گنجور

۱۳- آیات ۷۱ تا ۷۷

فَانْطَلَقٰا حَتّٰی إِذٰا رَکِبٰا فِی اَلسَّفِینَةِ خَرَقَهٰا قٰالَ أَ خَرَقْتَهٰا لِتُغْرِقَ أَهْلَهٰا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (۷۱) قٰالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۲) قٰالَ لاٰ تُؤٰاخِذْنِی بِمٰا نَسِیتُ وَ لاٰ تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً (۷۳) فَانْطَلَقٰا حَتّٰی إِذٰا لَقِیٰا غُلاٰماً فَقَتَلَهُ قٰالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً (۷۴) قٰالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۵) قٰالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‌ءٍ بَعْدَهٰا فَلاٰ تُصٰاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً (۷۶) فَانْطَلَقٰا حَتّٰی إِذٰا أَتَیٰا أَهْلَ قَرْیَةٍ اِسْتَطْعَمٰا أَهْلَهٰا فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمٰا فَوَجَدٰا فِیهٰا جِدٰاراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقٰامَهُ قٰالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (۷۷)

پس رفتند تا چون سوار شدند در کشتی سوراخ کرد آن را گفت آیا سوراخ کردی آن را تا غرق کنی اهلش را بدرستی که آوردی چیزی ناشایست (۷۱) گفت آیا نگفتم بدرستی که تو هرگز نمی‌توانی با من صبر کردن (۷۲) گفت مؤاخذه مکن مرا بآنچه فراموش کردم و مرسان مرا از کارم دشوار را (۷۳) پس رفتند تا چون دیدند پسری را پس کشت او را گفت آیا کشتی نفسی پاک را بغیر قصاص نفسی پس بحقیقت آوردی چیز قبیحی را (۷۴) گفت آیا نگفتم مر ترا بدرستی که تو هرگز نتوانی با من صبر کردن (۷۵) گفت اگر بپرسم ترا از چیزی پس از آن رفاقت مکن با من بحقیقت رسیدی از نزد من بعذر (۷۶) پس رفتند تا چون رسیدند باهل قریه خواستند طعام از اهلش پس ابا کردند که مهمانی کند آن دو را پس یافتند در آن دیواری که می‌خواست که فرود آید پس راست کردند آن را گفت اگر خواسته بودی هر آینه گرفته بودی بر آن مزدی (۷۷)

« مصاحبت نمودن موسی(ع) و خضر(ع) »

کرد موسی آن تمام از وی قبول
پس روان گشتند هر سه بی نکول
تا که اندر ساحل دریا سوار
بر سفینه هر سه گشتند آن سه یار
خضر پنهان ز اهل کشتی با تبر
کرد سوراخ آن سفینه بیحذر
لوحی از الواح آن برکند زود
چند جا سوراخ کشتی را نمود
گفت موسی فُلک را کردی تو خرق
اهل آن را تا کنی آیا که غرق
امری آوردی که بس باشد شنیع
زین عجب تر نیست چیزی بر مطیع
خضر گفت، آیا نگفتم در عهود
صبر با من خود تو نتوانی نمود
دید موسی داخل از آن ثُقبه آب
در سفینه ناید اندر انقلاب
یافت پس کآن معجز است و حکمت است
گرچه آن دور رسوم صورت است
گفت موسی لَاتُؤاخِذنِی که من
رفته بود از یادم آن عهد کهن
از تو خواهم عذر اندر اعتراض
سخت بس بر من مگیر از انقباض
پس برون رفتند از کشتی به گاه
در دِهی وارد شدند از گرد راه
با غلامان یک غلامی دید او
سبز خط و مُشک موی و ماه رو
برکنارش خواند و کُشتش بیدرنگ
یا به تیغی کوفتش یا سر به سنگ
گفت موسی، کُشتی این نفس زکی
خود تو آیا بی گنه در کودکی
غیر از آنکه کشته نفسی را به خاص
گشته باشد تا بر او واجب قصاص
ظاهر او از قتل ناحق بود پاک
بیگناه او را چرا کردی هلاک
چیزی آوردی به ظاهر ناپسند
در شریعت نیست جز زشت و نژند
گفت آیا من نگفتم بیّنت
صبر با من نیست هرگز ممکنت
گفت زین پس گر کنم چیزی سؤال
از تو شاید گیری از من گر ملال
پس مشو با من مصاحب در سخن
زآنکه بر عذری رسیدستی ز من
باشی از همراهی ام معذور تو
شاید ار خود گردی از من دور تو
پس برفتند آن سه یار از آن مقام
بر دِهی گشتند وارد وقت شام
خواستند ایشان که تا داخل شوند
بسته بُد دروازه نگشودند بند
خواستند از اهل ده نان و نعم
از ضیافتشان اِباء کردند هم
یافتند آنجای دیواری بلند
خواست کافتد، قائمش کرد ارجمند
داد استحکام با سنگ و گِلش
بر فتادن چونکه دید او مایلش
گفت موسی اهل این قریه به ما
نه طعامی باز دادند و نه جا
راست کردی از چه پس دیوارشان
بی ز مزدی آمدی بر کارشان
خواستی گر می گرفتی در مقام
اُجرتی کز آن خریم آیا طعام
۱۲- آیات ۶۵ تا ۷۰: فَوَجَدٰا عَبْداً مِنْ عِبٰادِنٰا آتَیْنٰاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنٰا وَ عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً (۶۵) قٰالَ لَهُ مُوسیٰ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلیٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّٰا عُلِّمْتَ رُشْداً (۶۶) قٰالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۶۷) وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلیٰ مٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (۶۸) قٰالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ صٰابِراً وَ لاٰ أَعْصِی لَکَ أَمْراً (۶۹) قٰالَ فَإِنِ اِتَّبَعْتَنِی فَلاٰ تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ‌ءٍ حَتّٰی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (۷۰)۱۴- آیات ۷۸ تا ۸۲: قٰالَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (۷۸) أَمَّا اَلسَّفِینَةُ فَکٰانَتْ لِمَسٰاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی اَلْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهٰا وَ کٰانَ وَرٰاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً (۷۹) وَ أَمَّا اَلْغُلاٰمُ فَکٰانَ أَبَوٰاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینٰا أَنْ یُرْهِقَهُمٰا طُغْیٰاناً وَ کُفْراً (۸۰) فَأَرَدْنٰا أَنْ یُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَیْراً مِنْهُ زَکٰاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (۸۱) وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَکٰانَ لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی اَلْمَدِینَةِ وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا وَ کٰانَ أَبُوهُمٰا صٰالِحاً فَأَرٰادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغٰا أَشُدَّهُمٰا وَ یَسْتَخْرِجٰا کَنزَهُمٰا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ مٰا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذٰلِکَ تَأْوِیلُ مٰا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (۸۲)

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فَانْطَلَقٰا حَتّٰی إِذٰا رَکِبٰا فِی اَلسَّفِینَةِ خَرَقَهٰا قٰالَ أَ خَرَقْتَهٰا لِتُغْرِقَ أَهْلَهٰا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (۷۱) قٰالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۲) قٰالَ لاٰ تُؤٰاخِذْنِی بِمٰا نَسِیتُ وَ لاٰ تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً (۷۳) فَانْطَلَقٰا حَتّٰی إِذٰا لَقِیٰا غُلاٰماً فَقَتَلَهُ قٰالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً (۷۴) قٰالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۵) قٰالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‌ءٍ بَعْدَهٰا فَلاٰ تُصٰاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً (۷۶) فَانْطَلَقٰا حَتّٰی إِذٰا أَتَیٰا أَهْلَ قَرْیَةٍ اِسْتَطْعَمٰا أَهْلَهٰا فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمٰا فَوَجَدٰا فِیهٰا جِدٰاراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقٰامَهُ قٰالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (۷۷)
هوش مصنوعی: آن دو نفر به راه خود ادامه دادند تا اینکه سوار کشتی شدند. یکی از آنها کشتی را خراب کرد. دیگری گفت: "آیا کشتی را بنابراین خراب کردی که ساکنانش را غرق کنی؟ این کار بسیار زشتی است." او پاسخ داد: "آیا به تو نگفتم که تو نمی‌توانی با من صبر کنی؟" شخص دوم گفت: "مرا به خاطر چیزی که فراموش کردم مؤاخذه نکن و از من در این کار سختی نکش." سپس آنها دوباره به راه خود ادامه دادند تا اینکه با جوانی برخورد کردند و او را کشت. دیگری گفت: "آیا نفسی پاک را بدون دلیل کشتی؟ واقعاً کار زشتی کردی." او دوباره پاسخ داد: "آیا به تو نگفتم که تو نمی‌توانی با من صبر کنی؟" شخص دوم گفت: "اگر بعد از این درباره چیزی از تو بپرسم، دیگر با من همراه نشوید؛ چراکه من به اندازه کافی عذر دارم." سپس آنها ادامه دادند تا به یک روستا رسیدند. از اهالی روستا درخواست طعام کردند، اما آنها از پذیرایی آنها سر باز زدند. در آنجا دیواری را دیدند که در حال فرو ریختن بود و او آن دیوار را تعمیر کرد. دیگری گفت: "اگر می‌خواستی، می‌توانستی برای این کار اجری بگیری."
پس رفتند تا چون سوار شدند در کشتی سوراخ کرد آن را گفت آیا سوراخ کردی آن را تا غرق کنی اهلش را بدرستی که آوردی چیزی ناشایست (۷۱) گفت آیا نگفتم بدرستی که تو هرگز نمی‌توانی با من صبر کردن (۷۲) گفت مؤاخذه مکن مرا بآنچه فراموش کردم و مرسان مرا از کارم دشوار را (۷۳) پس رفتند تا چون دیدند پسری را پس کشت او را گفت آیا کشتی نفسی پاک را بغیر قصاص نفسی پس بحقیقت آوردی چیز قبیحی را (۷۴) گفت آیا نگفتم مر ترا بدرستی که تو هرگز نتوانی با من صبر کردن (۷۵) گفت اگر بپرسم ترا از چیزی پس از آن رفاقت مکن با من بحقیقت رسیدی از نزد من بعذر (۷۶) پس رفتند تا چون رسیدند باهل قریه خواستند طعام از اهلش پس ابا کردند که مهمانی کند آن دو را پس یافتند در آن دیواری که می‌خواست که فرود آید پس راست کردند آن را گفت اگر خواسته بودی هر آینه گرفته بودی بر آن مزدی (۷۷)
هوش مصنوعی: آنها به سفر ادامه دادند تا به جایی رسیدند و سوار کشتی شدند. در حین سفر، شخصی کشتی را سوراخ کرد. دیگری از او پرسید آیا این کار را کرده است تا کسانی را که در کشتی هستند غرق کند؛ زیرا او کار نادرستی کرده است. پاسخ داد که آیا نگفتم که تو هرگز نمی‌توانی با من صبر کنی؟ دیگری گفت که مرا به خاطر آنچه فراموش کردم مؤاخذه نکن و در کارم مشکل ایجاد نکن. سپس به راه خود ادامه دادند و وقتی که به پسری رسیدند، او را کشتند. شخصی از او پرسید آیا این کار درست بود که جان یک انسان بی‌گناه را بدون قصاص گرفتید و بر این کار بسیار زشت تأکید کرد. او همان پاسخ را داد که آیا نگفتم که تو هرگز نمی‌توانی با من صبر کنی؟ شخص دیگر گفت اگر از من سوال کنی، دیگر نمی‌توانی با من دوستی کنی. سپس به راه خود ادامه داده و به قریه‌ای رسیدند. از اهل آنجا خواستند که برایشان خوراکی فراهم کنند، اما آنها از مهمان‌نوازی امتناع کردند. در حین تلاش برای فرود آمدن از دیواری، یکی از آنها گفت که اگر خواسته بودی، مطمئناً بر آن مقام مزدی به تو می‌دادند.
« مصاحبت نمودن موسی(ع) و خضر(ع) »
هوش مصنوعی: دوستی و همراهی موسی(ع) و خضر(ع) به معنای ارتباط و همسفر بودن آنان با یکدیگر است.
کرد موسی آن تمام از وی قبول
پس روان گشتند هر سه بی نکول
هوش مصنوعی: موسی تمام آنچه را که خداوند به او دستور داده بود، انجام داد و پس از آن، او و دو همراهش بدون هیچ تأخیری به راه خود ادامه دادند.
تا که اندر ساحل دریا سوار
بر سفینه هر سه گشتند آن سه یار
هوش مصنوعی: زمانی که آن سه دوست سوار بر کشتی شدند و به کنار دریا رفتند، لحظاتی را در کنار هم سپری کردند.
خضر پنهان ز اهل کشتی با تبر
کرد سوراخ آن سفینه بیحذر
هوش مصنوعی: خضر، که فردی است با دانایی و حکمت، به ناگاه و به طور پنهانی از کسانی که در کشتی هستند جدا می‌شود و با تبر، بدون هیچ نوع احتیاط و احتیاطی، تعدادی سوراخ در این کشتی ایجاد می‌کند.
لوحی از الواح آن برکند زود
چند جا سوراخ کشتی را نمود
هوش مصنوعی: مدت زیادی از زمان خود را صرف کرده و با دقت بررسی کرده است. در این میان، در جاهایی آسیب‌هایی را به وضوح مشاهده کرد که به کشتی آسیب رسانده بودند.
گفت موسی فُلک را کردی تو خرق
اهل آن را تا کنی آیا که غرق
هوش مصنوعی: موسی گفت: آیا تو کشتی را به خاطر غرق شدن اهلش شکستی تا آنها را بکاری؟
امری آوردی که بس باشد شنیع
زین عجب تر نیست چیزی بر مطیع
هوش مصنوعی: تو کاری انجام دادی که بسیار زشت است، و عجیب‌تر از این نیست که برای اطاعت‌کننده اینگونه رفتارها پیش آید.
خضر گفت، آیا نگفتم در عهود
صبر با من خود تو نتوانی نمود
هوش مصنوعی: خضر گفت: آیا نگفتم که در دوران امتحان و قرارهایی که با هم داریم، تو نمی‌توانی با من صبر کنی؟
دید موسی داخل از آن ثُقبه آب
در سفینه ناید اندر انقلاب
هوش مصنوعی: موسی به درون آن سوراخ نگاه کرد و دید که آب به سفینه وارد نمی‌شود و در تحولی رخ نمی‌دهد.
یافت پس کآن معجز است و حکمت است
گرچه آن دور رسوم صورت است
هوش مصنوعی: پس پی برد که آن چیزی که مشاهده می‌شود، هم معجزه است و هم حکمت، هرچند آن جلوه‌ها و ظواهر دور از عادت و معمول هستند.
گفت موسی لَاتُؤاخِذنِی که من
رفته بود از یادم آن عهد کهن
هوش مصنوعی: موسی گفت: مرا سرزنش نکن، زیرا آن پیمان قدیمی از یادم رفته بود.
از تو خواهم عذر اندر اعتراض
سخت بس بر من مگیر از انقباض
هوش مصنوعی: از تو می‌خواهم که در برابر اعتراض‌های سخت من، به شدت برخورد نکنی و از تنگ‌نظری خودت برای من کم کن.
پس برون رفتند از کشتی به گاه
در دِهی وارد شدند از گرد راه
هوش مصنوعی: پس از آن که از کشتی خارج شدند، در زمانی مشخص به یک دهکده رسیدند که از دور، جاده‌ای را سپری کردند.
با غلامان یک غلامی دید او
سبز خط و مُشک موی و ماه رو
هوش مصنوعی: او با یکی از خادمان ملاقات کرد، که دارای خط سبز، موی خوشبو و چهره‌ای زیبا بود.
برکنارش خواند و کُشتش بیدرنگ
یا به تیغی کوفتش یا سر به سنگ
هوش مصنوعی: او را از خود دور کرد و به سرعت کشت، یا با شمشیری ضربه‌ای به او زد، یا سرش را به سنگ کوبید.
گفت موسی، کُشتی این نفس زکی
خود تو آیا بی گنه در کودکی
هوش مصنوعی: موسی گفت: آیا تو که خود را بی‌گناه می‌دانی، آن نفس پاک را کشتی؟
غیر از آنکه کشته نفسی را به خاص
گشته باشد تا بر او واجب قصاص
هوش مصنوعی: به جز این که اگر کسی را به طور خاص بکشند، قصاص او واجب می‌شود.
ظاهر او از قتل ناحق بود پاک
بیگناه او را چرا کردی هلاک
هوش مصنوعی: ظاهر او بی‌گناه و پاک بود و تو چرا او را به ناحق کشتی و هلاک کردی؟
چیزی آوردی به ظاهر ناپسند
در شریعت نیست جز زشت و نژند
هوش مصنوعی: چیزی که به ظاهر ناخوشایند به نظر می‌رسد، در دین و شریعت تنها زشتی و ناپسندی نیست.
گفت آیا من نگفتم بیّنت
صبر با من نیست هرگز ممکنت
هوش مصنوعی: آیا من نگفتم که طاقت من در این شرایط هیچ‌گاه با تو نیست؟
گفت زین پس گر کنم چیزی سؤال
از تو شاید گیری از من گر ملال
هوش مصنوعی: اگر از این به بعد چیزی از تو بپرسم، ممکن است تو از من دلخور شوی.
پس مشو با من مصاحب در سخن
زآنکه بر عذری رسیدستی ز من
هوش مصنوعی: پس در گفتگو با من همراه نشو، زیرا که تو به دلیلی از من دوری کرده‌ای.
باشی از همراهی ام معذور تو
شاید ار خود گردی از من دور تو
هوش مصنوعی: اگر از همراهی من عذرخواهی کنی، شاید برای تو بهتر باشد که خودت را از من دور کنی.
پس برفتند آن سه یار از آن مقام
بر دِهی گشتند وارد وقت شام
هوش مصنوعی: آن سه دوست از آن جا رفتند و به یک ده وارد شدند، در حالی که وقت شام بود.
خواستند ایشان که تا داخل شوند
بسته بُد دروازه نگشودند بند
هوش مصنوعی: ایشان خواستند وارد شوند، اما دروازه بسته بود و نتوانستند وارد شوند.
خواستند از اهل ده نان و نعم
از ضیافتشان اِباء کردند هم
هوش مصنوعی: اهالی ده درخواست غذا و نعمت کردند، اما آن‌ها از پذیرایی و میزبانی سرباز زدند.
یافتند آنجای دیواری بلند
خواست کافتد، قائمش کرد ارجمند
هوش مصنوعی: آنها متوجه شدند که دیواری بلند وجود دارد که اگر بخواهد فرو بیفتد، باید یک شخص با منزلت و مهم آن را حفظ کند.
داد استحکام با سنگ و گِلش
بر فتادن چونکه دید او مایلش
هوش مصنوعی: او به سنگ و گل استحکام می‌دهد و چون می‌بیند که او مایل به افتادن است، بر او تسلط پیدا می‌کند.
گفت موسی اهل این قریه به ما
نه طعامی باز دادند و نه جا
هوش مصنوعی: موسی گفت: مردم این دهکده نه غذایی به ما دادند و نه جایی برای ماندن فراهم کردند.
راست کردی از چه پس دیوارشان
بی ز مزدی آمدی بر کارشان
هوش مصنوعی: چرا دیوارهای آنها را به خوبی درست کردی، اما بدون هیچگونه پاداشی به کمکشان آمدی؟
خواستی گر می گرفتی در مقام
اُجرتی کز آن خریم آیا طعام
هوش مصنوعی: اگر می‌خواستی، می‌توانستی در مقام پاداشی، از ما چیزی بگیری که از آن لذتی برایت فراهم شود.