیناری کی است
آمد او با گنج وحدت ز آسمان
هر چه خواهد هست با وی در زمان
در سرا بارید سه روزش طلا
این بود بعد از فناء سرّ بقا
گشته بر وی باز ابواب عطا
از نشان رَحمَةً مِّن عِندِنَا
تا که پندی باشد این بر عابدین
صبر در محنت کنند اهل یقین
۱۲- آیات ۷۹ تا ۸۲: فَفَهَّمْنٰاهٰا سُلَیْمٰانَ وَ کُلاًّ آتَیْنٰا حُکْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنٰا مَعَ دٰاوُدَ اَلْجِبٰالَ یُسَبِّحْنَ وَ اَلطَّیْرَ وَ کُنّٰا فٰاعِلِینَ (۷۹) وَ عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شٰاکِرُونَ (۸۰) وَ لِسُلَیْمٰانَ اَلرِّیحَ عٰاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلیٰ اَلْأَرْضِ اَلَّتِی بٰارَکْنٰا فِیهٰا وَ کُنّٰا بِکُلِّ شَیْءٍ عٰالِمِینَ (۸۱) وَ مِنَ اَلشَّیٰاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذٰلِکَ وَ کُنّٰا لَهُمْ حٰافِظِینَ (۸۲)۱۴- آیات ۸۵ تا ۸۶: وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا اَلْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ اَلصّٰابِرِینَ (۸۵) وَ أَدْخَلْنٰاهُمْ فِی رَحْمَتِنٰا إِنَّهُمْ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (۸۶)
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وَ أَیُّوبَ إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ اَلضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (۸۳) فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ فَکَشَفْنٰا مٰا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْنٰاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنٰا وَ ذِکْریٰ لِلْعٰابِدِینَ (۸۴)
هوش مصنوعی: و ایوب زمانی که پروردگارش را دعوت کرد و گفت: «من به رنج و درد دچار شدم و تو مهربانترین مهربانانی». سپس ما دعایش را اجابت کردیم و آنچه را که او را ناراحت کرده بود، از او دور کردیم و خانوادهاش را به او باز گرداندیم و همراه آنها مانند آنها به او عطا کردیم، این کار رحمت و یادآوری برای عبادتکنندگان بود.
و ایوب را هنگامی که ندا کرد پروردگارش را که مس کرد مرا آزار و تو رحمکنندهتر رحمکنندگانی (۸۳) پس اجابت نمودیم مر او را پس رفع نمودیم آنچه با او بود از آن را و دادیم او را اهلش و مثلشان با ایشان رحمتی از نزد ما و پندی مر پرستندگان را (۸۴)
هوش مصنوعی: و ایوب وقتی که به پروردگارش ندا کرد و گفت: «مشکلاتی به من رسیده و تو مهربانترین مهربانان هستی»، ما دعایش را پاسخ دادیم و رنجهایی که به او رسیده بود را از او برطرف کردیم. همچنین خانوادهاش را به او بازگرداندیم و مانند آنها به او عطا کردیم. این کار ما رحمتی از سوی خودمان بود و درسی برای پرستندگان قرار دادیم.
« در بیان حال حضرت ایوب علی نبینا و علیه السلام »
هوش مصنوعی: این متن به توصیف وضعیت و حال حضرت ایوب (علیهالسلام) میپردازد. ایشان به عنوان فردی صبور و مقاوم در برابر مشکلات و دشواریهای زندگی شناخته میشود. داستان او در قرآن بیانگر قدرت ایمانی است که در مواجهه با سرطان و فقر و آسیبهای جسمی و روحی از خود نشان داد. صبر و استقامت حضرت ایوب به عنوان الگوی برای سایرین مطرح شده و نشاندهنده رحمت خداوند و تجلی فضل و بخشش او است.
یاد کن ایوب را چون خواند چند
رب خود را چون رسید او را گزند
هوش مصنوعی: به یاد ایوب بیفت که وقتی دچار بیماری و بلا شد، با تمام وجودش به خالقش ندا داد و خالصانه از او طلب یاری کرد.
که مرا مَس کرد ضرّی این چنین
تو به حالم ارحمی از راحمین
هوش مصنوعی: به من رحم کن و به حال من توجه داشته باش، زیرا آسیب و سختیای که به من رسیده، بسیار سنگین است.
یادم آمد حال ایوب صبور
گشتم از صبر و سکون یکباره دور
هوش مصنوعی: یاد حالتی از ایوب به یادم آمد که با صبر و آرامش، ناگهان دچار تحول شدم و از سکون خارج شدم.
منقلب شد حالم از احوال او
آمدم چون در نظر تمثال او
هوش مصنوعی: حالم به شدت تغییر کرد وقتی که حال او را دیدم، به گونهای که وقتی به تصویر او نگاه کردم، حالتی مشابه پیدا کردم.
بود صبرش از محبّت بر اِله
آن امین راه حق روحی فداه
هوش مصنوعی: صبر و استقامت او ناشی از محبتش به خداوند، که در مسیر حق و حقیقت، روحش فدای او شده است.
گریه گر بگذاردم گویم تمام
حال آن بگزیدة ربّ الانام
هوش مصنوعی: اگر بخواهم بگویم، باید درد و حالتی را که دارم، بیان کنم. این احساسات مرا بسیار تحت تأثیر قرار داده است و من به شدت نگران و غمگین هستم.
در محبّت امتحان دوست را
کَند از تن با رضایت پوست را
هوش مصنوعی: در عشق و محبت، دوست را امتحان کرد و با رضایت، به راحتی از خود جدا شد.
آنکه با حق کار عشق اینسان کند
ترک ملک و مال و جسم و جان کند
هوش مصنوعی: کسی که برای عشق به حق این طور تلاش کند، اموال و زمینهای خود و حتی جان و بدنش را فدای آن میکند.
نکشد آهی در بلاء باشد صبور
در محبّت تا جویی ناید قصور
هوش مصنوعی: اگر در شرایط سخت و دشواری قرار بگیری، باید صبر و استقامت را در عشق و محبت حفظ کنی، تا اینکه از مشکلات و کمبودها نجات یابی.
جان به نامش گر دهی نبود گران
صد سلام او را به جان از عاشقان
هوش مصنوعی: اگر جانت را به نام او بدهی، هیچ سنگینی حس نخواهی کرد، و صد سلام او را از دل عاشقان به جان خود میپذیری.
مال و ملکش بود بیش از حصر و حد
هم غلام و اسب و استر بی عدد
هوش مصنوعی: ثروت و املاک او بسیار بیشتر از آنچه بود که انتظار میرفت، و او دارای تعداد فراوانی غلام، اسب و الاغ بود.
بود مشغول عبادت صبح و شام
دل نبودش جز به مهر حق مدام
هوش مصنوعی: او همواره صبح و شب در حال عبادت بود و دلش جز عشق به خداوند هیچ چیز دیگر را نمیخواست.
روزی آمد جبرئیل از حق بر او
داد پیغام از حق او را رو به رو
هوش مصنوعی: روزی جبرئیل از جانب خداوند نزد او آمد و پیام الهی را به او رساند.
گفت بودی عمری اندر عیش و ناز
آن سر آمد وقت اندوه است باز
هوش مصنوعی: گفتند که تو مدت زیادی در خوشی و راحتی گذراندهای، حالا زمان آن فرا رسیده که دوباره به اندوه و ناراحتی روی بیاوری.
نعمتت گردد مبدل بر نقم
صحتت بر رنج و هم شادی به غم
هوش مصنوعی: نعمتهایت به سختی تبدیل میشود و سلامتیات به رنج و شادیات به غم بدل میگردد.
فقر و ناداری رسد بعد از غناء
میشوی بر ضعف و خواری مبتلاء
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی بعد از ثروت و نعمت به سراغت میآید و تو در اثر آن به ضعف و ذلت دچار میشوی.
گفت دادم دل بر این جمله یقین
گر رضای دوست باشد این چنین
هوش مصنوعی: گفتم که اگر دل را به دوستی بسپارم، اطمینان دارم که هر چه رضایت او باشد، همانی خواهد بود که من میخواهم.
کی توانیم از رضای او گذشت
باغ ما چو از باد مهرش تازه گشت
هوش مصنوعی: ما چگونه میتوانیم از رضایت او چشمپوشی کنیم، در حالی که باغ دل ما با محبت او همیشه شکوفا و تازه میشود؟
پس بُراق عشق آمد شد سوار
سوی معراج فناء هم رهسپار
هوش مصنوعی: عشق مانند اسبی سریع و پرسرعت به سوی بالاترین مقام و مرحلهی عرفانی حرکت کرد.
نوح سان بنشست در فُلک رضاء
داد دل یکجا به طوفان قضاء
هوش مصنوعی: نوح مانند کسی که در کشتی رضایت نشسته باشد، دلش را یکجا به طوفان سرنوشت سپرد.
بر بلای دوست بود او منتظر
تا که فرمان کی به جهر آید ز سرّ
هوش مصنوعی: او به خاطر دوستش در انتظار است تا ببیند چه زمانی دستور از دل پنهان بیرون میآید.
بود روزی در عبادتخانه او
کآمد از ره پیک عشق از چار سو
هوش مصنوعی: روزی در معبد او، پیام آور عشق از هر سو وارد شد.
که تلف شد گلّه و خیل و رمه
رفت بر سیل حوادث آن همه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که گروه زیادی از افراد یا موجودات به دلیل حوادث و اتفاقات ناگوار، از بین رفته و از بین رفتهاند. در واقع، به نوعی فاجعه یا بحران اشاره میشود که باعث از دست رفتن بسیاری شده است.
کِشتها و باغها را زد سموم
کرد ویران هر چه بود از مرز و بوم
هوش مصنوعی: بادهای سمی و مخرب، مزارع و باغها را درو کردند و هر چیزی را که در سرزمین بود ویران ساختند.
پس خبر آمد که افتاد از مقام
سقف مر بر فرق فرزندان تمام
هوش مصنوعی: خبر رسید که از مقام بلند سقف، بر سر فرزندان همه، افتاد.
بود مشغول او به ذکر ذوالجلال
می نماند از آن خبرها ز اشتغال
هوش مصنوعی: او به یاد و ذکر خداوند بزرگ مشغول است و از مسائل دنیوی خبری ندارد.
فوت فرزندان دل آوردش به درد
پس به سجده اوفتاد و شکر کرد
هوش مصنوعی: از دست دادن فرزندانش او را به شدت ناراحت کرده بود، اما در نهایت به سجده افتاد و بابت این آزمون زندگی شکرگزاری کرد.
بانگ بر زد غیرت عشق غیور
کاین زمان دل را نگهدار ای صبور
هوش مصنوعی: صدای عشق غیرتمند برخاست که اینک دل را با صبر نگاهدار.
در حضورش کن نگهداریِ دل
یارت آید تا که بر یاریِ دل
هوش مصنوعی: در کنار او، مراقب دل محبوبت باش تا زمانی که به محبت دل تو پاسخ دهد.
داده حق بود اینها بی سخن
باز چون خواهد ز جان تسلیم کن
هوش مصنوعی: اینها حقایق هستند که بدون گفتگو و بحث بیان شدهاند. زمانی که زمانش برسد، باید از دل و جان پذیرای آنها باشی.
کی تو را جان بود یا چیز دگر
یا که هیچت از وجود خود خبر
هوش مصنوعی: تو چگونه میتوانی جان یا چیزی دیگر داشته باشی، یا اینکه از وجود خود هیچ اطلاعی داشته باشی؟
او تو را جان داد و عقل و علم و دید
هم ز نعمتها که پی در پی رسید
هوش مصنوعی: او به تو زندگی، هوش و دانش بخشید و اینها از جمله نعمتهایی هستند که به طور مداوم به تو رسیدهاند.
آنچه خود داد ار که هم بگرفت باز
منّت از وی دار و با محنت بساز
هوش مصنوعی: هر چیزی که خودت به دست آوردی یا دوباره از تو گرفته شده، بر او منت بگذار و با سختیها کنار بیا.
در ره اینها امتحان عاشق است
تا که بر زخم ارادت لایق است
هوش مصنوعی: در مسیر این عشق، آزمایشاتی وجود دارد تا مشخص شود که آیا عشق و ارادت ما به معشوق واقعی و شایسته است یا نه.
باز آمد امتحان بیمار شد
مدت رنج و مرض بسیار شد
هوش مصنوعی: آزمایش دوباره آغاز شده و مدت زمان درد و بیماری طولانی شده است.
هیچ عضوی سالم از وی بر نماند
جز زبان و دل که حق زآن می بخواند
هوش مصنوعی: هیچ بخشی از وجود او سالم نمانده، جز زبان و دل که از حق سخن میگویند.
زخم گشت اعضای او سر تا به پای
در کَناسه مر ورا دادند جای
هوش مصنوعی: بدن او از سر تا پا پر از زخم شده و در جایی به او خواباندهاند.
رحُمه بُد مشغول خدمتکاری اش
مینمود اندر مرض غمخواری اش
هوش مصنوعی: او در حال خدمتگزاری بود و به خاطر غم و اندوهش مشغولیت داشت.
هفت سال اینگونه بود احوال او
کس نپرسیدی ز نفرت حال او
هوش مصنوعی: او به مدت هفت سال با چنین وضعیتی زندگی کرد و هیچکس حال او را از روی نفرت نپرسید.
گفت رحُمه چون نخواهی از خدا
تا تو را بدهد ز علتها شفا
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی از خدا درخواست کنی که به تو عطا کند، پس چگونه میتوانی از دلایل و مشکلاتی که داری رهایی یابی؟
گفت از این کو مرا هشتاد سال
داد نعمت سخت دارم انفعال
هوش مصنوعی: او میگوید که من هشتاد سال از این دنیای نعمتها بهرهمند شدهام و حالا احساس ناتوانی و بیعملی میکنم.
که ز رنج کم ز وی خواهم شفا
یاد نارم آن همه عیش و نوا
هوش مصنوعی: من از رنج و دردهای او به دنبال درمان خواهم بود و یادآورم میشود که تمام لذتها و شادیها را فراموش کردهام.
بحر رحمت زین بیان آمد به جوش
او زبان است ار شود عاشق خموش
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این نکته است که اگر کسی به عشق حقیقی و رحمت الهی دست یابد، حتی اگر در سکوت باشد، عشق و محبت او به گونهای زیبا و پرشور بروز خواهد کرد. در واقع، این عشق، مانند دریای رحمت است که طغیانی از احساسات و زیباییها را به دنبال خود میآورد.
هر صباحی از غم و بیماری اش
باز پرسید از پی دلداری اش
هوش مصنوعی: هر روز از او درباره غمها و بیماریهایش سؤال میکند تا به او دلداری بدهد.
که بود چون حالت ای بیمار من
عافیت جویی تو یا دیدار من
هوش مصنوعی: حالت تو چگونه است ای بیمار؟ آیا تو به دنبال بهبودی هستی یا اینکه به خاطر دیدار من ناراحت هستی؟
گفتی آن را هم تو دانی ای خدا
گر چنینم یا چنان در مدعا
هوش مصنوعی: تو گفتی که خودت هم از این موضوع باخبری، ای خدا، آیا من اینگونه هستم یا آنگونه در ادعای خود؟
بر نیاید کار بر دعویِ من
کار باشد بر قبول ذوالمنن
هوش مصنوعی: اگر کسی به دعوی و ادعای من توجه نکند، باید به لطف و رحمت خداوند روی آورد.
بود صبحی منتظر در سرّ و هوش
آن خطاب حق ورا نامد به گوش
هوش مصنوعی: صبحی منتظر بود، اما آن پیام الهی که در دل و فکرش نقش بسته بود، به耳ش نرسید.
آن زمان لب بر شکایت باز کرد
رَب أنِّی مَسّنِی آغاز کرد
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسید که او به درگاه خدا شکایتش را به زبان آورد و از آغاز مشکلاتش سخن گفت.
پس نمودیم آن دعایش مستجاب
هم مبدل بر شفاء، رنج و عذاب
هوش مصنوعی: ما دعای او را اجابت کردیم و از رنج و عذاب به بهبودی تبدیل شد.
رنج او برداشتیم از فضل ما
باز دادیمش ز علت ها شفا
هوش مصنوعی: ما از سوی خود، زحمتهای او را پذیرفته و از لطف و فضل خود، به او healing دادیم و او را از مشکلاتش رهایی بخشیدیم.
هم دو چندان زآنچه بودش بیشتر
ز اهل و اولاد و منال و گنج و زر
هوش مصنوعی: او از آنچه که داشت، بیشتر از خانواده، فرزندان، مال و ثروت برخوردار است.
تا به اینجا بود تفسیر کلام
نک به تحقیق آمدیم اندر مقام
هوش مصنوعی: این متنی که ارائه شده به توضیح و تفسیر مطالب و مباحثی میپردازد که تا کنون بررسی شدهاند. اکنون ما به مرحلهای رسیدهایم که به عمق موضوع و وضعیت آن پرداختهایم.
گوش دل بگشا به تحقیق صفی
آشنایی گر به اسرار خفی
هوش مصنوعی: به خوبی گوش کن و دل خود را آماده کن تا به واقعیتهای عمیق و پنهان آشنا شوی، زیرا در این آشنایی به رازهای نهانی دست خواهی یافت.
وقت موج بحر ما شد هوش دار
بر گُهرهای معانی گوش دار
هوش مصنوعی: زمانی که دریا به شدت و التهاب میآید، مراقب ارزشها و معانی عمیق باشید و به آنها توجه کنید.
نیست تفسیر اینکه گوید هر گدای
کرده این تفسیر را صوفی به رای
هوش مصنوعی: این مضمون به این معناست که هیچ توضیحات و تفسیری بر این گفته وجود ندارد که هر گدای فقیر، تفسیر خاصی از آن را به شیوهای دلخواه و به سلیقه خود ارائه میدهد. در واقع، صحبت از این است که هر کس از منظر خود، موضوعی را تحلیل و تفسیر میکند و این تفسیر ممکن است به واقعیت نزدیک نباشد.
بلکه تحقیق است و ز اسرار وجود
گر نفهمی تو ، گناه از ما نبود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی به عمق و رازهای وجود پی نبرد، نباید ما را سرزنش کند. این نشاندهندهی این است که فهمیدن این رازها نیاز به تحقیق و غور دارد و اگر کسی نتواند به آنها دست یابد، تقصیر از ما نیست.
کرد حق احضار چون ایوب را
در مقام قرب و اوج اعتلا
هوش مصنوعی: خداوند، همچون حالتی که ایوب را به نزد خود احضار کرد، در مقام نزدیک شدن و اوج کمال قرار داد.
کآن بود معراج مردان و ملوک
که به ره کردند مردانه سلوک
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که معراج و اوج گرفتن واقعاً برای افراد بزرگ و پادشاهان زمانی است که با شهامت و جدیت در مسیر درست حرکت کنند و به اصول و ارزشها پایبند باشند.
جان و دل پرداخت از کثرت تمام
وز خیال جسم و جان و ننگ و نام
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از عمق وجود خود و از احساساتش میگوید که تحت تأثیر غرور و تجملات دنیوی قرار گرفته است. او به وضوح بیان میکند که عشق و احساساتش تحت فشار مسائل مادی و دنیوی قرار دارند و به نوعی از این وابستگیهای فانی رنج میبرد. در واقع، او به درک وضعیت خود میپردازد و از گرفتاریهای ظاهری و نام و ننگی که بر زندگیش تأثیر گذاشتهاند، صحبت میکند.
کرد دل خالی ز یاد غیر دوست
رفت بیرون از جهات مغز و پوست
هوش مصنوعی: دل از یاد دیگران خالی شد و از تمام جنبهها و ظواهر دنیوی خارج شد.
ریخت از خود هر چه او را قید بود
زآنکه خود در دام عشق او صید بود
هوش مصنوعی: هر چه چیزی که او را محدود میکرد و قید و بندی داشت، از وجودش بیرون ریخت؛ زیرا او خود در دام عشق او گرفتار و صید شده بود.
عیش و صحت، خانه و فرزند و مال
اشتر حق را بپاید چون عقال
هوش مصنوعی: زندگی خوش و سلامتی، خانه و فرزند و ثروت را باید مانند تازیانهای که بر پشت شتر است، نگهداری کرد و مراقب بود تا از دست نروند.
وقت مستی کرد آن را تار و مار
پس به معراج فناء شد رهسپار
هوش مصنوعی: در زمان بیخیالی و شادابی، آن حالت به طور کامل از میان رفت و به سوی مرحلهای عمیقتر و روحانی حرکت کرد.
ماند غافل هم ز جان و هم ز تن
وین بود در راه عشق اول سنن
هوش مصنوعی: انسان در عشق گاهی از جان و تن خود غافل میشود و این گونه غفلت، بخشی از آداب و سنن عشق است.
تن چو از تعمیر آن کردی به دور
می شود رنجور و فاسد زآن قصور
هوش مصنوعی: وقتی که به اصلاح و بهبود جسمت توجه نکنید، به تدریج ضعیف و بیمار میشود و دچار مشکلات خواهد شد بخاطر neglect و کم توجهی.
سوی کثرت چون ز وحدت گشت باز
دید برجا نیست هیچ از برگ و ساز
هوش مصنوعی: وقتی که از حالت یکتایی به کثرت برگردیم، متوجه میشویم که هیچچیزی از آنچه که به عنوان اجزا یا آفرینش در نظر داشتیم، باقی نمانده است.
رفته بر باد آن همه آثارها
می نمانده خشتی از دیوارها
هوش مصنوعی: تمام آثار و نشانههایی که وجود داشت، از بین رفتهاند و حتی یک خشت از دیوارها باقی نمانده است.
گشته آن بنیادها یکجا خراب
یافته اوضاع گیتی انقلاب
هوش مصنوعی: بنیادها و پایههای مستحکم از بین رفته و اوضاع دنیا دچار دگرگونی و آشفتگی شده است.
آنچه قابل بر فناء بوده است آن
گشته فانی نیست هیچ از وی نشان
هوش مصنوعی: هر چیزی که قابل زوال و نابودی بوده، اکنون نابود شده و از آن هیچ نشانی باقی نمانده است.
لیک آن کو گنج وحدت با وی است
در غم فقدان دیناری کی است
هوش مصنوعی: اما کسی که گنجینه ی وحدت را با خود دارد، در غم فقدان حتی یک دینار نیز نیست.
آمد او با گنج وحدت ز آسمان
هر چه خواهد هست با وی در زمان
هوش مصنوعی: او از آسمان با گنجینهای از وحدت و یگانگی پا به زمین گذاشت و هر چیزی که بخواهد، در زمان حاضر است و همراه اوست.
در سرا بارید سه روزش طلا
این بود بعد از فناء سرّ بقا
هوش مصنوعی: در این سه روز در آسمان باران طلا میبارید، و این نشاندهندهی حالتی است که پس از نابودی، حقیقتی جاودانه نمایان میشود.
گشته بر وی باز ابواب عطا
از نشان رَحمَةً مِّن عِندِنَا
هوش مصنوعی: درهای نعمت و بخشش بر او باز شده است که این به خاطر رحمتی از طرف ماست.
تا که پندی باشد این بر عابدین
صبر در محنت کنند اهل یقین
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که برای عبادتکنندگان، درسهایی وجود دارد که در زمانهای سخت و مشکلات، صبر و استقامت مؤمنان را نشان میدهد. این افراد با ایمان در برابر چالشها مقاومت میکنند و تجربیات آنها میتواند الگوی خوبی برای دیگران باشد.