۲۲- جذبه
دور آخر شد زمستان، یار ماند
غیر رفت و خانه بر دلدار ماند
باده نوش افتاد و برپا ساقی است
آنکه باقی بود آخر باقی است
مستی آمد باز غرق مِی شدیم
خارج از تفسیر و محو وی شدیم
چون کنم من یار گلفامم همی
می دهد جام از پی جامم همی
من چه گویم او چو خواهد مست ما
هر دمی جامی دهد بر دست ما
جان من چون جام مِی در دست اوست
دل اسیر عشق و جان سرمست اوست
هوشم آرد باز چون مست اوفتم
می دهد جامی که از دست اوفتم
چون فتادم گویدم حرفی به گوش
کز صدای دلکشش آیم به هوش
چونکه از مِی مست و معدومم کند
هوشم آرد باز و معلومم کند
بعد مستی نقش هشیاری زند
پردة دیگر به دلداری زند
تا که گوید راه عشقم سخت نیست
بر تو گر سخت است هیچت بخت نیست
ور که هم سخت است آسانش کنم
بهر عاشق نعمت و نانش کنم
عشق آمد کوه را چون کاه کرد
عاشق از وی کار بر دلخواه کرد
عشق چون بر دل زند اورنگ را
نرم سازد بهر عاشق سنگ را
نه به ناچاری کند رفتار او
نه شناسد پرنیان از خار او
عشق آمد از پی دیوانه باز
کرد این ویرانه را ویرانه باز
میکند بر من نگاهی تیز تیز
می شود طومار عقلم ریز ریز
نک جنون آمد بُتا تدبیر کن
اندک اندک زلف را زنجیر کن
جز به زنجیر تو کو آن حوصله
کآورم طاقت، ندرم سلسله
سلسلۀ ما تاب گیسوی تو است
تازه جان از نفخۀ کوی تو است
بر کلام دلنشینت جان دهم
قدر جان چبود که تا آسان دهم
گفته بودی راه عشقم مشکل است
نیست مشکل پیش آن کاهل دل است
من چه دانم کاین ره است این منزلم
یا که این آسان بود و آن مشکلم
مورم اما کوشش مستانه را
تا که جان دارم کشم این دانه را
هست یکسان صعب و آسان پیش مور
میکشد تا هست او را جان و زور
هست صد کوه ار به راه دلبری
میرود عاشق نه از پا کز سری
عقل گوید پا منه تن تیشه نیست
عشق گوید رو به سر اندیشه نیست
در ره ار صد برّ و بحرِ آتش است
رو که آتش بهر جانبازان خوش است
جان پروانه است خود آتش کشی
کی بود در یادش آب و آتشی ؟
کی به فکر خستگی یا مردن است ؟
فکر آن بر شعله جان بسپردن است
من چه گویم جان چه و پروانه چیست ؟
زندگی و مردن و دیوانه چیست ؟
آنکه کرد از موی خود زنجیری ام
فارغ است از شادی و دلگیری ام
دل ز غم خون گشت و او زین بی غم است
گرچه با خونین دلان خود همدم است
عاشق آزاد از غم و از شادی است
بی خیال از بندگی و آزادی است
دوزخ اندر راه عاشق، کوثر است
وآنچه او مشکل تر است آسان تر است
بگذر از این نوبت تفسیر شد
روز رفت و وقت یاران دیر شد
گفت این باشد بزرگ اعنی که شاق
جز بر آن دل کوست خاشع در وفاق
۲۱- آیات ۴۳ تا ۴۵: وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاةَ وَ اِرْکَعُوا مَعَ اَلرّٰاکِعِینَ (۴۳)أَتَأْمُرُونَ اَلنّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ اَلْکِتٰابَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (۴۴) وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ وَ إِنَّهٰا لَکَبِیرَةٌ إِلاّٰ عَلَی اَلْخٰاشِعِینَ (۴۵)۲۳- آیه ۴۶: اَلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ (۴۶)
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دور آخر شد زمستان، یار ماند
غیر رفت و خانه بر دلدار ماند
هوش مصنوعی: در پایان زمستان، تنها یار ماند و دیگران رفتند، اما دلدار هنوز در دل میماند.
باده نوش افتاد و برپا ساقی است
آنکه باقی بود آخر باقی است
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب در حال حاضر در حال انجام است و کسی که هنوز باقی مانده، همان ساقی است که در نهایت باقی میماند.
مستی آمد باز غرق مِی شدیم
خارج از تفسیر و محو وی شدیم
هوش مصنوعی: مستی دوباره به سراغمان آمد و ما در شراب غرق شدیم، بیآنکه توجهی به تفسیر داشته باشیم و کاملاً در زیبایی او غرق شدیم.
چون کنم من یار گلفامم همی
می دهد جام از پی جامم همی
هوش مصنوعی: چطور میتوانم یار خوشچهرهام را ترک کنم؟ او مدام از پس هم، برایم جام شراب میآورد.
من چه گویم او چو خواهد مست ما
هر دمی جامی دهد بر دست ما
هوش مصنوعی: من چه بگویم، وقتی او بخواهد، مست میشود و هر لحظه جامی در دست ما قرار میدهد.
جان من چون جام مِی در دست اوست
دل اسیر عشق و جان سرمست اوست
هوش مصنوعی: جان من مانند جامی پر از می در دستان اوست و دل من به خاطر عشق اسیر شده و جانم از خوشحالی و سرخوشی پر است.
هوشم آرد باز چون مست اوفتم
می دهد جامی که از دست اوفتم
هوش مصنوعی: عقل و شعورم را به حالتی میبرد که مانند مستها میشوم. او به من نمیداند، جامی میدهد که از دستان او به زمین میافتد.
چون فتادم گویدم حرفی به گوش
کز صدای دلکشش آیم به هوش
هوش مصنوعی: وقتی که به زمین افتادم، سخنی به گوشم رسید که صدای دلنشیناش مرا به خودآگاهی بازگرداند.
چونکه از مِی مست و معدومم کند
هوشم آرد باز و معلومم کند
هوش مصنوعی: وقتی که از شراب مست میشوم و وجودم محو میگردد، هوش و شعورم دوباره بیدار شده و واضح میشود.
بعد مستی نقش هشیاری زند
پردة دیگر به دلداری زند
هوش مصنوعی: پس از بیداری از حالت مستی، دوباره پردهای دیگر بر میافرازند تا دلها را شاد کنند.
تا که گوید راه عشقم سخت نیست
بر تو گر سخت است هیچت بخت نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که مسیر محبت من دشوار نیست، برای تو اگر دشوار است، باید بدانی که تو بخت و اقبالی نداری.
ور که هم سخت است آسانش کنم
بهر عاشق نعمت و نانش کنم
هوش مصنوعی: اگر چه شرایط سخت و دشواری وجود دارد، اما من میتوانم آن را آسان کنم و برای عاشقان، نعمت و روزی فراهم کنم.
عشق آمد کوه را چون کاه کرد
عاشق از وی کار بر دلخواه کرد
هوش مصنوعی: عشق همچون نیرویی قوی، کوههای سخت را نرم و سبک کرده است و عاشق با این احساس قوی، کار دلخواه خود را انجام داده است.
عشق چون بر دل زند اورنگ را
نرم سازد بهر عاشق سنگ را
هوش مصنوعی: عشق وقتی به دل دست میزند، به آرامی آن را تلطیف میکند و سختیها و مشکلات را برای عاشق مانند سنگ نرم میکند.
نه به ناچاری کند رفتار او
نه شناسد پرنیان از خار او
هوش مصنوعی: آن رفتار او نه از روی اجبار است و نه او پرنیان را از خار میشناسد.
عشق آمد از پی دیوانه باز
کرد این ویرانه را ویرانه باز
هوش مصنوعی: عشق به سراغ دیوانهای آمد و این ویرانی را دوباره به حالت ویرانی خود برگرداند.
میکند بر من نگاهی تیز تیز
می شود طومار عقلم ریز ریز
هوش مصنوعی: وقتی نگاهی تند و تیز به من میاندازد، فکر و عقل من به تکههای کوچک خرد میشود.
نک جنون آمد بُتا تدبیر کن
اندک اندک زلف را زنجیر کن
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که جنون عشق فرارسیده است، پس آرام آرام باید موها را سامان دهی و به زنجیر درآوری.
جز به زنجیر تو کو آن حوصله
کآورم طاقت، ندرم سلسله
هوش مصنوعی: جز به زنجیر تو، هیچ چیزی نمیتواند تحمل من را زیاد کند. من نمیتوانم این زنجیره را تحمل کنم.
سلسلۀ ما تاب گیسوی تو است
تازه جان از نفخۀ کوی تو است
هوش مصنوعی: زنجیرهای که ما را به هم متصل میکند، به زیبایی گیسوان تو تعلق دارد. زندگی ما از نسیم و روحیهای که از محله و دنیای تو مینوشیم، سرشار است.
بر کلام دلنشینت جان دهم
قدر جان چبود که تا آسان دهم
هوش مصنوعی: من جانم را به صحبت دلنشین تو تقدیم میکنم، زیرا ارزش جان من تا چه اندازه است که بتوانم به راحتی آن را فدای تو کنم.
گفته بودی راه عشقم مشکل است
نیست مشکل پیش آن کاهل دل است
هوش مصنوعی: گفته بودی که راه عشق دشوار است، اما در واقع دشواری از بیکاری و تنبلی دل ناشی میشود.
من چه دانم کاین ره است این منزلم
یا که این آسان بود و آن مشکلم
هوش مصنوعی: من نمیدانم آیا این راهی که در آن هستم واقعاً به مقصد من میرسد یا اینکه این مسیر آسان است و آن مسیر دشوار.
مورم اما کوشش مستانه را
تا که جان دارم کشم این دانه را
هوش مصنوعی: من با وجود اینکه کوچک هستم، اما با سرسختی و اشتیاق تمام تلاشم را برای به دست آوردن این هدف ادامه میدهم تا زمانی که زنده هستم.
هست یکسان صعب و آسان پیش مور
میکشد تا هست او را جان و زور
هوش مصنوعی: در برابر مور، هم سخت و هم آسان، یکسان است؛ زیرا او تنها به امید زندگی و قدرت خود به جلو میرود.
هست صد کوه ار به راه دلبری
میرود عاشق نه از پا کز سری
هوش مصنوعی: اگرچه صد کوه در مسیر عشق وجود دارد، اما عاشق حتی از سرما هم ناامید نمیشود و با عشق پیش میرود.
عقل گوید پا منه تن تیشه نیست
عشق گوید رو به سر اندیشه نیست
هوش مصنوعی: عقل میگوید که قدم بردار و خودت را محدود نکن، زیرا راهی وجود ندارد. اما عشق میگوید که از فکر و اندیشه فراتر برو و به احساسات خود توجه کن.
در ره ار صد برّ و بحرِ آتش است
رو که آتش بهر جانبازان خوش است
هوش مصنوعی: اگر در مسیر، صدها دریا و آتش وجود داشته باشد، برو به سمت آتش زیرا آتش برای کسانی که جانباز هستند، خوشایند و مفید است.
جان پروانه است خود آتش کشی
کی بود در یادش آب و آتشی ؟
هوش مصنوعی: پروانه جانش را به خاطر عشقش به آتش میسوزاند و هیچگاه به یاد نمیآورد که با آتش و آب چگونه زندگی میکند.
کی به فکر خستگی یا مردن است ؟
فکر آن بر شعله جان بسپردن است
هوش مصنوعی: کیست که به فکر خستگی یا مرگ باشد؟ ذهنش مشغول آسیبدیدن و درد کشیدن است.
من چه گویم جان چه و پروانه چیست ؟
زندگی و مردن و دیوانه چیست ؟
هوش مصنوعی: من نمیدانم از چه بگویم، جان چه معنایی دارد و پروانه چه وضعیتی دارد؟ زندگی و مرگ چه مفهومی دارند و دیوانگی چه حالتی است؟
آنکه کرد از موی خود زنجیری ام
فارغ است از شادی و دلگیری ام
هوش مصنوعی: کسی که از موی خود برای من زنجیر درست کرده است، دیگر نسبت به شادی و غم من بیتوجه است.
دل ز غم خون گشت و او زین بی غم است
گرچه با خونین دلان خود همدم است
هوش مصنوعی: دل از ناراحتی به شدت آشفته و غمگین شده است، اما او از این غم دور است، هرچند که در جمع کسانی است که دلخونی دارند.
عاشق آزاد از غم و از شادی است
بی خیال از بندگی و آزادی است
هوش مصنوعی: عاشق از هر گونه غم و شادی رهاست و به هیچیک از محدودیتها یا آزادیها اهمیت نمیدهد.
دوزخ اندر راه عاشق، کوثر است
وآنچه او مشکل تر است آسان تر است
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، دوزخ به مانند کوثر است و آنچه برای او دشوارتر به نظر میرسد، در واقع آسانتر است.
بگذر از این نوبت تفسیر شد
روز رفت و وقت یاران دیر شد
هوش مصنوعی: از این لحظه عبور کن؛ روز به پایان رسید و زمان برای دوستان دیر شده است.
گفت این باشد بزرگ اعنی که شاق
جز بر آن دل کوست خاشع در وفاق
هوش مصنوعی: این فرد میگوید که بزرگتر از همه چیز، دلی است که در برابر محبت و توافق، تواضع و فروتنی نشان میدهد و تنها آن دل است که میتواند سختیها را تحمل کند.