گنجور

۲۳- آیه ۴۶

اَلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ (۴۶)

و آنان که گمان می‌برند که ایشان ملاقات کنند پروردگارشان را و اینکه ایشان بسوی او بازگشت‌کنندگانند (۴۶)

آن کسانی که بودشان در گمان
مر لقای رب خود با چشم جان
می کنند او را ملاقات از یقین
هم به او سازند رجعت بی معین
واندر آنجا نیست جز او یارشان
چونکه آید نوبت دیدارشان
با کمال بی نیازی بهر پند
ارمغانی خواهد از نادار چند
ارمغان عاشق آنجا مردگی است
عجز و فقر و خواری و دلبردگی است
گیرد اندر کف دلی لبریز خون
که بر او رحم آورد عالی و دون
سینه ای از زخم هجران چاک چاک
دیده ای خونین تر از دل پُر ز خاک
ارمغان دیگری آرد به پیش
کآن فنای عاشق آمد از خودیش
از وجود خود به کلی لا شده
هستی او هستی مولا شده
رفت پیش دلبری ، دل داده ای
گفت یارش تیره ای یا ساده ای
گفت آن را هم تو دانی من نی ام
روی خود بین در من ار نیکو پِی ام
باشم ار آیینه، بینی آن جمال
ور نبینی، تیره جانم، تیره حال
گفت دیدم روی خود آیینه ای
پاک از هر نقش و روشن سینه ای
تو منی و من تو، لیکن در تمیز
تن حجاب وصل گشت آن هم بریز
عاشق اندر دم، فتاد و مُرد و رست
من نماندم یعنی او ماند که هست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اَلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ (۴۶)
هوش مصنوعی: کسانی که یقین دارند روزی با پروردگارشان ملاقات خواهند کرد و به سوی او بازخواهند گشت.
و آنان که گمان می‌برند که ایشان ملاقات کنند پروردگارشان را و اینکه ایشان بسوی او بازگشت‌کنندگانند (۴۶)
هوش مصنوعی: کسانی که باور دارند که به پروردگارشان ملاقات خواهند کرد و به سوی او بازمی‌گردند.
آن کسانی که بودشان در گمان
مر لقای رب خود با چشم جان
هوش مصنوعی: افرادی که به وجود خداوند ایمان دارند و با قلب و روح خود او را می‌شناسند.
می کنند او را ملاقات از یقین
هم به او سازند رجعت بی معین
هوش مصنوعی: آنها او را ملاقات می‌کنند و از روی یقین، به او وعده بازگشتی بدون نشانه می‌دهند.
واندر آنجا نیست جز او یارشان
چونکه آید نوبت دیدارشان
هوش مصنوعی: در آن مکان فقط اوست که یار آنان است، زیرا وقتی نوبت دیدارشان می‌رسد، کسی جز او وجود ندارد.
با کمال بی نیازی بهر پند
ارمغانی خواهد از نادار چند
هوش مصنوعی: آدم بی‌نیاز و خودکفا نیازی به نصیحت و پند دیگران ندارد؛ او از بی‌نیازی خود به کسی که چیزی ندارد، نیازی نخواهد داشت.
ارمغان عاشق آنجا مردگی است
عجز و فقر و خواری و دلبردگی است
هوش مصنوعی: هدیه‌ی عشق در آنجا ناتوانی، فقر، خفت و وابستگی به محبوب است.
گیرد اندر کف دلی لبریز خون
که بر او رحم آورد عالی و دون
هوش مصنوعی: در دل کسی که پر از درد و اندوه است، رحم و مهربانی ممکن است از سوی انسان‌های بزرگ و کوچک به او برسد.
سینه ای از زخم هجران چاک چاک
دیده ای خونین تر از دل پُر ز خاک
هوش مصنوعی: دل پس از جدایی از یار، به شدت آسیب‌دیده و پر از درد شده است و این درد آن‌چنان عمیق و ویرانگر است که هیچ چیزی نمی‌تواند آن را تسکین دهد. در واقع، زخم‌های عاطفی او آنقدر عمیق و شدید هستند که احساس می‌شود جگرش پاره‌پاره شده و خونش از دلش جاری است.
ارمغان دیگری آرد به پیش
کآن فنای عاشق آمد از خودیش
هوش مصنوعی: یک هدیه‌ی دیگر به همراه می‌آورد، چرا که زوال و فنا در عشق از خودِ عاشق ناشی می‌شود.
از وجود خود به کلی لا شده
هستی او هستی مولا شده
هوش مصنوعی: وجود خود را به طور کامل از دست داده و آنچه که باقی مانده است، وجود پروردگار است که در درونم جاری شده است.
رفت پیش دلبری ، دل داده ای
گفت یارش تیره ای یا ساده ای
هوش مصنوعی: به دیدار محبوبی رفتم، و دلم را به او تقدیم کرده‌ام. از او پرسیدم آیا تو فردی نابخشوده و تاریکی یا فردی ساده و بی‌ادعایی؟
گفت آن را هم تو دانی من نی ام
روی خود بین در من ار نیکو پِی ام
هوش مصنوعی: او گفت که تو خود بهتر از من می‌دانی، من در کنار تو به خود نمی‌بینم، اگر به خوبی روح و ماهیت من را بشناسی.
باشم ار آیینه، بینی آن جمال
ور نبینی، تیره جانم، تیره حال
هوش مصنوعی: اگر من شبیه آیینه باشم و زیبایی تو را ببینم، در غیر این صورت، روح و حالم تیره و اندوهگین خواهد بود.
گفت دیدم روی خود آیینه ای
پاک از هر نقش و روشن سینه ای
هوش مصنوعی: گفت: دیدم که روی خود مانند آیینه ای صاف و بی هیچ کثیفی است و صدایش مانند سینه ای روشن و زلال به گوش می‌رسد.
تو منی و من تو، لیکن در تمیز
تن حجاب وصل گشت آن هم بریز
هوش مصنوعی: تو و من یکی هستیم، اما در دنیای جسمانی، پیوستگی ما را از هم جدا کرده است؛ بنابراین باید این حجاب را کنار بزنیم.
عاشق اندر دم، فتاد و مُرد و رست
من نماندم یعنی او ماند که هست
هوش مصنوعی: عاشق در حال نفس کشیدن جان سپرد و دوباره زنده شد، اما من که از او ماندم، اوست که وجود دارد.