گنجور

۲۴- آیات ۶۸ تا ۷۰

وَ لَمّٰا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ مٰا کٰانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاّٰ حٰاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضٰاهٰا وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمٰا عَلَّمْنٰاهُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (۶۸) وَ لَمّٰا دَخَلُوا عَلیٰ یُوسُفَ آویٰ إِلَیْهِ أَخٰاهُ قٰالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلاٰ تَبْتَئِسْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۶۹) فَلَمّٰا جَهَّزَهُمْ‌ بِجَهٰازِهِمْ جَعَلَ اَلسِّقٰایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا اَلْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ (۷۰)

و چون داخل شدند از جایی که فرمود ایشان را پدرشان نشد که کفایت کند از ایشان از خدا هیچ چیز جز حاجتی در نفس یعقوب که بجا آورد آن را و بدرستی که او هر آینه صاحب علم است مر آنچه را تعلیم دادیم او را و لیکن بیشتر مردمان نمی‌دانند (۶۸) و چون داخل شدند بر یوسف کشید در بر خود برادرش را گفت بدرستی که منم برادرت پس غمگین مباش بآنچه بودند که می‌کردند (۶۹) پس چون سامان کرد آن را بساز سفرشان گذاشت آب‌خواره را در رحل برادرش پس ندا کرد نداکننده ای قافله بدرستی که شما هر آینه دزدانید (۷۰)

پس نمودند آن زمان کایشان ورود
از همان جا که پدرشان گفته بود
می نَبُد ز ایشان نماید تا که دفع
چیزی از حکم خدا در وقت صفع
از حسد یا چشم زخم مردمان
باز دارد حکم حق را در عیان
لیک اندر نفس یعقوب از امید
حاجتی بود از شفقت ها پدید
تا مبادا که به فرزندان رسد
ناروا از چشم بد یا از حسد
پس نمود آن را هویدا در ظهور
هم وصیّت کرد بر وی زآن امور
زآنکه بُد یعقوب دانا بی ز عیب
آنچه را کآموختیم او را ز غیب
لیک مردم اکثر آگه نیستند
بیخبر از عالم معنیستند
غافل از آنکه حذر دفع قدر
هیچ نکند عقل گردد کور و کر
پس ز درها چونکه در مصر آمدند
هم به یوسف آن زمان داخل شدند
او نقاب افکنده بود اندر به رو
بازشان پرسید ز اخلاق نکو
می بگفتند آنکه ما کنعانیان
آمدیم از بهر شکر و امتنان
کرد آن پیر دل افروزت دعا
هم فرستاد آن برادر مر تو را
آنکه گفتی آوریمش در حضور
ما نکردیم ایچ در فرمان قصور
پس به بنیامین نمود او روی و گفت
چیست نامت تا نماند در نهفت
گفت نامش، گفت باشد این چه نام
بر مصیبت دیده گفت این شد تمام
مادرم چون مُرد من بودم صبی
نام ز اینم هِشت یعقوب نبی
دادشان اذن آنکه بنشستند باز
گفت تا آرند شش خوان ز اعتزاز
گفت هر دو تن که از یک مادرید
بر سر یک خوان نشینید و خورید
هر دو تن خوردند از یک خوان طعام
ابن یامین ماند تنها در مقام
اشک اندر چشم او گردید پر
گفت یوسف چیست گریه وقت خور
گفت یاد از آن برادر آمدم
که بخوردش گرگ و من تنها شدم
گفت با من تو بیا همخورد باش
من برادر باشمت رخ کم خراش
سوی خود داد او برادر را مقام
باز شد در گریه هنگام طعام
گفت گو کاین گریه را چبود نهاد
گفت دست یوسفم آمد به یاد
باشد این دست ملک چون دست او
از نشانی دل شدم پا بست او
یوسف از طاقت برون شد برشتاب
برفکند از رویِ روز افزون نقاب
گفت من خود یوسفم ای ارجمند
پس مخور غم زآنچه اخوان کرده اند
می مباش از فعلشان اندوهناک
حق چو شد یار غریبان نیست باک
ابن یامین چون بدید آن روی و موی
رفت از خود بست لب از گفتگوی
آب دیده برگذشت از دامنش
دست کرد از شادی اندر گردنش
جُست از وی حال اخوان در نهفت
با برادر زآنچه بر وی رفت گفت
لیک لب بایست بست از رازها
گو بماند در گلو آوازها
گفت دور از تو نگردم هیچ من
گفت این میسور نبود این ز من
گر تو را در پیش خود دارم نگاه
مر پدر از درد و غم گردد تباه
جز که بر عیبت نمایم متهم
تا نگه دارم به جرمت زآن مهم
گفت مأذونی بر این بی گفتگو
من نتابم از تو در هر حال رو
گفت رو در نزد اخوان لب ببند
تا رسد هنگام آن ای هوشمند
باز شب با خود بخواندش در طعام
گشت هم بالین مر او را در منام
گفت پس کنعانیان را کار و بار
می بپردازند از هر رهگذار
واندر آن بار برادر بر نهاد
مشربۀ زرین به خفیه از وداد
چون شدند از مصر بیرون کاروان
پس غلامان را نمود از پی روان
آن نداء در داد اندر قافله
که شما دزدید اندر مرحله
۲۳- آیات ۶۳ تا ۶۷: فَلَمّٰا رَجَعُوا إِلیٰ أَبِیهِمْ قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مُنِعَ مِنَّا اَلْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنٰا أَخٰانٰا نَکْتَلْ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (۶۳) قٰالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاّٰ کَمٰا أَمِنْتُکُمْ عَلیٰ أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (۶۴) وَ لَمّٰا فَتَحُوا مَتٰاعَهُمْ وَجَدُوا بِضٰاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مٰا نَبْغِی هٰذِهِ بِضٰاعَتُنٰا رُدَّتْ إِلَیْنٰا وَ نَمِیرُ أَهْلَنٰا وَ نَحْفَظُ أَخٰانٰا وَ نَزْدٰادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذٰلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ (۶۵) قٰالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتّٰی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اَللّٰهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاّٰ أَنْ یُحٰاطَ بِکُمْ فَلَمّٰا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قٰالَ اَللّٰهُ عَلیٰ مٰا نَقُولُ وَکِیلٌ (۶۶) وَ قٰالَ یٰا بَنِیَّ لاٰ تَدْخُلُوا مِنْ بٰابٍ وٰاحِدٍ وَ اُدْخُلُوا مِنْ أَبْوٰابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ مٰا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُتَوَکِّلُونَ (۶۷)۲۵- آیات ۷۱ تا ۷۶: قٰالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ مٰا ذٰا تَفْقِدُونَ (۷۱) قٰالُوا نَفْقِدُ صُوٰاعَ اَلْمَلِکِ وَ لِمَنْ جٰاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ (۷۲) قٰالُوا تَاللّٰهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مٰا جِئْنٰا لِنُفْسِدَ فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا کُنّٰا سٰارِقِینَ (۷۳) قٰالُوا فَمٰا جَزٰاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کٰاذِبِینَ (۷۴) قٰالُوا جَزٰاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزٰاؤُهُ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلظّٰالِمِینَ (۷۵) فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعٰاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اِسْتَخْرَجَهٰا مِنْ وِعٰاءِ أَخِیهِ کَذٰلِکَ کِدْنٰا لِیُوسُفَ مٰا کٰانَ لِیَأْخُذَ أَخٰاهُ فِی دِینِ اَلْمَلِکِ إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ (۷۶)

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وَ لَمّٰا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ مٰا کٰانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاّٰ حٰاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضٰاهٰا وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمٰا عَلَّمْنٰاهُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (۶۸) وَ لَمّٰا دَخَلُوا عَلیٰ یُوسُفَ آویٰ إِلَیْهِ أَخٰاهُ قٰالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلاٰ تَبْتَئِسْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۶۹) فَلَمّٰا جَهَّزَهُمْ‌ بِجَهٰازِهِمْ جَعَلَ اَلسِّقٰایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا اَلْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ (۷۰)
هوش مصنوعی: زمانی که برادران یوسف وارد شدند، به طوری که پدرشان به آن‌ها دستور داده بود، هیچ چیز از خداوند برای آن‌ها سود نمی‌برد، جز یک نیازی که در دل یعقوب بود و او آن را برآورده کرد. یعقوب از علم و دانشی که به او آموخته بود، بهره‌مند بود، اما اکثر مردم نمی‌دانند. وقتی برادران به یوسف وارد شدند، یوسف به برادرش گفت: "من برادر تو هستم، ناراحت نشو بخاطر کارهایی که آن‌ها کرده‌اند." سپس، زمانی که یوسف وسایل سفر آن‌ها را آماده کرد، جام را در بار برادرش مخفی کرد و سپس شخصی اعلام کرد: "ای کاروان، شما دزد هستید!"
و چون داخل شدند از جایی که فرمود ایشان را پدرشان نشد که کفایت کند از ایشان از خدا هیچ چیز جز حاجتی در نفس یعقوب که بجا آورد آن را و بدرستی که او هر آینه صاحب علم است مر آنچه را تعلیم دادیم او را و لیکن بیشتر مردمان نمی‌دانند (۶۸) و چون داخل شدند بر یوسف کشید در بر خود برادرش را گفت بدرستی که منم برادرت پس غمگین مباش بآنچه بودند که می‌کردند (۶۹) پس چون سامان کرد آن را بساز سفرشان گذاشت آب‌خواره را در رحل برادرش پس ندا کرد نداکننده ای قافله بدرستی که شما هر آینه دزدانید (۷۰)
هوش مصنوعی: وقتی آن‌ها وارد شدند، از جایی وارد شدند که پدرشان به آن‌ها گفت هیچ چیز از خداوند کافی نیست، جز حاجت در دل یعقوب که آن را برآورده کرد. او به راستی صاحب علمی است که به او آموخته‌ایم، اما بیشتر مردم نمی‌دانند. سپس وقتی که به همراه یوسف وارد شدند، یوسف برادرش را در آغوش گرفت و گفت: «من برادرت هستم، پس نگران نباش به خاطر آنچه که انجام می‌دادند.» بعد از اینکه همه چیز را سامان داد، در بار مسافرتشان آب‌خواره را در بار برادرش گذاشت و ندا کرد که کسی فریاد زد: «به تحقیق شما دزدان هستید!»
پس نمودند آن زمان کایشان ورود
از همان جا که پدرشان گفته بود
هوش مصنوعی: در آن زمان، آن‌ها نشان دادند که از همان جایی وارد شدند که پدرشان گفته بود.
می نَبُد ز ایشان نماید تا که دفع
چیزی از حکم خدا در وقت صفع
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ چیز از آن‌ها (افراد یا موجودات) نمی‌تواند جلوه‌گر شود تا زمانی که اراده‌ی خداوند در وقوع یک حادثه یا تغییر، به مرحله‌ی عمل درآید. به عبارت دیگر، نمی‌توان چیزی را قبل از زمان مقرر و اراده‌ی الهی تغییر داد یا از آن جلوگیری کرد.
از حسد یا چشم زخم مردمان
باز دارد حکم حق را در عیان
هوش مصنوعی: احکام خداوند به وضوح می‌تواند انسان را از حسادت و نظر بد دیگران محفوظ نگه‌دارد.
لیک اندر نفس یعقوب از امید
حاجتی بود از شفقت ها پدید
هوش مصنوعی: اما در دل یعقوب امیدی برای برآورده شدن خواسته‌ای وجود داشت که از رحمت و محبت ناشی می‌شد.
تا مبادا که به فرزندان رسد
ناروا از چشم بد یا از حسد
هوش مصنوعی: برای اینکه فرزندان دچار ناراحتی یا آسیبی از چشم زخم یا حسادت نشوند.
پس نمود آن را هویدا در ظهور
هم وصیّت کرد بر وی زآن امور
هوش مصنوعی: پس او آن را به وضوح ظاهر ساخت و در ظهور، بر او وصیت کرد درباره آن مسائل.
زآنکه بُد یعقوب دانا بی ز عیب
آنچه را کآموختیم او را ز غیب
هوش مصنوعی: زیرا یعقوب، با بصیرت و دانایی‌اش، بدون داشتن هیچ عیبی، آنچه را که از دنیای پنهان آموخته بود، به خوبی تشخیص می‌داد.
لیک مردم اکثر آگه نیستند
بیخبر از عالم معنیستند
هوش مصنوعی: اما بیشتر مردم از مفهوم عمیق و واقعی امور خبر ندارند و نسبت به حقیقت‌های معنوی بی‌خبر هستند.
غافل از آنکه حذر دفع قدر
هیچ نکند عقل گردد کور و کر
هوش مصنوعی: آدمی غافل از این است که ترس از تقدیر، هیچ کمکی به او نمی‌کند. در این حالت، عقلش به وابستگی و ناتوانی می‌رسد و درست نمی‌بیند و نمی‌شنود.
پس ز درها چونکه در مصر آمدند
هم به یوسف آن زمان داخل شدند
هوش مصنوعی: وقتی که درها را باز کردند و به مصر وارد شدند، همزمان به یوسف نیز راه پیدا کردند.
او نقاب افکنده بود اندر به رو
بازشان پرسید ز اخلاق نکو
هوش مصنوعی: او چهره‌اش را پنهان کرده بود و در حالی که در برابرشان قرار داشت، از آن‌ها درباره رفتار خوب و پسندیده سوال کرد.
می بگفتند آنکه ما کنعانیان
آمدیم از بهر شکر و امتنان
هوش مصنوعی: می‌گفتند که ما کنعانیان برای قدردانی و نشان دادن سپاسگزاری به اینجا آمده‌ایم.
کرد آن پیر دل افروزت دعا
هم فرستاد آن برادر مر تو را
هوش مصنوعی: آن پیر که دل را شاد می‌کند، برای تو دعا کرده و برادرت نیز پیغام و دعا فرستاده است.
آنکه گفتی آوریمش در حضور
ما نکردیم ایچ در فرمان قصور
هوش مصنوعی: ما کسی را که گفتی به حضور ما بیاوریم، بدون هیچ قصوری در فرمان نیاوردیم.
پس به بنیامین نمود او روی و گفت
چیست نامت تا نماند در نهفت
هوش مصنوعی: سپس او به بنیامین روی آورد و پرسید نامت چیست تا چیزی پنهان نماند.
گفت نامش، گفت باشد این چه نام
بر مصیبت دیده گفت این شد تمام
هوش مصنوعی: این شخص گفت که نامش چیست و سپس توضیح داد که نامش چه ارتباطی با مصیبت و دردهایی که تحمل کرده، دارد. او به نوعی بیان کرد که همه چیز در این درد و رنج خلاصه می‌شود.
مادرم چون مُرد من بودم صبی
نام ز اینم هِشت یعقوب نبی
هوش مصنوعی: زمانی که مادرم فوت کرد، من هنوز کودک بودم و به همین دلیل به من لقب "هشت یعقوب نبی" را دادند.
دادشان اذن آنکه بنشستند باز
گفت تا آرند شش خوان ز اعتزاز
هوش مصنوعی: آنها اجازه دادند که دوباره نشسته و صحبت کنند تا با شش خوان از افتخار برگردند.
گفت هر دو تن که از یک مادرید
بر سر یک خوان نشینید و خورید
هوش مصنوعی: هر دو نفر که از یک مادر به دنیا آمده‌اند، باید در کنار هم نشسته و از یک سفره بهره ببرند.
هر دو تن خوردند از یک خوان طعام
ابن یامین ماند تنها در مقام
هوش مصنوعی: هر دو نفر از یک سفره غذا خوردند، اما ابن یامین در جایگاه تنهایی باقی ماند.
اشک اندر چشم او گردید پر
گفت یوسف چیست گریه وقت خور
هوش مصنوعی: یوسف با چشمان پر از اشک به خود گفت: چرا در وقت خوشی و سرخوشی گریه کنم؟
گفت یاد از آن برادر آمدم
که بخوردش گرگ و من تنها شدم
هوش مصنوعی: گفت من به یاد برادرم افتادم که گرگ او را خورد و من تنها و بی‌یار ماندم.
گفت با من تو بیا همخورد باش
من برادر باشمت رخ کم خراش
هوش مصنوعی: بیایید با هم دوست باشیم و مثل برادران با هم رفتار کنیم، حتی اگر خط و خشی بر چهره‌ام باشد.
سوی خود داد او برادر را مقام
باز شد در گریه هنگام طعام
هوش مصنوعی: برادر در زمان غذا خوردن، به سمت خود جذب کرد و مقامش باز شد، در حالتی که اشک می‌ریخت.
گفت گو کاین گریه را چبود نهاد
گفت دست یوسفم آمد به یاد
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی در حال صحبت کردن درباره گریه‌اش است و می‌گوید که این گریه چه دلیلی دارد. او سپس به یاد یوسف می‌افتد، که اشاره دارد به ارتباط عاطفی و یادآوری لحظاتی خاص با این شخصیت.
باشد این دست ملک چون دست او
از نشانی دل شدم پا بست او
هوش مصنوعی: این دست من نیز همچون دست او از محبت و عشق به او پر شده است و من به خاطر او کاملاً وابسته شده‌ام.
یوسف از طاقت برون شد برشتاب
برفکند از رویِ روز افزون نقاب
هوش مصنوعی: یوسف از شدت زیبایی‌اش جلوه‌ای خاص پیدا کرد و پرده از چهره‌ی روزافزونش برداشت.
گفت من خود یوسفم ای ارجمند
پس مخور غم زآنچه اخوان کرده اند
هوش مصنوعی: او گفت که من خود یوسف هستم، ای عزیز؛ پس نگران نباش از آنچه برادران انجام داده‌اند.
می مباش از فعلشان اندوهناک
حق چو شد یار غریبان نیست باک
هوش مصنوعی: از کارهای آنها غمگین مباش، زیرا وقتی که حق به یاری بی‌پناهان آید، دیگر نگرانی نخواهی داشت.
ابن یامین چون بدید آن روی و موی
رفت از خود بست لب از گفتگوی
هوش مصنوعی: ابن یامین وقتی آن چهره و مو را دید، از خود بی خود شد و زبانش بند آمد.
آب دیده برگذشت از دامنش
دست کرد از شادی اندر گردنش
هوش مصنوعی: اشک‌ها از چشمانش بیرون ریخت و او به شادی گردنبندی بر گردن خود انداخت.
جُست از وی حال اخوان در نهفت
با برادر زآنچه بر وی رفت گفت
هوش مصنوعی: او از برادرش حال دوستان را پنهانی پرسید و از آنچه بر او گذشته بود، با او سخن گفت.
لیک لب بایست بست از رازها
گو بماند در گلو آوازها
هوش مصنوعی: باید زبان را از بیان رازها بازداشت تا صداها و نداها در دل محفوظ بمانند.
گفت دور از تو نگردم هیچ من
گفت این میسور نبود این ز من
هوش مصنوعی: گفت: هرگز از تو دور نمی‌شوم، اما من پاسخ دادم که این امکان‌پذیر نیست و این از من نیست.
گر تو را در پیش خود دارم نگاه
مر پدر از درد و غم گردد تباه
هوش مصنوعی: اگر تو را در کنار خود داشته باشم، نگرانی و درد پدر از بین می‌رود و او دیگر رنج نخواهد کشید.
جز که بر عیبت نمایم متهم
تا نگه دارم به جرمت زآن مهم
هوش مصنوعی: فقط برای اینکه عیب تو را نشان بدهم، خودم را متهم می‌کنم تا از نظر اتهام تو، از آن موضوع مهم محافظت کنم.
گفت مأذونی بر این بی گفتگو
من نتابم از تو در هر حال رو
هوش مصنوعی: گفتی که من در هیچ شرایطی نمی‌توانم از تو دور شوم و این مسئله برای من کاملاً روشن است.
گفت رو در نزد اخوان لب ببند
تا رسد هنگام آن ای هوشمند
هوش مصنوعی: بخود بگو که در جمع برادران سکوت کن و حرف نزن تا زمانی فرا رسد که مناسب باشد. ای فرد باهوش، زمان مناسب را بشناس.
باز شب با خود بخواندش در طعام
گشت هم بالین مر او را در منام
هوش مصنوعی: شب دوباره به او یادآوری می‌کند و در خوابش، او را در کنار سفره‌ای می‌بیند.
گفت پس کنعانیان را کار و بار
می بپردازند از هر رهگذار
هوش مصنوعی: پس کنعانیان (اهالی کنعان) به کار و فعالیت خود ادامه می‌دهند و از هر کسی که در مسیر آنها قرار بگیرد بهره‌برداری می‌کنند.
واندر آن بار برادر بر نهاد
مشربۀ زرین به خفیه از وداد
هوش مصنوعی: در آن زمان، برادر آن مشربۀ طلایی را به طور پنهانی بر پا کرد و این کار را به خاطر عشق انجام داد.
چون شدند از مصر بیرون کاروان
پس غلامان را نمود از پی روان
هوش مصنوعی: وقتی کاروان از مصر خارج شد، غلامان را از پی خود به حرکت درآورد.
آن نداء در داد اندر قافله
که شما دزدید اندر مرحله
هوش مصنوعی: این صدا در قافله‌ای می‌پیچد که شما در حال دزدی هستید و در این مرحله، متوجه این عمل نادرست خود نشده‌اید.