۵- جذبه
گشت نفس مطمئن با روح باز
رفت دل در سیر عشق دلنواز
میرود بازم دل از کف ره کنید
یار مشکین طرّه را آگه کنید
میروم یا می برندم شیرها
با کمند عشق و با زنجیرها
این پی تشبیه گفتم ور نه چند
نیست حاجت تا که بندندم به بند
کرد اشارت دلبرم، تدبیر چیست
چونکه او گوید بیا، زنجیر چیست
خورد بر هم طرة جانانه باز
شد دگرگون حالت دیوانه باز
این منم یا من ز خود بیرون شدم
چند و چون هِشتم در آن بی چون شدم
آن صفی کاین دم بجا بود او کجاست
در تکلّم داشت بر ما رو کجاست
وینکه می گوید سخن در جامه کیست
کرده زآن قامت بپا هنگامه کیست
باز گندم شد مرید ، آن آردها
برکشید از بهر قتلم کاردها
وآنگهی بر قالب خاکی زنید
این طلسم باژگون ر ا بشکنید
چشم بند است این ندانم یا طلسم
یا چه نسبت نور مطلق را به جسم
یا که این تن پردة آن طلعت است
در حجاب آن صورت بی صورت است
چون به صورت آید او آدم شود
در سرای دل به خود همدم شود
مر ز من سر زد کلامی بی ادب
کو گزد بر من ز پشتِ پرده لب
گویدم بی پرده گشت اسرارها
با خبر باش اندک از گفتارها
بند کن این سیل گیتی کوب را
دار پنهان سرّ آن محبوب را
تب گرفتت یا که صرعی بر شتاب
یا که مستی یا سخن گویی به خواب
بودم آگه که کنی گاهی تو غش
گویی آنگه حرفها دیوانه وش
در تو مانا آن مرض دائم شده است
تب نکردی چاره نک لازم شده است
این همه هست و به افزون یار من
خود گشاید پرده از گفتار من
لیک او پاک است از تغییرها
بهر ما باشد سزا تقصیرها
هست بر ما نسبت پاک و پلید
نی بر آن کو نیک و بد را آفرید
او بود از پاک و ناپاکی برون
ره به تنزیهش ندارد چند و چون
ای بری ز اندیشه و آداب ما
پاک کن ز آلودگیها آب ما
ما اگر مجرم ، و گر نیک اختریم
از تو هر دم بر امیدی دیگریم
چون تو دانی عجز و ناداریِ ما
می ببخشا بر گنهکاریِ ما
گر تو بخشی عاجزی را درخور است
خاصه گر عاجزتر و مسکین تر است
بر دل یعقوب و یاری های او
وآن غم و بیداری شبهای او
عفو کن ما را به ناداری ببخش
جرمها از راه غفاری ببخش
۴- آیات ۸ تا ۱۴: إِذْ قٰالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (۸) اُقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اِطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ (۹) قٰالَ قٰائِلٌ مِنْهُمْ لاٰ تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ اَلْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ اَلسَّیّٰارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ (۱۰) قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مٰا لَکَ لاٰ تَأْمَنّٰا عَلیٰ یُوسُفَ وَ إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ (۱۱) أَرْسِلْهُ مَعَنٰا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (۱۲) قٰالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخٰافُ أَنْ یَأْکُلَهُ اَلذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غٰافِلُونَ (۱۳) قٰالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ اَلذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ (۱۴)۶- آیات ۱۵ تا ۱۶: فَلَمّٰا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیٰابَتِ اَلْجُبِّ وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هٰذٰا وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (۱۵) وَ جٰاؤُ أَبٰاهُمْ عِشٰاءً یَبْکُونَ (۱۶)
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گشت نفس مطمئن با روح باز
رفت دل در سیر عشق دلنواز
هوش مصنوعی: نفس آرام و مطمئن با روحی آزاد به مسیر محبت و عشق دلنشین روانه شد.
میرود بازم دل از کف ره کنید
یار مشکین طرّه را آگه کنید
هوش مصنوعی: دل من دوباره نگران است و به دنبال یاری است که موهای مشکی و زیبا دارد. به کسانی که میتوانند کمک کنند، بگویید تا او را پیدا کنند.
میروم یا می برندم شیرها
با کمند عشق و با زنجیرها
هوش مصنوعی: من میروم یا مرا میبرند، همانطور که عشق مانند شیرها با کمند و زنجیر در اختیار دارد.
این پی تشبیه گفتم ور نه چند
نیست حاجت تا که بندندم به بند
هوش مصنوعی: من اینجا فقط به خاطر تشبیه صحبت میکنم و در واقع نیازی به این نیست که مرا گرفتار کنند.
کرد اشارت دلبرم، تدبیر چیست
چونکه او گوید بیا، زنجیر چیست
هوش مصنوعی: دلبرم اشاره کرد، حالا چه فکر کنم؟ وقتی او میگوید بیا، دیگر زنجیر چیست؟
خورد بر هم طرة جانانه باز
شد دگرگون حالت دیوانه باز
هوش مصنوعی: آرایش و زیبایی معشوق دوباره جلوهگر شد و حال دیوانگی و شوریدگی در من تحول پیدا کرد.
این منم یا من ز خود بیرون شدم
چند و چون هِشتم در آن بی چون شدم
هوش مصنوعی: این من هستم یا اینکه از خودم جدا شدهام؟ در حقیقت، به نوعی در حالتی بیچون و چرای وجودم غرق شدهام.
آن صفی کاین دم بجا بود او کجاست
در تکلّم داشت بر ما رو کجاست
هوش مصنوعی: آن جمعی که اکنون در اینجا حضور دارند، کجا هستند؟ زمانی که در سخن گفتن با ما بودند، حال کجایند؟
وینکه می گوید سخن در جامه کیست
کرده زآن قامت بپا هنگامه کیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی به دنبال پاسخ است که کدام شخص در این وضعیت خاص و در این وضع بیداد و درگیری، در حال صحبت کردن و بیان نظر خود است. آن شخص به دقت به جزئیات توجه میکند و میخواهد بداند که چه کسی در این شرایط پر هیاهو، در حال ابراز خود است.
باز گندم شد مرید ، آن آردها
برکشید از بهر قتلم کاردها
هوش مصنوعی: گندم دوباره به دست آمد و مرید آن را جمعآوری کرد تا برای کشتن من چاقوها را آماده کند.
وآنگهی بر قالب خاکی زنید
این طلسم باژگون ر ا بشکنید
هوش مصنوعی: سپس این طلسم معکوس را بر ساختار خاکی بزنید و آن را بشکنید.
چشم بند است این ندانم یا طلسم
یا چه نسبت نور مطلق را به جسم
هوش مصنوعی: این چشمها به نوعی وابسته به چیزهایی هستند که نمیدانم آیا به خاطر یک طلسم است یا دلیل دیگری دارد. این موضوع به نحوه ارتباط نور مطلق با جسم اشاره دارد.
یا که این تن پردة آن طلعت است
در حجاب آن صورت بی صورت است
هوش مصنوعی: این بدن تنها پوششی است برای چهرهای که در واقعیتی عمیقتر و فراتر از ظاهر معنا دارد و در پسِ این فرم ظاهری، حقیقتی بیصورت و عمیق نهفته است.
چون به صورت آید او آدم شود
در سرای دل به خود همدم شود
هوش مصنوعی: وقتی او در چهره ظاهر میشود، در دل آدمی به وجود میآید و در آنجا با خود همدلی میکند.
مر ز من سر زد کلامی بی ادب
کو گزد بر من ز پشتِ پرده لب
هوش مصنوعی: بیتی به این مضمون اشاره دارد که از دلم کلامی بدون ادب بیرون آمده است، کلامی که به من نیش زده و از پشت پردهای عجیب آمده است.
گویدم بی پرده گشت اسرارها
با خبر باش اندک از گفتارها
هوش مصنوعی: میگویند که اگر پردهبرداری کنی و به رازها پی ببری، باید در مورد حرفهای دیگران هم کمی آگاه باشی.
بند کن این سیل گیتی کوب را
دار پنهان سرّ آن محبوب را
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم کنترل و مهار کردن دریا یا جریان زندگی اشاره دارد و به دنبال کشف راز و اسرار معشوق پنهان است. به نوعی از فرد خواسته میشود تا خود را در برابر این جریان قدرتمند زندگی قوی نگه دارد و در عین حال به رازها و زیباییهای عشق و محبت پی ببرد.
تب گرفتت یا که صرعی بر شتاب
یا که مستی یا سخن گویی به خواب
هوش مصنوعی: آیا تو به شدت بیمار شدهای، یا اینکه در حال تشنج و بیتابی هستی، یا شاید مستی و به خواب گفتهای؟
بودم آگه که کنی گاهی تو غش
گویی آنگه حرفها دیوانه وش
هوش مصنوعی: میدانم گاهی وقتها تو با ناز و غفلت صحبت میکنی و آن زمان سخنانت بیمعنی و عجیب به نظر میآید.
در تو مانا آن مرض دائم شده است
تب نکردی چاره نک لازم شده است
هوش مصنوعی: در وجود تو، حالتی ماندگار به وجود آمده که به جا نیاوردی و هیچ تدبیری برای بهبودش نندیشیدی.
این همه هست و به افزون یار من
خود گشاید پرده از گفتار من
هوش مصنوعی: همه این زیباییها و نعمتها وجود دارد و دوست من به راحتی میتواند رازهای دل مرا آشکار کند.
لیک او پاک است از تغییرها
بهر ما باشد سزا تقصیرها
هوش مصنوعی: اما او از تغییرات پاک و بینقص است و به خاطر ما سزاوار تقصیرات نمیشود.
هست بر ما نسبت پاک و پلید
نی بر آن کو نیک و بد را آفرید
هوش مصنوعی: ما در مورد خودمان ویژگیهای پاک و ناپاک داریم، اما خداوند کسی است که خوبیها و بدیها را خلق کرده است.
او بود از پاک و ناپاکی برون
ره به تنزیهش ندارد چند و چون
هوش مصنوعی: او از هر پاکی و ناپاکی فراتر است و هیچ گونه و چگونگی در تنزیه و ستایشش نمیتوان یافت.
ای بری ز اندیشه و آداب ما
پاک کن ز آلودگیها آب ما
هوش مصنوعی: ای کسی که از افکار و عادات ما جدا هستی، لطفاً ما را از آلودگیها پاک کن.
ما اگر مجرم ، و گر نیک اختریم
از تو هر دم بر امیدی دیگریم
هوش مصنوعی: ما اگر خطاکار باشیم یا اگر خوب و نیکوکار، همیشه از تو به امیدی تازه و جدید هستیم.
چون تو دانی عجز و ناداریِ ما
می ببخشا بر گنهکاریِ ما
هوش مصنوعی: چون تو از ناتوانی و بیپولی ما آگاهی، لطفاً بر گناهان ما ببخش.
گر تو بخشی عاجزی را درخور است
خاصه گر عاجزتر و مسکین تر است
هوش مصنوعی: اگر تو به کسی که ناتوان است کمک کنی، این کمک از تو سزاوار است، بهویژه اگر او ناتوانتر و نیازمندتر باشد.
بر دل یعقوب و یاری های او
وآن غم و بیداری شبهای او
هوش مصنوعی: یعقوب و یارانش در دل خود غم و اندوه عمیقی دارند و شبها را بیدار میمانند، به یاد مشکلات و دردهایشان.
عفو کن ما را به ناداری ببخش
جرمها از راه غفاری ببخش
هوش مصنوعی: ما را ببخش به خاطر نادانیامان و برای خطاهایمان که از روی غفلت انجام شدهاند، عفو کن.