گنجور

۲۲- آیات۵۸ تا ۶۲

وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (۵۸) وَ لَمّٰا جَهَّزَهُمْ بِجَهٰازِهِمْ قٰالَ اِئْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ أَ لاٰ تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی اَلْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ اَلْمُنْزِلِینَ (۵۹) فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی وَ لاٰ تَقْرَبُونِ (۶۰) قٰالُوا سَنُرٰاوِدُ عَنْهُ أَبٰاهُ وَ إِنّٰا لَفٰاعِلُونَ (۶۱) وَ قٰالَ لِفِتْیٰانِهِ اِجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَهٰا إِذَا اِنْقَلَبُوا إِلیٰ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۶۲)

و آمدند برادران یوسف پس داخل شدند بر او پس شناخت ایشان را و آنها بودند مر او را ناشناسندگان (۵۸) و چون سامان کرد ایشان را بساز سفرشان گفت بیارید مرا برادری که مر شما راست از پدرتان آیا نمی‌بینید که من تمام می‌دهم پیمانه را و من بهترین فرودآورندگانم (۵۹) پس اگر نیارید نزد من او را پس نباشد شما را پیمانه نزد من و نزدیک مشوید مرا (۶۰) گفتند بزودی چاره‌جویی می‌کنیم از او پدرش را و بدرستی که ما هر آینه کنندگانیم (۶۱) و گفت مر غلامانش بگذارید مایۀ تجارتشان را در رحلهاشان باشد که ایشان بشناسند او را چون باز گردند بسوی کسانشان باشد که ایشان بازگشت کنند (۶۲)

سوی یوسف باز ران کاخوان او
میرسند از قحط بر ایوان او
شد چو در کنعان پدید آثار قحط
سخت بر یعقوبیان شد کار قحط
عزم کردند آنکه ره پیمای مصر
جمله گردند از پی مولای مصر
با پدر گفتند کاندر مصر هست
پادشاهی بس کریم و حق پرست
هم به ایتام و مساکین دلنواز
هم به ابناء السبیل او کارساز
گر که فرمایی به سویش ز اهتمام
گام برگیریم از بهر طعام
پس اجازت داد یعقوب حزین
جز به بنیامین که بودش همنشین
رفت باقی هر یکی با اشترش
بار او از پشم و کشک اندر خورش
هم به نام ابن یامین در قطار
اشتری بردند با آن جنس و بار
آمدند اخوان یوسف سوی مصر
پس بر او داخل شدند از کوی مصر
پس به عبری رسم خدمت را بجای
اندر آوردند از بهر عطای
بازشان بشناخت یوسف چون بدید
لیک کس نشناخت ز ایشان آن فرید
زآنکه اندر کودکی او را رها
کرده بودندی به کنعان بینوا
آن زمان بگذشته بُد زآن سالها
خاصه دیدندش بدان اجلالها
بر سریر پادشاهی مستقر
تاج زرّینش پر از گوهر به سر
فیلسوفان گفته اند از معصیت
میرود از دیده نور معرفت
یا ز پشت پرده یوسف گفت راز
زآن سبب نشناختندش هیچ باز
گفت یوسف خود شما ای مردمان
کیستید و از کجا آیید هان
پس بگفتند اهل کنعانیم ما
وز شبانان خسته از قحط و بلا
آمدیم اینجا که از جودت مگر
بازگردیم از طعامی بهره ور
قحط اندر شهر ما گردیده عام
شاید از جودت رسد ما را طعام
گفت جاسوسان نباشید از بلاد
کآمدید اینجا به تفتیش از فساد
باز گفتند ای ملک ما ده نفر
جملگی باشیم نسل یک پدر
نام او یعقوب و خود پیغمبر است
نسل ابراهیم ابن آذر است
گفت دارد چند فرزند ای ثقات
یازده گفتند اینک در حیات
بودمان هم از برادر خود یکی
خورد او را گرگ اندر کودکی
وآن یکی کز مادر او بُد پدر
بهر خدمت داشت با خود در مقر
گفت اینجا خود بود آیا یکی
که شناسد مر شما را بی شکی
کس بگفتند اندر اینجا نیست، کو
واقف از احوال ما باشد نکو
گفت آرید آن برادر پیش من
تا شناسم راستگوتان در سخن
پس بگفتند آوریمش بعد از این
تا نمایی تو به صدق ما یقین
گفت ماند یک نفر در این بلد
از شما کآرید او را گر بود
ماند شمعون پس در آن بیت السکون
قرعه چون بر نام او آمد برون
گفت یوسف تا بضاعت هایشان
بِستُدند و داد گندم جایشان
وآن زمان که کارشان یوسف بساخت
هر یکی را داد یک بار و نواخت
خواستند افزوده یک بار دگر
بهر آن یک کو بود نزد پدر
گفت آرید آن برادر سوی من
کز پدر دارید بی تدبیر و فن
یا نبینید آنکه پیمایم تمام
باز مر پیمانه در حقّ انام
بهترینم از فرود آرندگان
چون رسد مهمانم اندر بزم و خوان
هیچ از اکرام و احسان بر عباد
باز نگذارم فرو ز انصاف و داد
گر نیارید آن برادر را به نام
نیست نزدم بر شما کیل از طعام
بعد از این نایید اندر شهر من
هم نیارید این بضاعت بهر من
پس بگفتند آوریم او را به زود
وز پدر گیریم بازش در ورود
حیله اندیشیم و آریمش به جهد
ما کنیم آن را که گوییمت ز عهد
گفت یوسف مر غلامان را همه
که امین غلّه بودند آن رمه
که بضاعت هایشان را پس دهید
در میان بارهاشان برنهید
بر طریق خفیه، نی بر آشکار
مر نگردند آن جماعت شرمسار
بودش اندر دل همان مهر قدیم
وآن بضاعت بوده گفتی یا اَدیم
شاید ایشان باز بشناسند آن
باز چون کردند بر اهل و کسان
مر به سوی مصر برگردند باز
آورند آنکه بر او بودش نیاز
۲۱- آیات ۵۶ تا ۵۷: وَ کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی اَلْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهٰا حَیْثُ یَشٰاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا مَنْ نَشٰاءُ وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (۵۶) وَ لَأَجْرُ اَلْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ (۵۷)۲۳- آیات ۶۳ تا ۶۷: فَلَمّٰا رَجَعُوا إِلیٰ أَبِیهِمْ قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مُنِعَ مِنَّا اَلْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنٰا أَخٰانٰا نَکْتَلْ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (۶۳) قٰالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاّٰ کَمٰا أَمِنْتُکُمْ عَلیٰ أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (۶۴) وَ لَمّٰا فَتَحُوا مَتٰاعَهُمْ وَجَدُوا بِضٰاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مٰا نَبْغِی هٰذِهِ بِضٰاعَتُنٰا رُدَّتْ إِلَیْنٰا وَ نَمِیرُ أَهْلَنٰا وَ نَحْفَظُ أَخٰانٰا وَ نَزْدٰادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذٰلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ (۶۵) قٰالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتّٰی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اَللّٰهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاّٰ أَنْ یُحٰاطَ بِکُمْ فَلَمّٰا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قٰالَ اَللّٰهُ عَلیٰ مٰا نَقُولُ وَکِیلٌ (۶۶) وَ قٰالَ یٰا بَنِیَّ لاٰ تَدْخُلُوا مِنْ بٰابٍ وٰاحِدٍ وَ اُدْخُلُوا مِنْ أَبْوٰابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ مٰا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُتَوَکِّلُونَ (۶۷)

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (۵۸) وَ لَمّٰا جَهَّزَهُمْ بِجَهٰازِهِمْ قٰالَ اِئْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ أَ لاٰ تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی اَلْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ اَلْمُنْزِلِینَ (۵۹) فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی وَ لاٰ تَقْرَبُونِ (۶۰) قٰالُوا سَنُرٰاوِدُ عَنْهُ أَبٰاهُ وَ إِنّٰا لَفٰاعِلُونَ (۶۱) وَ قٰالَ لِفِتْیٰانِهِ اِجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَهٰا إِذَا اِنْقَلَبُوا إِلیٰ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۶۲)
هوش مصنوعی: برادران یوسف به نزد او آمدند و وقتی که وارد شدند، او آن‌ها را شناخت، اما آن‌ها او را نمی‌شناختند. زمانی که یوسف به آن‌ها کالاهایشان را داد، به آن‌ها گفت که برادر دیگری از پدرشان بیاورند و از آن‌ها خواست که آیا نمی‌بینند که او میزان را به طور کامل می‌دهد و بهترین نازل کننده است. اگر نتوانند برادرشان را بیاورند، دیگر نمی‌توانند از او کالا دریافت کنند و نباید به نزد او نزدیک شوند. آن‌ها در پاسخ گفتند که تلاش خواهند کرد برادرشان را از پدرشان بخواهند و حتماً این کار را انجام خواهند داد. یوسف به خدمتگزارانش گفت که پول‌های آن‌ها را به وسایلشان بگذارند، تا شاید وقتی به خانواده‌هایشان برگشتند، آن را شناسایی کنند و به نزد او برگردند.
و آمدند برادران یوسف پس داخل شدند بر او پس شناخت ایشان را و آنها بودند مر او را ناشناسندگان (۵۸) و چون سامان کرد ایشان را بساز سفرشان گفت بیارید مرا برادری که مر شما راست از پدرتان آیا نمی‌بینید که من تمام می‌دهم پیمانه را و من بهترین فرودآورندگانم (۵۹) پس اگر نیارید نزد من او را پس نباشد شما را پیمانه نزد من و نزدیک مشوید مرا (۶۰) گفتند بزودی چاره‌جویی می‌کنیم از او پدرش را و بدرستی که ما هر آینه کنندگانیم (۶۱) و گفت مر غلامانش بگذارید مایۀ تجارتشان را در رحلهاشان باشد که ایشان بشناسند او را چون باز گردند بسوی کسانشان باشد که ایشان بازگشت کنند (۶۲)
هوش مصنوعی: برادران یوسف به نزد او آمدند و او آن‌ها را شناسایی کرد، اما آن‌ها او را نمی‌شناختند. زمانی که او شرایط سفرشان را مهیا کرد، از آن‌ها خواست که برادر دیگرشان را بیاورند و گفت که او به همه نیازهایشان پاسخ خواهد داد و بهترین کسی است که می‌تواند به آن‌ها کمک کند. اگر نتوانند برادرشان را بیاورند، نمی‌توانند به او نزدیک شوند و پیمانه‌ای به آن‌ها داده نخواهد شد. برادران قول دادند که برای حل این مشکل اقدام می‌کنند و به پدرشان خواهند گفت. همچنین یوسف به غلامانش دستور داد که وسایل تجارت برادران را در بارهایشان قرار دهند تا هنگامی که به خانه برگردند، بتوانند یوسف را شناسایی کنند.
سوی یوسف باز ران کاخوان او
میرسند از قحط بر ایوان او
هوش مصنوعی: به سمت یوسف برگرد، زیرا آن کسانی که از گرسنگی به او پناه آورده‌اند، به دروازه‌اش خواهند رسید.
شد چو در کنعان پدید آثار قحط
سخت بر یعقوبیان شد کار قحط
هوش مصنوعی: وقتی نشانه‌های قحطی شدید در سرزمین کنعان ظاهر شد، وضعیت یعقوبیان به دلیل این قحطی به شدت وخیم شد.
عزم کردند آنکه ره پیمای مصر
جمله گردند از پی مولای مصر
هوش مصنوعی: آنها تصمیم گرفتند که گروهی همراه با سردار مصر، راهی سفر به مصر شوند.
با پدر گفتند کاندر مصر هست
پادشاهی بس کریم و حق پرست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که در مصر پادشاهی وجود دارد که صفات نیکویی دارد و به حق و عدالت احترام می‌گذارد.
هم به ایتام و مساکین دلنواز
هم به ابناء السبیل او کارساز
هوش مصنوعی: این جمله به اهمیت محبت و کمک به افراد نیازمند اشاره دارد. یعنی نسبت به یتیمان و فقیران باید با لطافت و محبت برخورد شود، و همچنین به مسافران و کسانی که در راه هستند باید یاری رساند و به آن‌ها کمک کرد.
گر که فرمایی به سویش ز اهتمام
گام برگیریم از بهر طعام
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، ما با توجه و جدیت به سمت او حرکت می‌کنیم تا برای او غذا تهیه کنیم.
پس اجازت داد یعقوب حزین
جز به بنیامین که بودش همنشین
هوش مصنوعی: پس یعقوب حزین اجازه داد به جز بنیامین، که او هم نشینش بود.
رفت باقی هر یکی با اشترش
بار او از پشم و کشک اندر خورش
هوش مصنوعی: هر کسی با بار خود که شامل پشم و کشک است، به سفر خود ادامه می‌دهد.
هم به نام ابن یامین در قطار
اشتری بردند با آن جنس و بار
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که شخصی به نام ابن یامین را با بار و محموله‌ای خاص به اشتری بردند. این جمله به نوعی به سفر یا حرکت او در یک وسیله نقلیه اشاره دارد که به همراه جنسی که دارد، صورت می‌گیرد.
آمدند اخوان یوسف سوی مصر
پس بر او داخل شدند از کوی مصر
هوش مصنوعی: برادران یوسف به مصر آمدند و سپس وارد شهر مصر شدند.
پس به عبری رسم خدمت را بجای
اندر آوردند از بهر عطای
هوش مصنوعی: پس به زبان عبری، نشانه‌ای از خدمت را به جا آوردند به خاطر پاداشی که می‌خواستند.
بازشان بشناخت یوسف چون بدید
لیک کس نشناخت ز ایشان آن فرید
هوش مصنوعی: یوسف به محض دیدن برادرانش آن‌ها را شناخت، اما هیچ‌کدام از آن‌ها او را نشناختند.
زآنکه اندر کودکی او را رها
کرده بودندی به کنعان بینوا
هوش مصنوعی: چون او را در کودکی ترک کرده بودند، در سرزمین کنعان در حال سرگردانی و بی‌پناهی است.
آن زمان بگذشته بُد زآن سالها
خاصه دیدندش بدان اجلالها
هوش مصنوعی: در آن زمان که سال‌ها پیش گذشته بود، او را با آن‌همه شکوه و عظمت مشاهده کردند.
بر سریر پادشاهی مستقر
تاج زرّینش پر از گوهر به سر
هوش مصنوعی: بر روی تخت سلطنت نشسته، تاج طلایی‌اش پر از جواهرات درخشنده است.
فیلسوفان گفته اند از معصیت
میرود از دیده نور معرفت
هوش مصنوعی: فیلسوفان بیان کرده‌اند که بدی‌ها و گناهان باعث می‌شوند که انسان از درک و فهم واقعی دور شود و نور شناخت به چشم او نرسد.
یا ز پشت پرده یوسف گفت راز
زآن سبب نشناختندش هیچ باز
هوش مصنوعی: از پشت پرده، یوسف رازهایی را فاش کرد، اما به همین دلیل هیچ‌کس نتوانست او را بشناسد.
گفت یوسف خود شما ای مردمان
کیستید و از کجا آیید هان
هوش مصنوعی: یوسف به شما ای مردم می‌گوید که شما کی هستید و از کجا آمده‌اید.
پس بگفتند اهل کنعانیم ما
وز شبانان خسته از قحط و بلا
هوش مصنوعی: اهالی کنعان هستیم و از سختی‌های قحطی و بلاهایی که به ما فشار آورده، خسته‌ایم.
آمدیم اینجا که از جودت مگر
بازگردیم از طعامی بهره ور
هوش مصنوعی: ما به اینجا آمده‌ایم تا از بخشش و مهربانی تو بهره‌مند شویم و امید داریم که از نعمت‌ها و غذایی که تقدیم می‌کنی، استفاده کنیم.
قحط اندر شهر ما گردیده عام
شاید از جودت رسد ما را طعام
هوش مصنوعی: قحطی در شهر ما اتفاق افتاده و ممکن است از بزرگواری و سخاوت کسی به ما غذا برسد.
گفت جاسوسان نباشید از بلاد
کآمدید اینجا به تفتیش از فساد
هوش مصنوعی: جاسوس‌ها نکنید که از سرزمین‌های دور به اینجا آمده‌اید تا فساد را بررسی کنید.
باز گفتند ای ملک ما ده نفر
جملگی باشیم نسل یک پدر
هوش مصنوعی: دوباره گفتند، ای پادشاه، ما ده نفر هستیم و همگی از نسل یک پدر می‌باشیم.
نام او یعقوب و خود پیغمبر است
نسل ابراهیم ابن آذر است
هوش مصنوعی: او یعقوب نام دارد و خود پیامبر است، نسل او به ابراهیم، پسر آذر می‌رسد.
گفت دارد چند فرزند ای ثقات
یازده گفتند اینک در حیات
هوش مصنوعی: سؤال کردند که چند فرزند دارد، جواب دادند یازده نفر که هنوز زنده هستند.
بودمان هم از برادر خود یکی
خورد او را گرگ اندر کودکی
هوش مصنوعی: ما و برادرمان از یک خانواده هستیم، اما در زمان کودکی، یکی از ما تحت تأثیر بدی قرار گرفت و مانند گرگ رفتار کرد.
وآن یکی کز مادر او بُد پدر
بهر خدمت داشت با خود در مقر
هوش مصنوعی: و آن کسی که پدرش از مادرش به دنیا آمده بود، برای خدمت به خود، در محل استقرارش حضوری داشت.
گفت اینجا خود بود آیا یکی
که شناسد مر شما را بی شکی
هوش مصنوعی: گفت آیا در اینجا کسی هست که شما را بشناسد و به این موضوع شک نداشته باشد؟
کس بگفتند اندر اینجا نیست، کو
واقف از احوال ما باشد نکو
هوش مصنوعی: کسی در اینجا نیست که به حال و روز ما آگاه باشد و درک درستی از وضعیت ما داشته باشد.
گفت آرید آن برادر پیش من
تا شناسم راستگوتان در سخن
هوش مصنوعی: گفت برادر را بیاورید پیش من تا بتوانم راست‌گویی شما را در حرف‌هایتان تشخیص دهم.
پس بگفتند آوریمش بعد از این
تا نمایی تو به صدق ما یقین
هوش مصنوعی: پس گفتند که بعد از این او را بیاوریم تا تو به صداقت ما ایمان بیاوری.
گفت ماند یک نفر در این بلد
از شما کآرید او را گر بود
هوش مصنوعی: گفتند که در این شهر یک نفر از شما باقی مانده است، اگر او وجود داشته باشد، او را بیاورید.
ماند شمعون پس در آن بیت السکون
قرعه چون بر نام او آمد برون
هوش مصنوعی: شمعون در مکانی آرام و ساکت باقی ماند و وقتی قرعه به نام او افتاد، از آنجا خارج شد.
گفت یوسف تا بضاعت هایشان
بِستُدند و داد گندم جایشان
هوش مصنوعی: یوسف گفت که وقتی نیازمندی‌های آنها را برطرف کرد و به آنها گندم داد.
وآن زمان که کارشان یوسف بساخت
هر یکی را داد یک بار و نواخت
هوش مصنوعی: در آن زمان که یوسف کار خود را تمام کرد، هر کدام را یک بار و با محبت مورد توجه قرار داد.
خواستند افزوده یک بار دگر
بهر آن یک کو بود نزد پدر
هوش مصنوعی: آنها خواستند که دوباره به پدر برگردند تا یک بار دیگر آن شخص را نزد او بیاورند.
گفت آرید آن برادر سوی من
کز پدر دارید بی تدبیر و فن
هوش مصنوعی: گفت که آن برادر را به سوی من بیاورید، زیرا او از پدر، بی‌تدبیر و بدون مهارت است.
یا نبینید آنکه پیمایم تمام
باز مر پیمانه در حقّ انام
هوش مصنوعی: شاید بهتر باشد که شما به کارهای من توجه نکنید، زیرا به نظر می‌رسد که من تمام پیمانه‌ها را پر کرده‌ام و در حال حاضر در مسیر خودم همچنان پیش می‌روم.
بهترینم از فرود آرندگان
چون رسد مهمانم اندر بزم و خوان
هوش مصنوعی: بهترین مهمانم که از پایین‌تر آمدند، وقتی به مهمانی و سفره من برسد.
هیچ از اکرام و احسان بر عباد
باز نگذارم فرو ز انصاف و داد
هوش مصنوعی: هیچ وقت از نیکی کردن و کمک به بندگان دریغ نخواهم کرد، و هرگز از انصاف و عدالت بازنخواهم ایستاد.
گر نیارید آن برادر را به نام
نیست نزدم بر شما کیل از طعام
هوش مصنوعی: اگر به خواسته برادرم توجه نکنید، در نزد من به حساب نمی‌آیید و من به شما چیزی نمی‌دهم.
بعد از این نایید اندر شهر من
هم نیارید این بضاعت بهر من
هوش مصنوعی: دیگر به شهر من نیا، و برای من هم آنچه داری، نیاور.
پس بگفتند آوریم او را به زود
وز پدر گیریم بازش در ورود
هوش مصنوعی: پس گفتند که به زودی او را می‌آوریم و سپس از پدرش دوباره برای ورودش اجازه می‌گیریم.
حیله اندیشیم و آریمش به جهد
ما کنیم آن را که گوییمت ز عهد
هوش مصنوعی: ما به دنبال نقشه‌ها و تدبیرهایی هستیم و تلاش می‌کنیم تا به هدفی برسیم که در گذشته به ما گفته شده است.
گفت یوسف مر غلامان را همه
که امین غلّه بودند آن رمه
هوش مصنوعی: یوسف به تمامی غلامانش گفت که آنها امانت‌داران غله بودند و مسئولیت ذخیره‌سازی محصولات را بر عهده داشتند.
که بضاعت هایشان را پس دهید
در میان بارهاشان برنهید
هوش مصنوعی: بضاعت‌ها و دارایی‌های آنها را به آنها برگردانید و در حین بارگذاری وسایلشان، آنها را تحویل دهید.
بر طریق خفیه، نی بر آشکار
مر نگردند آن جماعت شرمسار
هوش مصنوعی: افراد شرمنده تنها در مسیر پنهان حرکت می‌کنند و به راه‌های نمایان توجهی ندارند.
بودش اندر دل همان مهر قدیم
وآن بضاعت بوده گفتی یا اَدیم
هوش مصنوعی: در دلش همچنان محبت و عشق گذشته وجود داشت و او همچنان بر همان حال و روز بود.
شاید ایشان باز بشناسند آن
باز چون کردند بر اهل و کسان
هوش مصنوعی: شاید آنها دوباره فردی را که شناسایی کرده‌اند، بشناسند، همان‌طور که قبلاً بر روی خانواده و نزدیکان خود کردند.
مر به سوی مصر برگردند باز
آورند آنکه بر او بودش نیاز
هوش مصنوعی: به سوی مصر بازگشت می‌کنند تا کسی را که به آن نیاز داشتند، دوباره بیاورند.