گنجور

۲۱- آیات ۴۳ تا ۴۵

وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاةَ وَ اِرْکَعُوا مَعَ اَلرّٰاکِعِینَ (۴۳)أَتَأْمُرُونَ اَلنّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ اَلْکِتٰابَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (۴۴) وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ وَ إِنَّهٰا لَکَبِیرَةٌ إِلاّٰ عَلَی اَلْخٰاشِعِینَ (۴۵)

و بپا دارید نماز را و بدهید زکات را و رکوع کنید با رکوع‌کنندگان (۴۳) آیا امر می‌کنید مردمان را بنیکی و فراموش می‌کنید خودتان را و شما می‌خوانید کتاب را اما پس در نمی‌یابید (۴۴) و یاری جویید بشکیبایی و نماز و بدرستی که آن بزرگست مگر بر تضرع‌کنندگان (۴۵)

« در تحقیق معنی صلات »

دائماً دارید برپا این صلاة
هم دهید از مال خود حقّ زکات
هم رکوع آرید با اهل رکوع
وآن بود خود غایت عجز و خضوع
امر بر نیکی کنید آیا به فن
با فراموشی ز نفس خویشتن
امر بر نیکی نمودن کار اوست
کش به یاد آن حال و اوصاف نکوست
می کنید آیا تعقل در کتاب
چونکه میخوانید از بهر ثواب
استعانت جُست باید زین امور
بر صلات و صبر بی خوف و قصور
کآن بسی باشد بزرگ اعنی که شاق
جز بر ارباب خشوع از اتفاق
متن آیت بود و هم تنزیل این
نک شنو تفسیر و تأویلی متین
این صلاة ار حاضری معراج توست
در سلوک معرفت منهاج توست
از گه تکبیر تا وقت سلام
مینمایی طی منزلها تمام
چیست تکبیر ، از جهان دل کندن است
ماسوی را پشت سر افکندن است
راست خواهی ، گویم از خود مردن است
جان به جانان بردن و بسپردن است
از دو عالم باز بُرّی طمع خویش
بگذری از فرق خویش و جمع خویش
تا رسی آنجا که جز حق هیچ نیست
در نظر جز ذات مطلق هیچ نیست
پس ببینی در یمین و در یسار
نیست یاری، غمگساری برقرار
جز کسی کو از ازل یار تو بود
واقف از احوال و اسرار تو بود
رو در افتی از پی تعظیم او
هستی خود را کنی تسلیم او
سر برآری با تضرّع کای اِله
ما غلط رفتیم و گم کردیم راه
آمدیم اکنون به سویت خسته دل
از فعال خود ملول و منفعل
گر ببخشی از تو نبود این عجب
ور برانی شاید از بهر ادب
چون شهودت شد بر این معنی تمام
از پی تعظیم او گویی سلام
این سلام اعنی که جان تسلیم شد
هستی وهمی به حق تقدیم شد
زین دقایق باشی ار آگه تمام
شد نمازت جمله معراج و مقام
این بود توحید ذات ار با حقی
رسته ای از هر تعین مطلقی
صورت آن این قیام است و قعود
این تشهد وین رکوع و این سجود
گفت برپا گر بدار ید این نماز
بر حقیقت رو نمایید از مجاز
ره شود طی ناگهان بر منزلید
نیست حق دور ار شما زو غافلید
این نماز از عشق و جانبازی کنید
یار آمد ، خانه پردازی کنید
نی به امید ثواب و خوف نار
نارها در توست بی حد شعله بار
تو ز دوزخ ترسی، خود دوزخی
شاید از خود گر گریزی، نه از فخی
باز بشنو نکتۀ اتواْ الزّکاة
کامر حق بر وی شد از بعد صلوة
اصلش ایثار است اندر راه دوست
هر چه آن دارد وجود از مغز و پوست
در شریعت بذل عُشر است از منال
در طریقت بذل جان بر ذوالجلال
عشق گوید از دو عالم یار به
فکر جان و سر مکن ، ایثار به
جان و سر هم از تو نبوَد از وی است
نفی محض از خود چه دارد ، لاشیء است
تو نبودی هیچ و او بودت نمود
از عدم آورد و موجودت نمود
داده های او کنی یاد ار ز دل
بالله ار سنگی و گل مانی خجل
تا چه داده است او تو را از ساز و برگ
بین چه با خود برد خواهی وقت مرگ
پیش از آن کآنها بگیرند از تو باز
با نیازی کن نثارِ بی نیاز
مال دادت، دِه زکاتش بر فقیر
عقل و جان دادت نثارش کن بمیر
تا که او بازت عوض صد جان دهد
بعد مرگت عمر جاویدان دهد
یک دهی از ده، دهد ده بر یکت
جان دهی سازد به جانها مالکت
مُلک عاریت به مالک واگذار
هر چه زو بگرفته ای بر وی سپار
این هم از بهر تو بُد کافزون شوی
در بهای دِرهمی قارون شوی
ور نه عریانی تو در هر نامه ای
چیست جانت تا که بخشی جامه ای
پس فناء شو از فناء هم کن سفر
هستی خود واگذار و درگذر
چون چنین بستی کمر در خدمتش
راکعی با راکعان حضرتش

« خاتم دادن علی(ع) به سائل »

داد خاتم مرتضی(ع) اندر رکوع
زآنکه بُد مستغرق بحر خضوع
این اشارت بود یعنی در نماز
دل شدم خالی ز غیر دلنواز
حلقۀ هستی ز انگشت این چنین
کرد بیرون در حضور رب دین
در رکوعش شد تجلّی صفات
گشت خالی از صفات خویش و مات
بُد تجلّی ذاتی او را در سجود
زآنکه سجده است آن فنای فی الوجود
تیر زآن در سجده بکشید از پی اش
آنکه بود آگاهی از حال وی اش
زآنکه او دیگر به جای خود نبود
دیگری بود آنکه بود اندر سجود
تا نپنداری که گویم بوده حق
حق برون است از لباس ماخَلَق
ور که هم بوده است او حق دور نیست
شرح این کوته کنم دستور نیست
چون تو صورت بند این آب و گلی
من چه گویم با تو کز خود غافلی
وآنکه آگاه است ز اسرار خفی
میکند فهم آنچه می گوید صفی
گر تو میفهمی سخن یارا ببخش
ور نمی فهمی بهل ما را ببخش
من به عشق او هنوز افسانه ام
شد چو ذکر زلف او دیوانه ام
گاه گاهی بگسلد زنجیر من
باز بندندم شنو تفسیر من

« در بیان آنکه امر به معروف کسی میتواند کرد و مسموع می افتد که خود عامل باشد »

گر که بگذاری ز سر وسواس را
با تو گویم «تَأمُرُونَ النَّاس» را
امر بر نیکی کسی را در خور است
کو فراموشش نه از خود یکسر است
ور برد خود را ز یاد آزاد اوست
این فراموشی نشان از یاد اوست
رفته است از نردبان دل به بام
پایه پایه تا مقام جمع تام
کُشته نفس خویش و افکنده به راه
شاید او را گر تو خوانی ره پناه
هست از خود خالی ، از حق ممتلی
عارفان خوانند شیخش یا ولی
نیست از نفست فراموشی سزا
جز که او را کُشته باشی در غزا
تا نگردد کُشته نفست، بنده نیست
گر کنی ارشادِ کس، زیبنده نیست
امر بر معروفت از بی باکی است
کس به افلاک آن پرد کافلاکی است
مرغ خانه گر پرد گامی بود
ور بود چالاک تا بامی بود
کی تواند کرد بالاتر طواف
تا چه جای شهر عشق و کوه قاف
کاندر آنجا پر بریزد صد عقاب
هم نبیند عکس سیمرغ او به خواب
این دغل دونان که بیره رانده اند
نه که راهی رفته وز ره مانده اند
محض دعوی برده نی از یک نوید
گوی ارشاد از جنید و بایزید
داده نفس کُشتنی را پرورش
گر خورد غم، بهر جا هست و خورش
در ره این غول است و دور از تَأمُرُون
کی تواند شد به نیکی رهنمون
آنکه نفس مرده دارد رهبر است
در قِران احمد (ص) است و حیدر(ع) است
هر چه او گوید به خلقان گفته حق
بر نکویی بوده نامش در ورق
با تعقل خواند او فرمان شاه
کوست نازل بر پیمبر از اِله
درج در وی اصل و فرع عالم است
بابی از آن، عقل و روح آدم است
خواندن آن ، هر دم از خود مردن است
سوی او برگشتن و جان بردن است
اولش خواندی، نخواندی آخرش
تا به باطن پی بری از ظاهرش
باطنش هم گر بخوانی اندکی
لحظه ای برجا نمانی مُندکی
نکته ای دیگر ز تَتْلُونَ الْکِتَاب
با تو گویم گر که باشی نکته یاب
نزد عارف آن کتاب فطرت است
خواندن او از اصول فکرت است
از پی توحید فطری احمدت
کرده دعوت بر کتاب ایزدت
هم کند توحید فطری دعوتت
بر رسول و بر مقام وحدتت
یافت چون توحید افعالت ثبات
رو به توحید صفات آری و ذات
بر صلاة و صبر ، زین مشکل طریق
گفت جویید استعانت چون غریق
صبر یعنی بر مکاره کز قضا
وارد آید تا شود کامل رضا
صیقل صبرت زداید زنگ قلب
زآن بَدل بر روح گردد رنگ قلب
زآن جلای قلب ، روحانی شوی
در صفات «لم یزل » فانی شوی
هم صلاتت کو حضور دائم است
ذکر و فکر بی فتور دائم است
شد به مانند دو بال از بهر طیر
مرغ جانت زآن هوا گیرد به سیر
تا رسی بر آشیان اصل خویش
بی خزان یابی بهار و فصل خویش
ره شود طی سالک اندر منزل است
خود فنای فی الله است و واصل است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاةَ وَ اِرْکَعُوا مَعَ اَلرّٰاکِعِینَ (۴۳)أَتَأْمُرُونَ اَلنّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ اَلْکِتٰابَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (۴۴) وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ وَ إِنَّهٰا لَکَبِیرَةٌ إِلاّٰ عَلَی اَلْخٰاشِعِینَ (۴۵)
هوش مصنوعی: نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید و با خاشعان رکوع کنید. آیا شما مردم را به نیکی و خوبی دعوت می‌کنید در حالی که خودتان را فراموش می‌کنید، در حالی که کتاب را می‌خوانید؟ آیا تعقل نمی‌کنید؟ و از صبر و نماز کمک بگیرید، چرا که این کار بسیار دشوار است مگر بر خاشعان.
و بپا دارید نماز را و بدهید زکات را و رکوع کنید با رکوع‌کنندگان (۴۳) آیا امر می‌کنید مردمان را بنیکی و فراموش می‌کنید خودتان را و شما می‌خوانید کتاب را اما پس در نمی‌یابید (۴۴) و یاری جویید بشکیبایی و نماز و بدرستی که آن بزرگست مگر بر تضرع‌کنندگان (۴۵)
هوش مصنوعی: نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و با افرادی که رکوع می‌کنند، رکوع کنید. آیا شما مردم را به انجام کارهای نیکو دعوت می‌کنید اما خودتان را فراموش می‌کنید و در حالی که کتاب الهی را می‌خوانید، می‌فهمید که چه می‌گویید؟ و از صبر و نماز کمک بخواهید، زیرا این امر جز بر کسانی که با دل و جان دعا می‌کنند، دشوار است.
« در تحقیق معنی صلات »
هوش مصنوعی: تحقیق درباره معنی صلات به بررسی مفهوم و اهمیت نماز در زندگی فردی و اجتماعی افراد می‌پردازد. این پژوهش می‌تواند شامل تحلیل متن‌های مذهبی، نظر کارشناسان دینی و بررسی تجربیات شخصی نمازگزاران باشد. هدف از این تحقیق درک عمیق‌تر از معنای واقعی صلات و تأثیر آن بر روح و روان انسان‌هاست. این نوع بررسی می‌تواند به افزایش آگاهی مردم درباره جایگاه نماز در اسلام و اثرات مثبت آن در زندگی روزمره کمک کند.
دائماً دارید برپا این صلاة
هم دهید از مال خود حقّ زکات
هوش مصنوعی: همیشه در حال برپایی نماز باشید و از دارایی‌های خود نیز حق زکات را بپردازید.
هم رکوع آرید با اهل رکوع
وآن بود خود غایت عجز و خضوع
هوش مصنوعی: با افراد متواضع هم‌سجده شوید، چرا که این خود نشان‌دهنده‌ی نهایت تسلیم و فروتنی است.
امر بر نیکی کنید آیا به فن
با فراموشی ز نفس خویشتن
هوش مصنوعی: به کارهای نیک بپردازید، آیا از خودتان غافل شده‌اید که در این راه با سهل‌انگاری حرکت می‌کنید؟
امر بر نیکی نمودن کار اوست
کش به یاد آن حال و اوصاف نکوست
هوش مصنوعی: کار نیک انجام دادن به امر و خواست اوست، زیرا به یاد آن حال و ویژگی‌های خوب اوست.
می کنید آیا تعقل در کتاب
چونکه میخوانید از بهر ثواب
هوش مصنوعی: آیا هنگام خواندن کتاب، به اندیشیدن و تفکر در آن می‌پردازید یا فقط به خاطر پاداش و ثواب می‌خوانید؟
استعانت جُست باید زین امور
بر صلات و صبر بی خوف و قصور
هوش مصنوعی: برای مواجهه با این امور، باید از علم و صبر کمک بگیریم و بدون ترس و کوتاهی عمل کنیم.
کآن بسی باشد بزرگ اعنی که شاق
جز بر ارباب خشوع از اتفاق
هوش مصنوعی: این بیان می‌گوید که بسیاری از مسائل مهم و بزرگ نیاز به تلاش و کوشش دارند و تنها افرادی که خضوع و تواضع دارند می‌توانند به این موفقیت‌ها دست یابند. درواقع، اگر کسی بخواهد به چیزهای ارزشمند برسد، باید از هم‌سویی و هماهنگی با دیگران بهره‌مند شود.
متن آیت بود و هم تنزیل این
نک شنو تفسیر و تأویلی متین
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که آیات قرآن، همگی وحی الهی هستند و نیاز به تفسیر و برداشت درست دارند. در واقع، باید به عمق معانی و مفاهیم آن‌ها توجه کرد تا به درک صحیحی از پیام الهی دست پیدا کنیم.
این صلاة ار حاضری معراج توست
در سلوک معرفت منهاج توست
هوش مصنوعی: اگر در این نماز حاضر باشی، این عبادت برای تو مانند معراجی است در مسیر شناخت و معرفت.
از گه تکبیر تا وقت سلام
مینمایی طی منزلها تمام
هوش مصنوعی: از زمان گفتن تکبیر تا زمان سلام، تمامی مراحل را پشت سر می‌گذاری و مسیر را طی می‌کنی.
چیست تکبیر ، از جهان دل کندن است
ماسوی را پشت سر افکندن است
هوش مصنوعی: تکبیر به معنای رها کردن دنیا و دلبستگی‌های آن است و به نوعی به پشت سر انداختن تمام آنچه غیر از خداست اشاره دارد. این واژه نماد توجه به معنویت و ترک زینت‌های ظاهری زندگی است.
راست خواهی ، گویم از خود مردن است
جان به جانان بردن و بسپردن است
هوش مصنوعی: اگر بخواهی حقیقت را بگویی، باید بپذیری که رها کردن زندگی و جان را به معشوق سپردن است.
از دو عالم باز بُرّی طمع خویش
بگذری از فرق خویش و جمع خویش
هوش مصنوعی: از دو جهان طمع و آرزوهای خود را کنار بگذار و از هوی و هوس و جمعیت‌هایی که به دنبال آن‌ها هستی، عبور کن.
تا رسی آنجا که جز حق هیچ نیست
در نظر جز ذات مطلق هیچ نیست
هوش مصنوعی: به جایی برسی که فقط حقیقت وجود دارد و هیچ چیز دیگری در نظر نیست. فقط ذات مطلق است که وجود دارد و همه چیز در برابر آن بی‌اهمیت است.
پس ببینی در یمین و در یسار
نیست یاری، غمگساری برقرار
هوش مصنوعی: پس وقتی نگاه کنی، در سمت راست و چپ خود هیچ یاری و همدردی نمی‌بینی که به تو کمک کند و در کنارت باشد.
جز کسی کو از ازل یار تو بود
واقف از احوال و اسرار تو بود
هوش مصنوعی: تنها کسی که از زمان‌های دور با تو آشنا بوده و از شرایط و رازهای تو باخبر است، می‌تواند تو را درک کند.
رو در افتی از پی تعظیم او
هستی خود را کنی تسلیم او
هوش مصنوعی: اگر در برابر او تعظیم کنی و در عشقش فروتن شوی، هویت و وجود خود را به او می‌سپاری.
سر برآری با تضرّع کای اِله
ما غلط رفتیم و گم کردیم راه
هوش مصنوعی: با صدایی پر از ناله و درخواست، از خدا می‌خواهیم که ما را ببخش و راه درست را نشانمان بده، زیرا که در مسیر زندگی اشتباه کردیم و گم شدیم.
آمدیم اکنون به سویت خسته دل
از فعال خود ملول و منفعل
هوش مصنوعی: به سوی تو آمده‌ایم، با دلی خسته و ناامید از کار و تلاش‌های خود، احساس کسالت و بی‌حالی می‌کنیم.
گر ببخشی از تو نبود این عجب
ور برانی شاید از بهر ادب
هوش مصنوعی: اگر تو ببخشی، تعجبی ندارد، ولی اگر تو کنار بری، شاید به خاطر ادب باشد.
چون شهودت شد بر این معنی تمام
از پی تعظیم او گویی سلام
هوش مصنوعی: زمانی که به طور کامل به درک این حقیقت برسی، باید از روی احترام و ارادت، به او سلام کنی.
این سلام اعنی که جان تسلیم شد
هستی وهمی به حق تقدیم شد
هوش مصنوعی: این سلام نشان‌دهنده این است که جان من در برابر حق تسلیم شده و تمام وجودم را به آن تقدیم کرده‌ام.
زین دقایق باشی ار آگه تمام
شد نمازت جمله معراج و مقام
هوش مصنوعی: اگر به این لحظه‌ها آگاهی داشته باشی، درخواهی یافت که نماز و راز و نیاز تو به تمامی به اوج و مقام می‌رسد.
این بود توحید ذات ار با حقی
رسته ای از هر تعین مطلقی
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت پیوسته‌ای، باید درک کنی که توحید ذاتی یعنی رهایی از هر نوع محدودیت و تعیین خاص.
صورت آن این قیام است و قعود
این تشهد وین رکوع و این سجود
هوش مصنوعی: این تصویر نشان‌دهنده‌ی حالت قیام و نشستن در نماز است، که شامل تشهد، رکوع و سجود می‌شود.
گفت برپا گر بدار ید این نماز
بر حقیقت رو نمایید از مجاز
هوش مصنوعی: از تو خواسته شده که اگر نماز را به درستی برپا کنی، باید به معانی واقعی و حقیقی آن توجه کنی و از ظواهر و تعابیر سطحی دوری کنی.
ره شود طی ناگهان بر منزلید
نیست حق دور ار شما زو غافلید
هوش مصنوعی: راهی که پیش رو دارید ممکن است ناگهان شما را به مقصد برساند؛ این بدان معناست که اگر از آن غافل شوید، دور از حق و حقیقت خواهید ماند.
این نماز از عشق و جانبازی کنید
یار آمد ، خانه پردازی کنید
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به این دارد که با محبت و فداکاری نسبت به معشوق باید نماز و نیایش کرد، و همچنین وقتی محبوب به سراغ انسان می‌آید، لازم است که با زیبایی و شکوه خانه را تزیین کنیم. در واقع، عشق و ارادت به یار باید در عمل و رفتار ما تجلی پیدا کند.
نی به امید ثواب و خوف نار
نارها در توست بی حد شعله بار
هوش مصنوعی: درخت نی با امید به پاداش و ترس از دوزخ درون تو شعله‌ور است و اعمالت به شدت آتشین است.
تو ز دوزخ ترسی، خود دوزخی
شاید از خود گر گریزی، نه از فخی
هوش مصنوعی: اگر از جهنم می‌ترسی، شاید خودت به جهنم تعلق داری. اگر از چیزی می‌گریزی، باید بدانی که باید از خودت فرار کنی، نه از آنچه در بیرون است.
باز بشنو نکتۀ اتواْ الزّکاة
کامر حق بر وی شد از بعد صلوة
هوش مصنوعی: باز به یاد بیاور که زکات، واجب است بر کسی که نماز را به جا آورد.
اصلش ایثار است اندر راه دوست
هر چه آن دارد وجود از مغز و پوست
هوش مصنوعی: اصل این موضوع فداکاری در مسیر عشق و دوستی است. هر آنچه که از وجود انسان برمی‌آید، از جمله احساسات و جسمش، باید در این راه نثار شود.
در شریعت بذل عُشر است از منال
در طریقت بذل جان بر ذوالجلال
هوش مصنوعی: در دین اسلام، دادن یک دهم از درآمدها و ثروت به نیازمندان واجب است، اما در راه معنویت و نزدیک شدن به خدا، باید جان و وجود خود را فدای حق کرد.
عشق گوید از دو عالم یار به
فکر جان و سر مکن ، ایثار به
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید از دو دنیا، دوست نگران جان و سر خودت نباش، بلکه ایثار کن.
جان و سر هم از تو نبوَد از وی است
نفی محض از خود چه دارد ، لاشیء است
هوش مصنوعی: جان و سر تنها از توست؛ از خود چیزی ندارد. این وجود او فقط نفی و بی‌هویتی است.
تو نبودی هیچ و او بودت نمود
از عدم آورد و موجودت نمود
هوش مصنوعی: تو زمانی که هیچ بودی، او باعث شد که وجود داشته باشی و از عدم به وجود آوردت.
داده های او کنی یاد ار ز دل
بالله ار سنگی و گل مانی خجل
هوش مصنوعی: اگر به یاد او باشی و در دل خود او را مرور کنی، حتی اگر از سنگ یا گل هم ساخته شده باشد، هیچ‌گاه خجالت‌زده نخواهی شد.
تا چه داده است او تو را از ساز و برگ
بین چه با خود برد خواهی وقت مرگ
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که در لحظه‌ی مرگ، آنچه را که در زندگی به دست آورده‌ای، با خود نخواهی برد. بنابراین، به ارزش‌ها و چیزهایی که واقعاً مهم هستند توجه کن.
پیش از آن کآنها بگیرند از تو باز
با نیازی کن نثارِ بی نیاز
هوش مصنوعی: قبل از اینکه آن‌ها از تو چیزی بگیرند، با جامه‌ای از لطف و بزرگواری، بدون هیچ نیازی به چیزی، رفتار کن و مهربانی و بخشش را نثار کن.
مال دادت، دِه زکاتش بر فقیر
عقل و جان دادت نثارش کن بمیر
هوش مصنوعی: اگر مال و دارایی‌ات را به کسی بخشیدی، پس از آن باید زکات آن را به نیازمندان بدهی. همچنین اگر عشق و جان خود را به کسی تقدیم کردی، باید با تمام وجود در راه او فداکاری کنی، حتی اگر به قیمت از دست دادن خودت تمام شود.
تا که او بازت عوض صد جان دهد
بعد مرگت عمر جاویدان دهد
هوش مصنوعی: تا زمانی که او (خدا یا معشوق) دوباره تو را با چیزی بهتر عوض کند، بعد از مرگت زندگی جاودانی به تو خواهد داد.
یک دهی از ده، دهد ده بر یکت
جان دهی سازد به جانها مالکت
هوش مصنوعی: یک ده، سرزمینش را به فردی با محبت و با جانش هدیه می‌دهد تا با روح و احساس و زندگی‌اش آن منطقه را آباد کند و بر جان‌های دیگران تاثیر خوب بگذارد.
مُلک عاریت به مالک واگذار
هر چه زو بگرفته ای بر وی سپار
هوش مصنوعی: آنچه را که به امانت گرفته‌ای، به صاحبش بازگردان و ملک و دارایی‌اش را به او بسپار.
این هم از بهر تو بُد کافزون شوی
در بهای دِرهمی قارون شوی
هوش مصنوعی: این هم به خاطر تو بود که با پرداخت بهایی ناچیز به مقام بالایی خواهی رسید.
ور نه عریانی تو در هر نامه ای
چیست جانت تا که بخشی جامه ای
هوش مصنوعی: اگر تو در هر نوشته‌ای برهنه و عریان هستی، پس روح تو چه چیزی است که بخواهی بخشی از لباس را به آن بپوشانی؟
پس فناء شو از فناء هم کن سفر
هستی خود واگذار و درگذر
هوش مصنوعی: از زوال و نابودی خود بگذر و به سفر درونی بپرداز، وجود خود را رها کن و از آن عبور کن.
چون چنین بستی کمر در خدمتش
راکعی با راکعان حضرتش
هوش مصنوعی: زمانی که تو این‌گونه کمر خود را در خدمت او گره زدی، چون یکی از رکوع‌کنندگان در حضور او هستی.
« خاتم دادن علی(ع) به سائل »
هوش مصنوعی: علی (علیه‌السلام) در حین نماز، وقتی که سائل از او درخواست کمک کرد، انگشتری که بر دست داشت را به او بخشید. این عمل نشان‌دهنده‌ی سخاوت و نوع‌دوستی او بود، حتی در زمان عبادت و در حال نماز. این حادثه به‌خوبی از روح بزرگ و ایثارگر او حکایت دارد.
داد خاتم مرتضی(ع) اندر رکوع
زآنکه بُد مستغرق بحر خضوع
هوش مصنوعی: در حال رکوع، انگشتری از امام علی (ع) داده شد، چراکه او در حالتی عمیق از خشوع و تسلیم به پروردگار غرق شده بود.
این اشارت بود یعنی در نماز
دل شدم خالی ز غیر دلنواز
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در حین نماز، تمام افکار و احساسات دیگری را کنار گذاشتم و تنها به خدا و عبادت متمرکز شدم.
حلقۀ هستی ز انگشت این چنین
کرد بیرون در حضور رب دین
هوش مصنوعی: حلقۀ هستی به مانند حلقه‌ای از انگشتان خداوند خارج شد و در حضور پروردگار دین قرار گرفت.
در رکوعش شد تجلّی صفات
گشت خالی از صفات خویش و مات
هوش مصنوعی: در حالت رکوع، صفات الهی به وضوح نمایان شد و او از صفات خود خالی گردید و حیران ماند.
بُد تجلّی ذاتی او را در سجود
زآنکه سجده است آن فنای فی الوجود
هوش مصنوعی: تجلّی واقعی خداوند در مراسم سجده به‌وضوح دیده می‌شود، چرا که در این حالت، فرو رفتن در او و ناپدید شدن از خود، به بالاترین حد ممکن می‌رسد.
تیر زآن در سجده بکشید از پی اش
آنکه بود آگاهی از حال وی اش
هوش مصنوعی: تیری که به سمت او پرتاب شد، از سجده‌ای که در پی او انجام شد، نشأت می‌گرفت. کسی که از وضعیت او آگاهی داشت، این کار را انجام داد.
زآنکه او دیگر به جای خود نبود
دیگری بود آنکه بود اندر سجود
هوش مصنوعی: کسی که دیگر خود واقعی‌اش را ندارد، در حقیقت بدل دیگری شده است. او آنطور که باید نیست و فقط در حالت عبادت به سر می‌برد.
تا نپنداری که گویم بوده حق
حق برون است از لباس ماخَلَق
هوش مصنوعی: تا فکر نکنی که وقتی می‌گویم حق وجود دارد، منظورم این است که حق در شکل و ظاهر مخلوق‌ها وجود دارد.
ور که هم بوده است او حق دور نیست
شرح این کوته کنم دستور نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی همیشه با حق بوده باشد، دور از حقیقت نخواهد بود. این را به طور خلاصه بیان کنم، کار سختی نیست.
چون تو صورت بند این آب و گلی
من چه گویم با تو کز خود غافلی
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو مظهر زیبایی و جذابیت من هستی، نمی‌دانم چه بگویم، چرا که خودت از حقیقت وجودت غافل هستی.
وآنکه آگاه است ز اسرار خفی
میکند فهم آنچه می گوید صفی
هوش مصنوعی: آن کسی که از رازهای پنهان باخبر است، می‌داند چگونه آنچه را که می‌گوید به گونه‌ای فهمیده و نمایان کند.
گر تو میفهمی سخن یارا ببخش
ور نمی فهمی بهل ما را ببخش
هوش مصنوعی: اگر تو می‌فهمی حرف‌های محبوب را، پس ببخش. و اگر نمی‌فهمی، باز هم ما را ببخش.
من به عشق او هنوز افسانه ام
شد چو ذکر زلف او دیوانه ام
هوش مصنوعی: من هنوز به خاطر عشق او به افسانه تبدیل شده‌ام و وقتی که درباره زلف او صحبت می‌شود، دیوانه و مجنون می‌شوم.
گاه گاهی بگسلد زنجیر من
باز بندندم شنو تفسیر من
هوش مصنوعی: گاهی اوقات زنجیرهایم پاره می‌شود و دوباره مرا به بند می‌آورند. سخن من را بشنو و تفسیر کن.
« در بیان آنکه امر به معروف کسی میتواند کرد و مسموع می افتد که خود عامل باشد »
هوش مصنوعی: کسی می‌تواند دیگران را به انجام کارهای خوب تشویق کند که خود به آن کارها عمل کرده باشد.
گر که بگذاری ز سر وسواس را
با تو گویم «تَأمُرُونَ النَّاس» را
هوش مصنوعی: اگر وسواس را کنار بگذاری، با تو می‌گویم که به مردم چه فرمان می‌دهید.
امر بر نیکی کسی را در خور است
کو فراموشش نه از خود یکسر است
هوش مصنوعی: نیکوکرداری و نصیحت کردن تنها برای کسی مناسب است که به خوبی‌ها توجه دارد و خود را کاملاً فراموش نکرده است.
ور برد خود را ز یاد آزاد اوست
این فراموشی نشان از یاد اوست
هوش مصنوعی: اگر انسان خود را از یاد ببرد، این به معنای آزادی اوست. این فراموشی نشانه‌ای از یاد اوست.
رفته است از نردبان دل به بام
پایه پایه تا مقام جمع تام
هوش مصنوعی: از نردبان احساسات خود بالا رفته‌ام تا به اوج حقیقی و کمال دست یابم.
کُشته نفس خویش و افکنده به راه
شاید او را گر تو خوانی ره پناه
هوش مصنوعی: خود را فدای نفس خود کرده‌ام و در مسیر گذاشته‌ام، شاید اگر تو او را بخوانی، به راهی برگردد که پناهش باشد.
هست از خود خالی ، از حق ممتلی
عارفان خوانند شیخش یا ولی
هوش مصنوعی: عارفان کسی را که در خود خالی است و از خدا پر شده، به عنوان شیخ یا ولی می‌شناسند.
نیست از نفست فراموشی سزا
جز که او را کُشته باشی در غزا
هوش مصنوعی: هیچ فراموشی از نفس تو پذیرفته نیست جز اینکه او را در میدان جنگ بکشید.
تا نگردد کُشته نفست، بنده نیست
گر کنی ارشادِ کس، زیبنده نیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس تو کشته نشود، تو بنده و غلام کسی نخواهی بود، حتی اگر دیگران به تو راه و نشان دهند، این زیبا و شایسته نیست.
امر بر معروفت از بی باکی است
کس به افلاک آن پرد کافلاکی است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انجام کارهای نیک و درست نیازمند شجاعت و دل‌دریغی است، و افرادی که به اینگونه کارها می‌پردازند، در واقع به آرمان‌ها و اهداف بلندتری دست پیدا می‌کنند.
مرغ خانه گر پرد گامی بود
ور بود چالاک تا بامی بود
هوش مصنوعی: اگر مرغی در خانه باشد و پرواز کند، و اگر هم چابک باشد، می‌تواند به سقف برسد.
کی تواند کرد بالاتر طواف
تا چه جای شهر عشق و کوه قاف
هوش مصنوعی: کیست که بتواند از عشق و دلدادگی فراتر برود؟ چه مقدار می‌توان به دور عشق و سرزمین‌های دوردست سفر کرد؟
کاندر آنجا پر بریزد صد عقاب
هم نبیند عکس سیمرغ او به خواب
هوش مصنوعی: در آن مکان، حتی اگر صد عقاب پرواز کنند، باز هم تصویر سیمرغ را در خواب نخواهند دید.
این دغل دونان که بیره رانده اند
نه که راهی رفته وز ره مانده اند
هوش مصنوعی: این افراد فریبکار فقط برای خودشان راهی انتخاب کرده‌اند و نه اینکه در مسیری درست حرکت کرده و از آن جا باقی مانده‌اند.
محض دعوی برده نی از یک نوید
گوی ارشاد از جنید و بایزید
هوش مصنوعی: برای بیان کردن حقیقت و هدایت، نیازی به ادعا نداریم، بلکه باید به اخبار و آموزه‌های بزرگانی چون جنید و بایزید توجه کنیم.
داده نفس کُشتنی را پرورش
گر خورد غم، بهر جا هست و خورش
هوش مصنوعی: اگر کسی که در حال پرورش زندگی خود است، غم و اندوهی برایش پیش بیاید، باید بداند که در هر شرایطی و در هر جایی می‌تواند به زندگی و خوراکش ادامه دهد.
در ره این غول است و دور از تَأمُرُون
کی تواند شد به نیکی رهنمون
هوش مصنوعی: در مسیر این مشکل بزرگ و دشوار، کسانی که عمل به خوبی را پیشنهاد می‌دهند، به زحمت می‌توانند راهنما و هدایتگر باشند.
آنکه نفس مرده دارد رهبر است
در قِران احمد (ص) است و حیدر(ع) است
هوش مصنوعی: کسی که دارای نفس پاک و مرده‌ای باشد، در کنار احمد(ص) و حیدر(ع) نقش رهبری را بر عهده دارد.
هر چه او گوید به خلقان گفته حق
بر نکویی بوده نامش در ورق
هوش مصنوعی: هر چیزی که او بگوید، به مردم منتقل شده و حقیقت این است که نامش به خوبی در متون ثبت شده است.
با تعقل خواند او فرمان شاه
کوست نازل بر پیمبر از اِله
هوش مصنوعی: او با فکر و اندیشه، فرمانی را که از سوی خداوند بر پیامبر نازل شده است، می‌خواند.
درج در وی اصل و فرع عالم است
بابی از آن، عقل و روح آدم است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود و حقیقت آدمی شامل تمامی جنبه‌ها و ابعاد جهان است. بخشی از این حقیقت از عقل و روح آدم ناشی می‌شود. به عبارتی، انسان نماینده و تجلی‌گاه کل عالم است.
خواندن آن ، هر دم از خود مردن است
سوی او برگشتن و جان بردن است
هوش مصنوعی: خواندن آن یعنی هر بار که به آن توجه می‌کنی، همچون مردن از خودت است و این به معنای بازگشت به او و از دست دادن جان است.
اولش خواندی، نخواندی آخرش
تا به باطن پی بری از ظاهرش
هوش مصنوعی: ابتدا باید مطالب را به دقت مطالعه کنی، و گر نه، در انتها به عمق و حقیقت آن نخواهی رسید.
باطنش هم گر بخوانی اندکی
لحظه ای برجا نمانی مُندکی
هوش مصنوعی: اگر به باطن او نگاهی بیندازی، حتی برای لحظه‌ای نمی‌توانی در آن جا بمانی.
نکته ای دیگر ز تَتْلُونَ الْکِتَاب
با تو گویم گر که باشی نکته یاب
هوش مصنوعی: موضوع دیگری را که دربارهٔ خواندن کتاب‌ها دارم، در صورتی که تو دارای درک و کنجکاوی باشی، با تو در میان می‌گذارم.
نزد عارف آن کتاب فطرت است
خواندن او از اصول فکرت است
هوش مصنوعی: در نظر عارف، کتاب فطرت اصلی‌ترین منبع دانایی و شناخت است و اینکه او آن را می‌خواند به عنوان بنیادی برای اندیشه‌هایش به حساب می‌آید.
از پی توحید فطری احمدت
کرده دعوت بر کتاب ایزدت
هوش مصنوعی: پس از اصل توحید، احمد (پیامبر اسلام) به دعوت به سوی کتاب خدا، یعنی قرآن، پرداخته است.
هم کند توحید فطری دعوتت
بر رسول و بر مقام وحدتت
هوش مصنوعی: توحید فطری تو باعث می‌شود که دعوت تو به سوی پیامبر و مقام یکتایی قوی‌تر شود.
یافت چون توحید افعالت ثبات
رو به توحید صفات آری و ذات
هوش مصنوعی: چون تو در کارهایت از یگانگی برخوردار هستی، به صفات و ذات یگانه نیز ثبات و استحکام می‌بخشی.
بر صلاة و صبر ، زین مشکل طریق
گفت جویید استعانت چون غریق
هوش مصنوعی: در مواجهه با مشکلات راه، بر نماز و صبر تأکید می‌شود. همانند کسی که در دل دریا غرق شده، باید کمک و یاری جست.
صبر یعنی بر مکاره کز قضا
وارد آید تا شود کامل رضا
هوش مصنوعی: صبر به معنای تحمل مشکلات و سختی‌هایی است که از قضا و سرنوشت به ما می‌رسد، تا این که رضایت کامل حاصل شود.
صیقل صبرت زداید زنگ قلب
زآن بَدل بر روح گردد رنگ قلب
هوش مصنوعی: صبر تو مانند سنگزنی است که زنگار را از قلب برطرف می‌کند و این باعث می‌شود که روح تو به حالت بهتری درآید و رنگ و بوی تازه‌ای بگیرد.
زآن جلای قلب ، روحانی شوی
در صفات «لم یزل » فانی شوی
هوش مصنوعی: از زیبایی و درخشندگی قلبت به گونه‌ای می‌شوی که ویژگی‌های جاودانه را به خود می‌گیری و از خودرهایی می‌کنی.
هم صلاتت کو حضور دائم است
ذکر و فکر بی فتور دائم است
هوش مصنوعی: نماز تو در حضور دائمی است و یاد و اندیشه‌ات همیشه بدون افت و خستگی ادامه دارد.
شد به مانند دو بال از بهر طیر
مرغ جانت زآن هوا گیرد به سیر
هوش مصنوعی: پرواز جانت به مانند دو بال شده است، چرا که از آن فضا به پرواز در می‌آید و سفر می‌کند.
تا رسی بر آشیان اصل خویش
بی خزان یابی بهار و فصل خویش
هوش مصنوعی: وقتی به سرزمین و جایگاه اصلی خود برسی، به آرامش و شکوفایی دست پیدا خواهی کرد و به دوران رشد و تازگی‌ات بازخواهی گشت.
ره شود طی سالک اندر منزل است
خود فنای فی الله است و واصل است
هوش مصنوعی: راهنمایی که سالک (رهرو) باید طی کند، در خود منزل وجود دارد. اینجا، انحلال در ذات خداوند است و به کمال و حقیقت می‌رسد.