گنجور

۴- آیات ۸ تا ۱۴

إِذْ قٰالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (۸) اُقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اِطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ (۹) قٰالَ قٰائِلٌ مِنْهُمْ لاٰ تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ اَلْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ اَلسَّیّٰارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ (۱۰) قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مٰا لَکَ لاٰ تَأْمَنّٰا عَلیٰ یُوسُفَ وَ إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ (۱۱) أَرْسِلْهُ مَعَنٰا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (۱۲) قٰالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخٰافُ أَنْ یَأْکُلَهُ اَلذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غٰافِلُونَ (۱۳) قٰالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ اَلذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ (۱۴)

هنگامی که گفتند هر آینه یوسف و برادرش دوسترند بسوی پدر ما از ما و حال آنکه ماییم جوانان کارزار بدرستی که پدر ما هر آینه در خیال غلطی هویداست (۸) بکشید یوسف را یا بیندازید او را در زمین دوری تا خالی ماند برای شما روی پدرتان و بشوید پس از آن گروهی شایستگان (۹) گفت گوینده از ایشان که نکشید یوسف را و بیندازید او را در قعر چاه تا برگیرند او را برخی از کاروانیان اگر هستید کنندگان (۱۰) گفتند ای پدر ما چیست مر ترا که ایمن نمی‌دانی ما را بر یوسف و بدرستی که ما مر او را از خیر خواهانیم (۱۱) بفرست او را با ما فردا تا بر جهد و بازی کند و بدرستی که ما مر او را هر آینه نگهبانانیم (۱۲) گفت بدرستی که من غمناک می‌کند مرا که ببرید او را و می‌ترسم که بخورد او را گرگ و شما باشید از او بی‌خبران (۱۳) گفتند هر آینه اگر خورد او را گرگ و حال آنکه ما جوانان کارزاریم بدرستی که آن‌گاه زیانکارانیم (۱۴)

یاد کن گفتند چو اخوان سر به سر
دوست تر دارد ز ما او را پدر
او و بنیامین برادرش از طلب
نزد یعقوبند از ما بس احب
وآنگهی ما راست افزون فرّ و زور
از ره دانش پدر بس گشته دور
یا که یوسف را بُرید از تیغ سر
افکنیدش یا به ارضی دورتر
گفت شمعون یا یهودا این سخن
دیوشان گردید اینسان راهزن
تا که خالی ماند از بهر شما
روی یعقوب از ره مهر و ولا
بعد از آن باشید قومی رستگار
بر صلاح از توبه آید شوم کار
کارتان یا نزد یعقوب انتظام
یابد آنگه کو نباشد در مقام
گفت ز ایشان قائلی کاین نیست راه
سخت باشد جرم قتل بی گناه
کشتنش دور است از راه صواب
افکنیدش بل به چاهی از شتاب
رهسپاران تا درآرندش دگر
پس برندش سوی شهری دورتر
یعنی ار مقصودتان دوریِ اوست
این کنید اولی چو مهجوری اوست
پس بر این گشتند یکجا متفق
کافکنند او را به چاه از شک و دق
سوی یعقوب آمدند از مکر و فن
که بود سرسبز صحراء و چمن
یوسف نوباوه را با ما روان
کن به صحراء بهر تفریحِ روان
گفت من بی روی یوسف چون زی ام
گر نباشد او همانا من نی ام
میندارید این روا بر من شما
که شوم در رنج هجران مبتلا
چو از پدر گشتند مأیوس آمدند
نزد یوسف متفق با وی شدند
گشت راضی او که با اخوان خود
جانب صحراء خرامد از بلد
نزد یعقوب آمد آن ماه منیر
اذن تا گیرد تفرج را ز پیر
باز زین فرمود یعقوب احتراز
تا سخنها در میانشان شد دراز
با پدر گفتند اخوان چند تن
چون بر او ما را نداری مؤتمن
خاصه ما باشیم بر وی نیک خواه
بر تو باز آریم خوشحالش ز راه
همره ما کن روانش در غدا
ما نسازیمش دمی از خود جدا
تا خورد از میوه ها شیرین و خوش
هم کند بازی نباشد رو ترش
ما نگهبانیمش اندر هر مقام
از مکاره وز سباع و از هوام
گفت یعقوب اینست حزنی بیسخن
بر من او را گر برید از پیش من
هست بر من سخت هجرش ناگوار
خاصه ترسم کش خورد گرگ از گذار
چون شما ناگه ز وی غافل شوید
یا به کاری باز مستعجل شوید
دیده بُد در خواب که گرگان چند
می رسانیدند یوسف را گزند
باز گفتندی که باالله ار خورد
گرگ او را یا که جامۀ او درد
خاصه ما در قدر و قوّت برتریم
گر خورد گرگش به خسران درخوریم
میل یوسف دید چون یعقوب بیش
همچنین اصرار فرزندان خویش
داد تن خواهی نخواهی بر قضاء
گشت بر تقدیر ربّانی رضاء
بر تنش پوشاند مر تسلیم را
باز پیراهان ابراهیم را
تا زلیخایش ندرّاند ز پیش
حفظ حق دارد نگه ز آلودگیش
شانه زد بر زلف عنبر فام او
تا نگردد دل رها از دام او
رفت خود افتان و خیزان همرهش
تا نماید از حقایق آگهش

« نصیحت نمودن یعقوب(ع) به یوسف(ع) »

گفت حاشا که به صحراء تا به شب
تو بمانی ای نتیجۀ هر ادب
گر مرا بی شمع رویت شب رسد
نارسیده صبح، جان بر لب رسد
غم کنون زد خیمه بر صحرای من
ای پسر بشنو وصیّت های من
تا به هر حالت بود در تن رمق
می نشاید تا کنی غفلت ز حق
حمد او کن با زبان، ذکرش به دل
دار دل را جمله با حق مشتغل
ور که درمانی به وقتی در بلا
هم مجو یاری جز از فضل خدا
این بگو بسیار چون جدت خلیل
حَسبِیَ اللّهُم کَفَی نِعمَ الْوَکِیل
اصل جمله بود این گر رهروی
نکته ها را نغز و نیکو بشنوی
مر فراموشم مکن هیچ ای پسر
تا فراموشت نسازم از نظر

« در بیان سکینۀ قلبیه و تأویل داستان »

صورت فکریه این است ای فقیر
نقش دل کن صورت زیبای پیر
چون ز صورت رسته او شاه دل است
فارغ از آلایش آب و گل است
چون تو بندی نقش او را در خیال
نقشت او بندد به چشم حق مثال
رفته رفته از صور بیرون شوی
محو آن خورشید روز افزون شوی
اندر این هم نکته ها در خوبی است
نی که هر رخ صورت یعقوبی است
صورت یعقوب و اسحاق و خلیل
همچنین تا آدم از وجه جمیل
بود واحد از ره معنی نه تن
زین گذشتم یوسفا کن یاد من
تا کنم من یاد ، هم ز اندیشه ات
چون به مصر افتد پری در شیشه ات
امتحان است آن تو را میکن حذر
صورت فکر آور آنجا در نظر
آن بود برهان رب، دارش نگاه
کو نگهدارد تو را اندر پناه
پیش آن کاعظم بلاء بر سالک است
جور اخوان چاه و زندان اندک است
آن بود برهان رب در هر رهت
هست تعویذ آن به زندان و چهت
زآن خطرها که تو را باشد به راه
بگذری زآن تا به منزل تا به گاه
جور اخوان است اول در رهت
یعنی اطوار طبیعت ناگهت
تو مشو زآن خسته ، ای سلطان دل
هست یعقوبت به ره برهان دل
چون شدی در چاه نفس خود فرو
با تو یعقوب است آنجا رو به رو
روح قدسی گیردت آن دم به بر
کآن تو را بر شکل پیر است و پدر
روز بیگه می شود یا بی صُداع
نک سپردم بر خدایت در وداع
چون نمودی روی بر راه ای وفی
مابقی را با تو می گوید صفی
او گشاید عقده های مشکلت
مو به مو در هر قدم تا منزلت
داشت دنیا نام ، یوسف خواهری
نک شنو کز اوست برپا محشری
خواب بود آن دم که رفتند از سرا
یوسف و یعقوب و اخوان جا به جا
چونکه شد بیدار دید او رفته است
جان اُخت از تاب هجران تفته است
کرد سر را پا و از پی بر دوید
تا به ایشان در وداع او رسید
گفت با یعقوب، چون گشتی رضاء
کو رود، گفت این بود حکم قضاء
گر بگویم تا چه کرد او در وداع
من بمانم از سخن تو ز استماع
رفته رفته دیده ام بینور شد
یوسف از یعقوب و دنیا دور شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

إِذْ قٰالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (۸) اُقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اِطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ (۹) قٰالَ قٰائِلٌ مِنْهُمْ لاٰ تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ اَلْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ اَلسَّیّٰارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ (۱۰) قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مٰا لَکَ لاٰ تَأْمَنّٰا عَلیٰ یُوسُفَ وَ إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ (۱۱) أَرْسِلْهُ مَعَنٰا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (۱۲) قٰالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخٰافُ أَنْ یَأْکُلَهُ اَلذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غٰافِلُونَ (۱۳) قٰالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ اَلذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ (۱۴)
هوش مصنوعی: آنها گفتند: «یوسف و برادرش نزد پدرمان محبوب‌تر از ما هستند و ما گروهی هستیم. پدر ما در گمراهی روشن است. بیایید یوسف را بکشیم یا او را در زمین بیفکنیم تا پدرمان تنها به ما توجه کند و بعد از آن از جمله نیکان باشیم.» یکی از آن‌ها گفت: «یوسف را نکشید و او را به چاهی بیفکنید تا کاروانی او را پیدا کند اگر می‌خواهید.» آنها به پدرشان گفتند: «پدر جان! چرا به ما اطمینان نمی‌کنی در مورد یوسف در حالی که ما او را نصیحت‌کنندگان واقعی هستیم؟ او را فردا با ما بفرست تا بازی کند و خوش بگذارد و ما به خوبی از او حفاظت خواهیم کرد.» پدرشان گفت: «من نگران هستم که شما او را ببرید و اگر گرگ او را بخورد و شما غافل باشید، برایم غمگین است.» آنها گفتند: «اگر گرگ او را بخورد در حالی که ما گروهی هستیم، البته ما خسران خواهیم دید.»
هنگامی که گفتند هر آینه یوسف و برادرش دوسترند بسوی پدر ما از ما و حال آنکه ماییم جوانان کارزار بدرستی که پدر ما هر آینه در خیال غلطی هویداست (۸) بکشید یوسف را یا بیندازید او را در زمین دوری تا خالی ماند برای شما روی پدرتان و بشوید پس از آن گروهی شایستگان (۹) گفت گوینده از ایشان که نکشید یوسف را و بیندازید او را در قعر چاه تا برگیرند او را برخی از کاروانیان اگر هستید کنندگان (۱۰) گفتند ای پدر ما چیست مر ترا که ایمن نمی‌دانی ما را بر یوسف و بدرستی که ما مر او را از خیر خواهانیم (۱۱) بفرست او را با ما فردا تا بر جهد و بازی کند و بدرستی که ما مر او را هر آینه نگهبانانیم (۱۲) گفت بدرستی که من غمناک می‌کند مرا که ببرید او را و می‌ترسم که بخورد او را گرگ و شما باشید از او بی‌خبران (۱۳) گفتند هر آینه اگر خورد او را گرگ و حال آنکه ما جوانان کارزاریم بدرستی که آن‌گاه زیانکارانیم (۱۴)
هوش مصنوعی: وقتی گفتند که یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما محبوب‌تر هستند، در حالی که ما جوان‌هایی شجاع و دلیر هستیم، پدر ما در یک اشتباه بزرگ به سر می‌برد. برای اینکه این موضوع تغییر کند، پیشنهاد کردند یوسف را بکشند یا او را در یک منطقه دور بیندازند تا توجه پدر به آنها جلب شود و پس از آن، خود را در زمره شایستگان قرار دهند. اما یکی از آنها پیشنهاد کرد که یوسف را نکشند و او را در ته چاه بیندازند تا برخی از کاروانیان او را ببرند. سپس به پدرشان گفتند که چرا نمی‌توانند بر یوسف اطمینان داشته باشند و آنها حقیقتاً خیرخواه او هستند. از او خواستند تا یوسف را با خودشان بفرستد تا بازی کند و آنها هم محافظ او خواهند بود. پدرشان گفت که نگران است که مبادا یوسف را ببرند و از خطر گرگ‌ها بترسد و آنها از آن بی‌خبر باشند. آنها در پاسخ گفتند که حتی اگر گرگ او را بخورد، آنها جوانان نیرومندی هستند و در آن صورت زیانکار خواهند بود.
یاد کن گفتند چو اخوان سر به سر
دوست تر دارد ز ما او را پدر
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که برادران به طور کلی یکدیگر را بیشتر دوست دارند تا پدرشان.
او و بنیامین برادرش از طلب
نزد یعقوبند از ما بس احب
هوش مصنوعی: او و برادرش بنیامین در پی درخواست و خواسته‌ای از یعقوب هستند، از ما نیز چیزی نخواسته‌اند.
وآنگهی ما راست افزون فرّ و زور
از ره دانش پدر بس گشته دور
هوش مصنوعی: سپس ما به واسطه دانش، قدرت و توانایی بیشتری یافته‌ایم، در حالی که چنگ زدن به عظمت گذشته پدرانمان به مرور زمان دور شده است.
یا که یوسف را بُرید از تیغ سر
افکنیدش یا به ارضی دورتر
هوش مصنوعی: یا او را از سر بگذرانید تا به تیغ برسد یا او را به سرزمینی دورتر ببرید.
گفت شمعون یا یهودا این سخن
دیوشان گردید اینسان راهزن
هوش مصنوعی: شمعون یا یهودا گفت که این گفتار دیوانه‌وار شده و این گونه تبدیل به دزدی شده است.
تا که خالی ماند از بهر شما
روی یعقوب از ره مهر و ولا
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره یعقوب از عشق و محبت شما خالی بماند، دل او در غم و اندوه خواهد بود.
بعد از آن باشید قومی رستگار
بر صلاح از توبه آید شوم کار
هوش مصنوعی: پس از آن، گروهی سعادتمند خواهند بود که با نیکی و عمل صالح، از توبه بهبود خواهند یافت و کارهای بد آنها تغییر می‌کند.
کارتان یا نزد یعقوب انتظام
یابد آنگه کو نباشد در مقام
هوش مصنوعی: کارهایتان یا به دست یعقوب سامان خواهد گرفت، در غیر این صورت، او در مقام خود نیست.
گفت ز ایشان قائلی کاین نیست راه
سخت باشد جرم قتل بی گناه
هوش مصنوعی: کسی گفت که این کار درست نیست و این راه دشوار خواهد بود، زیرا قتل یک فرد بی‌گناه گناه بزرگی است.
کشتنش دور است از راه صواب
افکنیدش بل به چاهی از شتاب
هوش مصنوعی: کشتن او کار درستی نیست، بهتر است او را به چاهی بیفکنید تا از سرعت عمل خودداری کنید.
رهسپاران تا درآرندش دگر
پس برندش سوی شهری دورتر
هوش مصنوعی: مسافرانی که به سفر می‌روند، وقتی به مقصدی می‌رسند، دوباره آن را به سوی شهری دورتر ترک می‌کنند.
یعنی ار مقصودتان دوریِ اوست
این کنید اولی چو مهجوری اوست
هوش مصنوعی: اگر هدف شما دوری از اوست، پس ابتدا باید مانند کسی که او را ترک کرده‌اید، عمل کنید.
پس بر این گشتند یکجا متفق
کافکنند او را به چاه از شک و دق
هوش مصنوعی: پس آن‌ها گرد هم آمدند و به توافق رسیدند که او را به چاه بیندازند تا از دردسر و نگرانی‌اش رهایی پیدا کنند.
سوی یعقوب آمدند از مکر و فن
که بود سرسبز صحراء و چمن
هوش مصنوعی: به سوی یعقوب آمدند با نیرنگ و تدبیر، زیرا که آنجا سرزمین سرسبز و پرچمن بود.
یوسف نوباوه را با ما روان
کن به صحراء بهر تفریحِ روان
هوش مصنوعی: به یوسف جوان اجازه بده تا با ما به صحرا برود تا لحظاتی را برای خوش‌گذرانی و آرامش روحی سپری کنیم.
گفت من بی روی یوسف چون زی ام
گر نباشد او همانا من نی ام
هوش مصنوعی: گفت اگر چهره‌ی یوسف در کنار من نباشد، من هم هیچ هستم و بی‌معنا زندگی می‌کنم.
میندارید این روا بر من شما
که شوم در رنج هجران مبتلا
هوش مصنوعی: این رفتار شما با من درست نیست؛ چرا که مرا در عذاب دوری از خود مبتلا می‌کنید.
چو از پدر گشتند مأیوس آمدند
نزد یوسف متفق با وی شدند
هوش مصنوعی: وقتی از پدر ناامید شدند، به سوی یوسف آمدند و با او متحد شدند.
گشت راضی او که با اخوان خود
جانب صحراء خرامد از بلد
هوش مصنوعی: او از این که با دوستانش به سمت دشت‌ها برود و از شهر دور شود، راضی و خوشحال شد.
نزد یعقوب آمد آن ماه منیر
اذن تا گیرد تفرج را ز پیر
هوش مصنوعی: یعقوب با اجازه‌ای که گرفت، به ملاقات آن ماه تابان آمد تا از پیر خود، که نماد تجربه و wisdom است، راهنمایی و تفریحی به دست آورد.
باز زین فرمود یعقوب احتراز
تا سخنها در میانشان شد دراز
هوش مصنوعی: یعقوب دوباره به آن‌ها گفت که از حرف زدن دوری کنند، زیرا صحبت‌هایشان خیلی طولانی شده بود.
با پدر گفتند اخوان چند تن
چون بر او ما را نداری مؤتمن
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که عده‌ای از برادران، با پدر صحبت کرده‌اند و به او گفته‌اند که چون تو ما را در اعتماد نداری، چه تعداد از ما را به خود نزدیک می‌کنی. در واقع، این جمله نشان‌دهنده ناامنی و نبود اعتماد در رابطه میان آنهاست.
خاصه ما باشیم بر وی نیک خواه
بر تو باز آریم خوشحالش ز راه
هوش مصنوعی: ما به طور ویژه بر او نیک خواهیم بود و به خاطر تو، او را خوشحال خواهیم کرد.
همره ما کن روانش در غدا
ما نسازیمش دمی از خود جدا
هوش مصنوعی: همراه ما باش و اجازه نده که این روح از ما جدا شود حتی برای لحظه‌ای.
تا خورد از میوه ها شیرین و خوش
هم کند بازی نباشد رو ترش
هوش مصنوعی: به دنبال لذت و شیرینی زندگی باش و از چیزهای خوب و خوشایند بهره‌مند شو، تا اینکه در بازی زندگی همیشه لبخند بر لب داشته باشی و غم و ترشی رو در آغوش نکشی.
ما نگهبانیمش اندر هر مقام
از مکاره وز سباع و از هوام
هوش مصنوعی: ما در هر شرایط و محیطی از آن حمایت می‌کنیم و از خطرات و مکرها و همچنین از حیوانات درنده و باد و طوفان محافظت می‌کنیم.
گفت یعقوب اینست حزنی بیسخن
بر من او را گر برید از پیش من
هوش مصنوعی: یعقوب می‌گوید: این است اندوه من بدون هیچ کلامی، اگر او را از کنار من جدا کنند.
هست بر من سخت هجرش ناگوار
خاصه ترسم کش خورد گرگ از گذار
هوش مصنوعی: فراق او برای من بسیار سخت و دردناک است، به ویژه اینکه می‌ترسم در غیبتش، دچار مشکلات بیشتری شوم.
چون شما ناگه ز وی غافل شوید
یا به کاری باز مستعجل شوید
هوش مصنوعی: وقتی ناگهان از او غافل می‌شوید یا ناگهان مشغول کار دیگری می‌شوید،
دیده بُد در خواب که گرگان چند
می رسانیدند یوسف را گزند
هوش مصنوعی: چشمانم در خواب بود و می‌دید که چندین گرگ به یوسف آسیب می‌زنند.
باز گفتندی که باالله ار خورد
گرگ او را یا که جامۀ او درد
هوش مصنوعی: باز هم گفتند که اگر گرگ او را بخورد یا اینکه لباسش درد بکند، با خداوند چه خواهد شد؟
خاصه ما در قدر و قوّت برتریم
گر خورد گرگش به خسران درخوریم
هوش مصنوعی: ما در قدرت و ارزش خود برتریم، حتی اگر گرگ به ما حمله کند، ما با عزم و اراده‌ای قوی از پس آن برمی‌آییم.
میل یوسف دید چون یعقوب بیش
همچنین اصرار فرزندان خویش
هوش مصنوعی: یعقوب به شدت به میل یوسف دل بسته بود و در همین حال، او هم بر روی فرزندانش تأکید و insist داشت.
داد تن خواهی نخواهی بر قضاء
گشت بر تقدیر ربّانی رضاء
هوش مصنوعی: اگر بخواهی یا نخواهی، سرنوشت تو به قضا و قدر الهی وابسته است و از این تقدیر، نمی‌توان فرار کرد.
بر تنش پوشاند مر تسلیم را
باز پیراهان ابراهیم را
هوش مصنوعی: او تسلیم را بر تن خود پوشاند، مانند پیراهن ابراهیم.
تا زلیخایش ندرّاند ز پیش
حفظ حق دارد نگه ز آلودگیش
هوش مصنوعی: تا زمانی که زلیخا (نمادی از عشق و زیبایی) از جلو نرود، نگهداری و حفظ حق بر عهده اوست و باید از آلودگی و ناپاکی خود محافظت کند.
شانه زد بر زلف عنبر فام او
تا نگردد دل رها از دام او
هوش مصنوعی: او با شانه زدن به موی خوشبو و زیبا، دل را از اسارت عشقش آزاد نمی‌کند.
رفت خود افتان و خیزان همرهش
تا نماید از حقایق آگهش
هوش مصنوعی: او با حالتی افتان و خیزان حرکت می‌کند تا به دیگران نشان دهد که از حقایق آگاه است.
« نصیحت نمودن یعقوب(ع) به یوسف(ع) »
هوش مصنوعی: یعقوب (ع) به یوسف (ع) توصیه می‌کند که در زندگی‌اش اصول و ارزش‌های مهم را رعایت کند. او به یوسف یادآوری می‌کند که با ایمان و اعتماد به خدا پیش برود و در برابر مشکلات و امتحانات زندگی مقاومت کند. این نصیحت نشان‌دهنده اهمیت شکیبایی، صداقت و حفظ هویت دینی است. یعقوب به یوسف می‌گوید که باید همیشه به یاد خدا باشد و از راه راست منحرف نشود.
گفت حاشا که به صحراء تا به شب
تو بمانی ای نتیجۀ هر ادب
هوش مصنوعی: او گفت هرگز، تو نمی‌توانی در بیابان تا شب بمانی، ای ثمرة هر گونه ادب.
گر مرا بی شمع رویت شب رسد
نارسیده صبح، جان بر لب رسد
هوش مصنوعی: اگر در تاریکی شب، با زیبایی تو بی‌چراغ روبرو شوم، صبح هنوز نرسیده است و جانم به لب رسیده است.
غم کنون زد خیمه بر صحرای من
ای پسر بشنو وصیّت های من
هوش مصنوعی: اکنون غم در زندگی من سایه افکنده است، ای پسر، به نکته‌های مهمی که می‌خواهم بگویم توجه کن.
تا به هر حالت بود در تن رمق
می نشاید تا کنی غفلت ز حق
هوش مصنوعی: به هر حالتی که باشد، تا زمانی که در وجودت نیرویی وجود دارد، نباید از یاد حق غافل شوی.
حمد او کن با زبان، ذکرش به دل
دار دل را جمله با حق مشتغل
هوش مصنوعی: با زبان خود او را ستایش کن و نامش را در دل به یاد داشته باش. دل را به طور کامل مشغول حق کن.
ور که درمانی به وقتی در بلا
هم مجو یاری جز از فضل خدا
هوش مصنوعی: اگر در گرفتاری به دنبال درمان می‌گردی، یاری جز از رحمت خداوند پیدا نخواهی کرد.
این بگو بسیار چون جدت خلیل
حَسبِیَ اللّهُم کَفَی نِعمَ الْوَکِیل
هوش مصنوعی: بگو که مانند جدت ابراهیم، به خداوند توکل می‌کنم؛ او بهترین نگهبان و حامی است.
اصل جمله بود این گر رهروی
نکته ها را نغز و نیکو بشنوی
هوش مصنوعی: اگر مسافر هستی، باید این نکته‌های زیبا و دلنشین را به خوبی بشنوی و درک کنی.
مر فراموشم مکن هیچ ای پسر
تا فراموشت نسازم از نظر
هوش مصنوعی: مرا فراموش نکن ای پسر، زیرا من هم هرگز تو را از یاد نخواهم برد.
« در بیان سکینۀ قلبیه و تأویل داستان »
هوش مصنوعی: در توضیح آرامش قلبی و تفسیر داستان.
صورت فکریه این است ای فقیر
نقش دل کن صورت زیبای پیر
هوش مصنوعی: ای فقیر، اندیشه‌ات را در دل به تصویر بکش، تا زیبایی‌های واقعی را که در درون پیر وجود دارد، ببینی.
چون ز صورت رسته او شاه دل است
فارغ از آلایش آب و گل است
هوش مصنوعی: چون از ظاهر مادی خود رهایی یافته، او پادشاه دل‌ها است و از زشتی‌ها و ناپاکی‌های دنیوی آزاد است.
چون تو بندی نقش او را در خیال
نقشت او بندد به چشم حق مثال
هوش مصنوعی: زمانی که تو به تصویر او در خیال خود توجه کنی، آن تصویر در چشم حقیقت به گونه‌ای دیگر نمایان می‌شود.
رفته رفته از صور بیرون شوی
محو آن خورشید روز افزون شوی
هوش مصنوعی: کم کم از ظاهر دنیا فاصله بگیر و در خِرَد و نور روزافزون آن خورشید غوطه‌ور شو.
اندر این هم نکته ها در خوبی است
نی که هر رخ صورت یعقوبی است
هوش مصنوعی: در اینجا نکته‌هایی در مورد خوبی وجود دارد. به این معنا که هر چهره‌ای زیبا و جذاب است، همچون چهره‌ی یعقوب.
صورت یعقوب و اسحاق و خلیل
همچنین تا آدم از وجه جمیل
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جمال انسان‌ها اشاره دارد و می‌گوید که زیبایی چهره‌هایی مانند یعقوب، اسحاق و ابراهیم (خلیل) بدون شک از زیبایی آدم به ارث رسیده است. به عبارت دیگر، این افراد به خاطر ویژگی‌های ظاهری و جلالتی که دارند، به آدم نسبت داده می‌شوند.
بود واحد از ره معنی نه تن
زین گذشتم یوسفا کن یاد من
هوش مصنوعی: از طریق معنا و مفهوم به یگانگی رسیدم، نه از طریق جسم و جسمانیات. اکنون به یاد من، یوسف! از این مرحله عبور کردم.
تا کنم من یاد ، هم ز اندیشه ات
چون به مصر افتد پری در شیشه ات
هوش مصنوعی: وقتی در یاد تو غرق می‌شوم، مانند پرنده‌ای که در شیشه‌ای در مصر گرفتار شده، احساس بندگی و محصور بودن می‌کنم.
امتحان است آن تو را میکن حذر
صورت فکر آور آنجا در نظر
هوش مصنوعی: این امتحانی است که تو را در آن امتحان می‌کنند، بنابراین با دقت و آگاهی به آنجا برو و به یاد داشته باش که باید به تفکر و شناخت خود توجه کنی.
آن بود برهان رب، دارش نگاه
کو نگهدارد تو را اندر پناه
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آن دلیل و نشانه‌ای از خداوند است که تو را در پناه خود حفظ می‌کند و از تو مراقبت می‌نماید.
پیش آن کاعظم بلاء بر سالک است
جور اخوان چاه و زندان اندک است
هوش مصنوعی: در برابر مشکلات و سختی‌هایی که سالک (راه‌رو) با آن مواجه است، سختی‌های ناشی از رفتارهای نادرست دوستان زیاد به نظر نمی‌رسد و این مشکلات مثل چاه و زندان به شدت نیستند.
آن بود برهان رب در هر رهت
هست تعویذ آن به زندان و چهت
هوش مصنوعی: هر جا که به دشواری‌ها و مشکلات برمی‌خوری، یک نشانه یا راهنمایی الهی وجود دارد که می‌تواند تو را از آن بحران نجات دهد.
زآن خطرها که تو را باشد به راه
بگذری زآن تا به منزل تا به گاه
هوش مصنوعی: خطرهایی که در مسیر پیش روی تو وجود دارد، باید از آن‌ها عبور کنی تا به مقصد و مکان مورد نظر خود برسی.
جور اخوان است اول در رهت
یعنی اطوار طبیعت ناگهت
هوش مصنوعی: رفتار و جنبه‌های مختلف دوستی و برادری، ابتدا در مسیر تو نمایان می‌شود، که همان ویژگی‌های طبیعی و ناگهانی‌اش است.
تو مشو زآن خسته ، ای سلطان دل
هست یعقوبت به ره برهان دل
هوش مصنوعی: از اینکه ناامید شوی، نگران نباش؛ ای پادشاه دل، یعقوب تو منتظر است تا دل را از این راه آزاد کند.
چون شدی در چاه نفس خود فرو
با تو یعقوب است آنجا رو به رو
هوش مصنوعی: وقتی که در دام نفس خود گرفتار شدی، آنجا یعقوب (پیامبر) با توست و به تو کمک می‌کند.
روح قدسی گیردت آن دم به بر
کآن تو را بر شکل پیر است و پدر
هوش مصنوعی: در آن لحظه، وجود مقدس الهی تو را در آغوش می‌گیرد، زیرا تو در حقیقت به شکل یک پیر و سرپرست هستی.
روز بیگه می شود یا بی صُداع
نک سپردم بر خدایت در وداع
هوش مصنوعی: اگر روزی بی‌خبر به پایان برسد، من در آخرین خداحافظی‌ام، بدون نگرانی آن را به خدا سپردم.
چون نمودی روی بر راه ای وفی
مابقی را با تو می گوید صفی
هوش مصنوعی: وقتی که تو در راه ظاهر شدی و به من نشان دادی، باقی چیزها را صفی با تو می‌گوید.
او گشاید عقده های مشکلت
مو به مو در هر قدم تا منزلت
هوش مصنوعی: او در هر قدم که برمی‌دارد، مشکلات و دغدغه‌های تو را یکی یکی باز می‌کند و به حل آنها کمک می‌کند.
داشت دنیا نام ، یوسف خواهری
نک شنو کز اوست برپا محشری
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر ارتباطش با یوسف، که خواهر اوست، نامدار است. بشنو که از او قیامت برپا خواهد شد.
خواب بود آن دم که رفتند از سرا
یوسف و یعقوب و اخوان جا به جا
هوش مصنوعی: در آن لحظه که یوسف و یعقوب و برادرانش از خانه دور شدند، همه چیز خواب و خیالی به نظر می‌رسید.
چونکه شد بیدار دید او رفته است
جان اُخت از تاب هجران تفته است
هوش مصنوعی: وقتی بیدار شد، متوجه شد که جان او از شدت دوری و دلتنگی رفته و تحمل این فاصله برایش بسیار سخت و آزاردهنده شده است.
کرد سر را پا و از پی بر دوید
تا به ایشان در وداع او رسید
هوش مصنوعی: سرش را پایین آورد و از پشت سر به سمت آن‌ها دوید تا به آن‌ها در حین وداعش برسد.
گفت با یعقوب، چون گشتی رضاء
کو رود، گفت این بود حکم قضاء
هوش مصنوعی: یعقوب گفت که وقتی راضی شدی، کجا خواهی رفت؟ او پاسخ داد که این همان تقدیر و سرنوشت است که باید پذیرفته شود.
گر بگویم تا چه کرد او در وداع
من بمانم از سخن تو ز استماع
هوش مصنوعی: اگر بگویم او در وداع من چه کار کرد، دیگر از شنیدن حرف‌های تو باقی نخواهم ماند.
رفته رفته دیده ام بینور شد
یوسف از یعقوب و دنیا دور شد
هوش مصنوعی: به تدریج متوجه شدم که نور یوسف از یعقوب دور شده و دنیا از او فاصله گرفته است.