گنجور

شمارهٔ ۲

چونکه در جوش بحر وحدت شد
ظاهر از بحر موج کثرت شد
کنز مخفی که غیب مطلق بود
آشکار از حجاب غیبت شد
تا نماند بخانه غیر از خود
عین اشیاء ز فرط غیرت شد
گاه گردید دل گهی دلدار
گاه آئینه‌دار طلعت شد
گاه بنمود روی و از معنی
هر دمی صد هزار صورت شد
گاه بگشود روی و از محفل
در سرا پرده هویت شد
گاه شمشیر در معارک زد
گاه آماده شهادت شد
گاه در خوابگاه احمد خفت
گاه بر مسند امامت شد
گاه ترویج شرع احمد کرد
رهنما گاه در طریقت شد
ماالحقیقه که از زبان کمیل
گفت و خود عین آن حقیقت شد
خلق را گه بخوشی شورانید
وانگه اندر سرای عزلت شد
گه بمنبر دم از سلونی زد
گاه لب بست و خود بحیرت شد
گاه در طور لن ترانی گفت
یعنی اندر حجاب عزت شد
در جهان بی‌حجاب و پرده گهی
جلوه‌گر در هزار کسوت شد
گاه بنمود رخ بموسی و گه
بر یهودان رهین خدمت شد
گه سه نان داد و خویش حامد خویش
زان کنایت بهفده ایت شد
گاه اندر نماز خاتم داد
ختم بر دست او مروت شد
جود ذاتی او ز سر قدم
بر حدوث دو کون علت شد
جلوه‌گر وحدتش در این کثرت
بهر اظهار جود و قدرت شد
وه چه قدرت که چار عنصر جمع
از دم او بیک طبیعت شد
وه چه قدرت کش از دو حرف جهان
وندران هر چه هست خلقت شد
دوش کاندر حضور پیر مغان
در خرابات عشق صحبت شد
این سخن بود گوهری و برون
از دهان علی رحمت شد
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی‌الله
مصطفی شاه ملک امکانی
اولین موج بحر یزدانی
در شب قرب واجب از دامان
چون برافشاند گرد امکانی
سم رخشش حجاب نه گردون
کرد منشق ز گرم جولانی
این عجب بین که آنشب اشیاء را
داد جسمش عروج روحانی
هست یعنی حقیقت هر شیی
ظل آن جسم پاک نورانی
تا بقوسین و قاب پیغمبر
گشت خارج بجسم ربانی
سر حد کمان شنو کاینک
مر تراگویم ار سخندانی
تا بواجب چو دوره پرگار
کن تصور تو دور امکانی
جامع دوره را نبوت دان
بر نبوت دو وجه ارزانی
وجه ادنی ظهور اوست بر او
در رسالت بنص قرآنی
وجه اعلی بطون اوست که هست
آن ولایت بصدق عرفانی
والی آن ولایت است علی
وجه یزدان ولی سبحانی
هستی ممکنات سرتاسر
فرع جسم نبی است تا دانی
چونکه اول بسیط در خود بود
منبسط شد بخویش در ثانی
چون شدش دوره تجلی طی
هشت پا در حریم سلطانی
عکس وجه ولایتش در دم
تافت آنجا چنانکه میدانی
اندران بزم‌الغرض چون حق
کرده بد دعوتش بمهمانی
خوانی آندم زغیب شد حاضر
از نعیم سرای سبحانی
دستی از آستین غیب برون
آمد او را بر سم همخوانی
دید دستی که داده با او دست
بهر پیمان بامر یزدانی
دید دستی که کنده از خیبر
با دو انگشت در به آسانی
پیش از ایجاد عالم و آدم
بوده کاخ وجود را بانی
با پیمبر علی اعلی گفت
در ثنای علی عمرانی
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی‌الله
مرتضی را بحجت عرفان
معنی و صورتی است با یزدان
معنیش واقع بمعنیش در ذات
اسم و رسم و شروط و وصف و بیان
و همها جمله اندر او مبهوت
عقلها جمله اندران حیران
او چو دریا و عقلها چون خس
خس چه یابد ز قعر بحرنشان
صد هزاران هزار کشتی عقل
شد در این بحر غرقه از طوفان
که نیفتاد تخته بکنار
تا چه جائی که ره برد بکران
گمشد اوهام بس در این وادی
که یکی راه نبرد بر پایان
دم نشاید زدن چون زین معنی
که برونست از یقین و گمان
بشنو از من ز صورتش سخنی
تا که عشقم شکسته مهر زبان
صورت او که نزد اهل شهود
عین معنی است در مقام عیان
باشد او را دو وجه بر یک تن
یک بمعنی و اوست جان جهان
موجود جسم عالم است این جسم
خالق جان آدم است آن جان
هست زین بحر جنبشی اسماء
هست زان نور تابشی اعیان
آنچه گفتند انبیاء بخبر
و آنچه دیدند اولیا بعیان
شمه بُد ز وصف این تن هین
تا بشی‌ بد ز شمس آنچان هان
زینره از صلب انبیا این جسم
گشت ظاهر بعالم امکان
در دل پاک اولیا این روح
گشت ساکن بصورت انسان
سر این صورت ار عیان خواهی
جو تولا بعشق پیر مغان
وجه او باقی است در اکرام
غیره کل من علیها فان
در ره پیش عشق چون دادی
جان و کردی بدست او پیمان
درمقام حضور پیر شود
بر نور روشن سکینه ایمان
چون بتابد بجانت نور حضور
یابی از سر این کلام نشان
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی‌الله
خانه کعبه در تن عالم
چون دل عالم است ای اعلم
لاجرم آن علی جسمانی
زاد در خانه دل عالم
فاطمه ابنه الاسد که نمود
افتخار از کنیزیش مریم
چونکه بگرفت از ابوطالب
حمل بر خالق وجود و عدم
چون شد آثار وضع حمل عیان
از وی آمد بعجز سوی حرم
کرد دیوار خانه را منشق
در زمان رب کعبه و زمزم
شد چو داخل بخانه بانوی قدس
هر دو دیوار هشت سر بر هم
گشت آنخانه غرق نور سیاه
اندرین نکته ایست هین فافهم
آب حیوان درون تاریکی
زد پی روشنی بدهر علم
ای پسر شو سیاه روی دوکون
تا دو کونت شود اسیر ظالم
زین سیاهی رسی بنور وجود
هل سفیدی و شو سیاه رقم
بوتراب آنزمان ز عالم قدس
هشت اندر سرای خاک قدم
تا بری از مقدمات ظهور
پی بسر نتیجه معظم
کعبه دیگریست ای سالک
در تن عالم صغیر آدم
اندر اینجا علی روحانی
زاده از مام نفس قدسی دم
روح قدسی مذکر آمد نیز
نفس قدسی مؤنث آمد هم
آن چو بوطالبست و ای طالب
وین چون بنت‌الاسد شد ای همدم
با هم این هر دو را کند تزویج
نفس پاک پیر روشن دم
زاید اندر حریم دل آن نور
چون شد این دو بیکدگر توأم
نام او شد سکینه معنی
صورت او چو صورت آدم
دل بود کعبه این سکینه صمد
دل چو دیر آمد این سکینه صنم
هر که را نیست این سکینه مخوان
تو بنی آدمش هوالاعلم
شاهد غیب این سخن می‌گفت
پرده برداشت چون ز سرکتم
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی‌الله
روز جنگ احد چو پیغمبر
شد زانبوهی عدو مضطر
رو نهادند همرهانش تمام
بفرار و نماند کس دیگر
موج بجز سیاه کفر غریق
حواست فلک وجود پیغمبر
آمد از حق ندا که ای احمد
استعانت بجوی از حیدر
تا در آرم بیارییت اینک
ز آستین جلال دست ظفر
تارسد عون حقت از چپ و راست
جو اعانت ز حیدر صفدر
خواست از شاه اولیا امداد
در زمان احمد ستوده سیر
بود بر لب هنوزش ادرکنی
از پس یا علی از که از معبر
خاست آواز شیهه دلدل
تافت پس برق ذوالفقار دو سر
بود گفتی صدای عزرائیل
بانگ دلدل بنفی آن لشکر
رفت خاشاک عمر اعدا را
در زمان تیغ شاه چون صرصر
جان بجانان رسید یعنی خوش
مصطفی شاه را کشید ببر
چون در این عالم آنچه یافت وقوع
هست در شخص آدمی مضمر
در وجود تو نیز دشت احد
هست قلب صنوبری پیکر
وان شئونات نفس غدارت
هست انبوه لشکر کافر
احمد عقلت اندر این میدان
مانده تنها و بیکس و مضطر
حیدرت عشق و ذوالفقارت ذکر
وان ندا جذب خالق اکبر
احمد عقل را چو حیدر عشق
گشت از سر جذب حق یاور
بر کشد ذوالفقار لا وزند
بر وجود قریش نفس شرر
چون بشمشیر ذکر ساحت دل
گشت پاک از سپاه فتنه و شر
بکشد آن شاهد یگانه ز رخ
پرده آنگه که بر نشست غبر
معنی لا اله الا هو
گوش قلبت نیوشد از دلبر
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی الله
احمد بت شکن خلیلانه
با علی در حرم شد از خانه
آن که بر قفل دل کلید عطاش
زد پی فتح باب دندانه
از غم فرقتش چو اهل عقول
گشت نالان ستون حنانه
خواست تا دفتر رسالت خویش
برساند به مهر شاهانه
بهر تحزیب بت علی را گفت
پا به دوشم گذار مردانه
بت شکستن بهانه بود غرض
حیدرش پا نهاد بر شانه
بار عشق خدای را بر دوش
اشتر حق کشید مستانه
گشت از آن حول و قوه و قدرت
عقل حیران و دنگ و دیوانه
پنجه بت شکن گشود و فکند
لات و طاغوت را ز بتخانه
کرد واجب چو پاک کرد از بت
بر خود و خلق طوف آن خانه
حج صوریست اینکه در اسلام
شد یکی از جهات ششگانه
حج معنیست طوف کعبه دل
کان بود فرض عقل فرزانه
عشق حیدر چو در دلت پرداخت
لات و عزای نفس بیگانه
وز غبار وجود اغیارت
رفت جاروب ذکر کاشانه
روکند در دل تو یار شود
شمع جمعت جمال جانانه
نعمت الله را چو یافت دلت
هرچه داری بده شکرانه
جان بشمع رخش بسوز چنانک
عشق آموزد از تو پروانه
گر دهی دل بحرف ما آید
حرف عالم بگوش پروانه
خواهی ار وصل گنج باد آور
خانه را کوب و باش ویرانه
سبحه بفکن یار یکتا را
یک دل آئی بترک صد دانه
در غم دوست پای یکتایی
زن بفرق دو کون رندانه
در خرابات عاشقان با ما
پس در آی و بنوش پیمانه
تا بجان تو عکس این معنی
افتد از جام پیر میخانه
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی والی الله
چون بخم غدیر از ایزد
بر نبی شد خطاب کای احمد
سر بر آر از گلیم و کن برخلق
فاش اسرار شاه لم یولد
همین مترس از خسان و کن ظاهر
آن چه ز اسلام باشد آن مقصد
با وجود علی چه داری باک
ای سلیمان ملک جان از دد
خیز و برکش بروی یأجوجان
ای سکندر ز نام حیدر سد
بود عرفان بخود مرا مقصود
ز آفرینش به جلوه او حد
گو بر اسلامیان ندارد سود
بی‌تولای حیدر این اشهد
کن تو تبلیغ امر ما بر خلق
خواه گردد قبول و خواهی رد
گشت در دم پیمبر راشد
خلق را بر پیام حق ارشد
بر خلایق ز عالی و دانی
کرد اتمام حجت سرمد
دست حیدر گرفت و گفت این دست
هست دست خدای فرد صمد
کرده واجب بخلق تا محشر
بیعت دست خویش را ایزد
بشکند هر که بیعت این دست
گردد از باب کبریا مرتد
اندر آن روز از صغیر و کبیر
عهد بستند با ید ذوالید
لیک بغد از نبی بر آن پیمان
ماند باقی چهار تن بسند
دل غیر خم است و عقل نبی
حیدرت عشق مطلق امجد
در غدیر دل نو ای عارف
پیر عقلت بعشق چون خواند
چنگ بر زن بذیل او محکم
تا رسی در سلوک بر مقصد
مادر عقل طفل قلب ترا
چون کند منفظم ز شیر رشد
ز اهل منا شوی و سلمان وش
سر این معنیت عیان گردد
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی الله
یک جهت چون شدند در شب غار
قوم بر قتل سید ابرار
امر حق شد بر او که ای احمد
امشب از مکّه بست باید بار
جای خود واگذار بر حیدر
رو تو تنها ز شهر ذی کهسار
تا من امشب بذات خویش شوم
مر ترا در سرای بستر دار
رفت و بگذاشت الغرض آنشاه
خوابگه را بحیدر کرار
خفت انجا علی و زان خفتن
بخت عارف ز خواب شد بیدار
حسن در وصف عشق شد فانی
عشق بر حسن جان چو کرد ایثار
وحدت آمد نماند غیرت عشق
هیچ باقی بخانه جز دلدار
نیمشب چون شدند جمع‌آور
بر در حجره نبی کفار
کس ندیدند جز علی کان بود
خفته بر جای احمد مختار
در زمان سطوت خداوندی
خانه را ماند خالی از اغیار
تا تو دانی که در سرای وجود
بیشکی نیتس جز یکی دلدار
خود نیوشد بگوش خویش ندا
لمن الملک واحد القهار
اوست باقی و مابقی فانی
اوست پیدا و ما سوی پندار
شاهد معنوی بخلوت دل
گوید این فرد و می‌کند تکرار
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی الله

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چونکه در جوش بحر وحدت شد
ظاهر از بحر موج کثرت شد
هوش مصنوعی: زمانی که در عمیق‌ترین حالت خود، وحدت به نمایش درمی‌آید، این در حقیقت جذبه‌ای است که از تنوع و کثرت به وجود آمده است.
کنز مخفی که غیب مطلق بود
آشکار از حجاب غیبت شد
هوش مصنوعی: گنجی که در عالم غیب و پنهانی بود، اکنون از پس پرده‌ی invisibility نمایان شده است.
تا نماند بخانه غیر از خود
عین اشیاء ز فرط غیرت شد
هوش مصنوعی: به خاطر شدت غیرت، هیچ چیزی جز خود واقعیات در خانه نمانده است.
گاه گردید دل گهی دلدار
گاه آئینه‌دار طلعت شد
هوش مصنوعی: گاهی دل به معشوق می‌رسد و گاهی به زیبایی‌اش می‌نگرد.
گاه بنمود روی و از معنی
هر دمی صد هزار صورت شد
هوش مصنوعی: گاهی با دیدن چهره‌اش، هر لحظه هزاران سخن و مفهوم مختلف از آن به وجود می‌آید.
گاه بگشود روی و از محفل
در سرا پرده هویت شد
هوش مصنوعی: گاه به ناگاه چهره‌اش را نشان می‌دهد و از جمع دوستانه‌اش بیرون می‌آید و به نوعی خود واقعی‌اش را به نمایش می‌گذارد.
گاه شمشیر در معارک زد
گاه آماده شهادت شد
هوش مصنوعی: گاهی در میدان نبرد، شمشیر کشیده و جنگ می‌کند، و گاهی هم خود را برای شهادت آماده می‌سازد.
گاه در خوابگاه احمد خفت
گاه بر مسند امامت شد
هوش مصنوعی: گاهی در خوابگاه پیامبر استراحت می‌کند و گاهی بر جایگاه رهبری و امامتی نشسته است.
گاه ترویج شرع احمد کرد
رهنما گاه در طریقت شد
هوش مصنوعی: گاه دین و قواعد شریعت پیامبر احمد را ترویج می‌کرد و گاه به راه و روش خاصی در سیر و سلوک می‌پرداخت.
ماالحقیقه که از زبان کمیل
گفت و خود عین آن حقیقت شد
هوش مصنوعی: حقیقتی که کمیل بیان کرد، خود به واقعیت تبدیل شد و به عینیت پیوست.
خلق را گه بخوشی شورانید
وانگه اندر سرای عزلت شد
هوش مصنوعی: مردم گاهی با شادی و نشاط خود را مشغول می‌کنند و بعد به گوشه‌نشینی و تنهایی می‌گرایند.
گه بمنبر دم از سلونی زد
گاه لب بست و خود بحیرت شد
هوش مصنوعی: گاهی بر منبر صحبت از پرسش و پاسخ می‌کرد، اما گاهی نیز سکوت می‌کرد و خود در حیرت فرومی‌رفت.
گاه در طور لن ترانی گفت
یعنی اندر حجاب عزت شد
هوش مصنوعی: گاهی در کوه طور، خداوند فرمود: «تو مرا نمی‌توانی ببینی» یعنی در حجاب عظمت و بزرگی قرار گرفتی.
در جهان بی‌حجاب و پرده گهی
جلوه‌گر در هزار کسوت شد
هوش مصنوعی: در این دنیا که هیچ پوششی وجود ندارد، گاهی در شکل‌های مختلف و گوناگون نمایان می‌شود.
گاه بنمود رخ بموسی و گه
بر یهودان رهین خدمت شد
هوش مصنوعی: گاهی چهره‌ی زیبا و دل‌فریبش به موسی خود را نشان می‌دهد و گاهی هم با یهودیان در حال خدمت به آنان است.
گه سه نان داد و خویش حامد خویش
زان کنایت بهفده ایت شد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به انسان نیکوکار و سخاوتمند، به اندازه‌ای که نیاز دارد، کمک می‌شود تا به رفاه و آسایش برسد و از این طریق ارتباط نزدیکی با دیگران برقرار می‌کند.
گاه اندر نماز خاتم داد
ختم بر دست او مروت شد
هوش مصنوعی: گاهی در حال نماز، انگشتر خاتم بر دستان او، نشانهٔ جوانمردی و ادب او گردید.
جود ذاتی او ز سر قدم
بر حدوث دو کون علت شد
هوش مصنوعی: نعمت و بخشش ذاتی او باعث شد که وجود دو جهان به وجود آید.
جلوه‌گر وحدتش در این کثرت
بهر اظهار جود و قدرت شد
هوش مصنوعی: جلوه‌ای از یکتایی‌اش در میان این کثرت ظهور کرده است تا بخشش و توانمندی‌اش را نشان دهد.
وه چه قدرت که چار عنصر جمع
از دم او بیک طبیعت شد
هوش مصنوعی: چه نیرویی در وجود اوست که چهار عنصر طبیعی با دم او به یک سرشت تبدیل می‌شوند.
وه چه قدرت کش از دو حرف جهان
وندران هر چه هست خلقت شد
هوش مصنوعی: به چه نیرویی که تنها با دو حرف، جهان را به وجود آوردند، هرچه هست نتیجه همین آفرینش است.
دوش کاندر حضور پیر مغان
در خرابات عشق صحبت شد
هوش مصنوعی: دیشب در حالی که در محفل عاشقان بودم، با پیر و مرشد مغان ملاقات کردم و با او درباره عشق گفتگو کردیم.
این سخن بود گوهری و برون
از دهان علی رحمت شد
هوش مصنوعی: این گفته مانند گوهری ارزشمند است و هنگام بیان آن از زبان علی، پر از محبت و رحمت شده است.
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی‌الله
هوش مصنوعی: حقیقت در عالم هستی تنها متعلق به علی، ولی‌الله است و هیچ کس دیگری در این مقام نیست.
مصطفی شاه ملک امکانی
اولین موج بحر یزدانی
هوش مصنوعی: مصطفی، بزرگ‌ترین فرمانروا و صاحب مقام در عالم وجود، همانند نخستین موج در دریای بی‌پایان آفرینش است.
در شب قرب واجب از دامان
چون برافشاند گرد امکانی
هوش مصنوعی: در شب نزدیک به قربانی، فضایی همچون دامن گشوده می‌شود که گرد و غبار امکان را می‌پراکند.
سم رخشش حجاب نه گردون
کرد منشق ز گرم جولانی
هوش مصنوعی: چهره زیبا و درخشانش پرده‌ای بر آسمان افکنده و من را از شدت عشقش غرق در حرارت و شور و شوق کرده است.
این عجب بین که آنشب اشیاء را
داد جسمش عروج روحانی
هوش مصنوعی: عجب است که در آن شب، اشیاء به واسطه وجود او، به حالت روحانی و بالا رفتن دست یافتند.
هست یعنی حقیقت هر شیی
ظل آن جسم پاک نورانی
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، در واقع نشان‌دهنده‌ی حقیقتی است که در سایه‌ی آن جسم پاک و نورانی قرار دارد.
تا بقوسین و قاب پیغمبر
گشت خارج بجسم ربانی
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که پیامبر به مرحله‌ای از نزدیکی و ارتباط با خداوند رسید که فراتر از محدودیت‌های جسمی و دنیوی بود و در حقیقت به نوعی تجلی الهی دست یافت.
سر حد کمان شنو کاینک
مر تراگویم ار سخندانی
هوش مصنوعی: به گوش بگیر که من در کنار کمان به تو می‌گویم، اگر سخن‌پرداز و اهل سخن هستی.
تا بواجب چو دوره پرگار
کن تصور تو دور امکانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که به دایره وظایف بپردازم، تصور تو را به دور از امکان می‌بینم.
جامع دوره را نبوت دان
بر نبوت دو وجه ارزانی
هوش مصنوعی: پیامبر مجموعه‌ای از ویژگی‌ها و فضائل را دارد که می‌توان آن را به دو جنبه اصلی تقسیم کرد.
وجه ادنی ظهور اوست بر او
در رسالت بنص قرآنی
هوش مصنوعی: رویکرد کمتر نمایان او در رسالت، با استناد به آیات قرآن مشخص شده است.
وجه اعلی بطون اوست که هست
آن ولایت بصدق عرفانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بالاترین مقام و بهترین ویژگی‌های او در عمق وجود او نهفته است، که این مقام به واسطه صدق عرفانی او به وجود آمده است.
والی آن ولایت است علی
وجه یزدان ولی سبحانی
هوش مصنوعی: فرمانروای آن سرزمین، علی است که به طرزی الهی حکمرانی می‌کند.
هستی ممکنات سرتاسر
فرع جسم نبی است تا دانی
هوش مصنوعی: تمام موجودات و هر آنچه که وجود دارد، به نوعی وابسته به وجود و جسم نبی (پیامبر) است تا اینکه بتوانی این را درک کنی.
چونکه اول بسیط در خود بود
منبسط شد بخویش در ثانی
هوش مصنوعی: در ابتدا، وجودی که به تنهایی و در حالت ساده بود، سپس به طور طبیعی و بدون هیچ کمکی، به سمت حالت پیچیده‌تر و گسترده‌تر گسترش یافت و ترقی کرد.
چون شدش دوره تجلی طی
هشت پا در حریم سلطانی
هوش مصنوعی: زمانی که دوره‌ی تجلی و ظهور به پایان رسید، او با شتاب و قدرت در حریم و قلمرو سلطنت حرکت کرد.
عکس وجه ولایتش در دم
تافت آنجا چنانکه میدانی
هوش مصنوعی: چهره نورانی ولیّ او در آنجا درخشید، همانطور که می‌دانی.
اندران بزم‌الغرض چون حق
کرده بد دعوتش بمهمانی
هوش مصنوعی: در آن محفل که هدفش مشخص است، چون کسی را دعوت کرده است که به حق دعوت نشده، او را به مهمانی خود راه نمی‌دهند.
خوانی آندم زغیب شد حاضر
از نعیم سرای سبحانی
هوش مصنوعی: در آن لحظه که از دنیای غیب وارد شدم، به نعمت‌های بهشتی و خانه‌ای که در آنجا هست، پی بردم.
دستی از آستین غیب برون
آمد او را بر سم همخوانی
هوش مصنوعی: دستی از عالم غیب نمایان شد و او را بر اسبی به پرواز درآورد.
دید دستی که داده با او دست
بهر پیمان بامر یزدانی
هوش مصنوعی: نگاهی به دستی که به خاطر پیمان الهی به آن داده شده است.
دید دستی که کنده از خیبر
با دو انگشت در به آسانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی با قدرت و قابلیت‌های ویژه، به راحتی می‌تواند کارهای بزرگ و دشوار را انجام دهد. آن دست، که به خیبر اشاره دارد، نشان‌دهنده‌ی توانایی و توانمندی است که حتی کارهایی که در نگاه اول سخت به نظر می‌رسند، با آسانی انجام می‌شود.
پیش از ایجاد عالم و آدم
بوده کاخ وجود را بانی
هوش مصنوعی: قبل از اینکه جهان و انسان به وجود بیایند، کسی بوده که بنیان‌گذار این کاخ بزرگ وجود است.
با پیمبر علی اعلی گفت
در ثنای علی عمرانی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به گفت‌وگو با پیامبر اشاره می‌کند و از آن حضرت در مورد فضایل علی (علیه‌السلام) صحبت می‌کند و با عشق و احترام به توصیف علی می‌پردازد.
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی‌الله
هوش مصنوعی: در واقع، حقیقت و سروری در جهان تنها از آنِ علی ولی‌الله است و هیچ کس دیگر در این مقام نیست.
مرتضی را بحجت عرفان
معنی و صورتی است با یزدان
هوش مصنوعی: مرتضی در فهم عرفان دارای دلیلی و معنایی است که به خداوند متصل می‌شود.
معنیش واقع بمعنیش در ذات
اسم و رسم و شروط و وصف و بیان
هوش مصنوعی: معنا و مفهوم واقعی در ذات یک اسم یا عنوان، به شرایط، ویژگی‌ها و توضیحات آن بستگی دارد.
و همها جمله اندر او مبهوت
عقلها جمله اندران حیران
هوش مصنوعی: همه آنها در او شگفت‌زده و حیرت‌زده‌اند و عقل‌ها در این موضوع گیر کرده‌اند.
او چو دریا و عقلها چون خس
خس چه یابد ز قعر بحرنشان
هوش مصنوعی: او مانند دریاست و عقل‌ها به مانند چمن‌های کنار دریا هستند. چه چیزی می‌توانند از عمق دریا کسب کنند؟
صد هزاران هزار کشتی عقل
شد در این بحر غرقه از طوفان
هوش مصنوعی: عقل انسان‌ها مانند کشتی‌های زیادی است که در دریای زندگی غرق شده‌اند و این غرق شدن به دلیل طوفان‌ها و مشکلاتی است که در مسیرشان وجود دارد.
که نیفتاد تخته بکنار
تا چه جائی که ره برد بکران
هوش مصنوعی: اگر تخته به کنار بیفتد، ببینیم به کجا کشیده می‌شود و چه راهی را پیش می‌گیرد.
گمشد اوهام بس در این وادی
که یکی راه نبرد بر پایان
هوش مصنوعی: در این مسیر، افکار گمراه‌کننده بسیاری وجود دارد و تنها یک راه برای پیروزی و رسیدن به هدف در انتها وجود ندارد.
دم نشاید زدن چون زین معنی
که برونست از یقین و گمان
هوش مصنوعی: نباید به سرعت حکم داد و نظر داد، زیرا اینکار ناشی از عدم یقین و فقط بر پایه گمان است.
بشنو از من ز صورتش سخنی
تا که عشقم شکسته مهر زبان
هوش مصنوعی: به من گوش کن تا درباره زیبایی او سخن بگویم؛ زیرا عشق من باعث شده که زبانم در بیان احساساتم ناتوان شود.
صورت او که نزد اهل شهود
عین معنی است در مقام عیان
هوش مصنوعی: چهره‌اش در نظر عاشقان واقعی، تجلی کامل معنا است و در وضعیت ظهور و آشکار شدن واقعیت، به وضوح خود را نشان می‌دهد.
باشد او را دو وجه بر یک تن
یک بمعنی و اوست جان جهان
هوش مصنوعی: او دو چهره دارد که در یک تن تجلی یافته‌اند، و این چهره‌ها به یک معنا به هم می‌پیوندند و او روح و جان جهان است.
موجود جسم عالم است این جسم
خالق جان آدم است آن جان
هوش مصنوعی: این جهان، جسمانی است که به عنوان وجود مادی شناخته می‌شود و این جسم، خالق جان انسان‌هاست. یعنی روح انسان از این جسم مادی نشات می‌گیرد.
هست زین بحر جنبشی اسماء
هست زان نور تابشی اعیان
هوش مصنوعی: از این دریای عظیم، حرکتی از نام‌ها و عناوین وجود دارد و به همین دلیل، از نوری که می‌تابد، صفاتی نمایان می‌شوند.
آنچه گفتند انبیاء بخبر
و آنچه دیدند اولیا بعیان
هوش مصنوعی: آنچه انبیاء از حقیقت‌ها بیان کردند به صورت خبر و وحی است و آنچه اولیاء (مؤمنان و مقربان) مشاهده کرده‌اند، به صورت تجربه و دیدن عینی است.
شمه بُد ز وصف این تن هین
تا بشی‌ بد ز شمس آنچان هان
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی اشاره دارد که زیبایی و ویژگی‌های ظاهری این تن را فقط به عنوان یک نمای ظاهری در نظر نگیرید و برای درک واقعی آن باید به عمق و حقیقت وجودی آن توجه کنید. درواقع، این متن دعوت به درک روح و حقیقتی دارد که فراتر از ظواهر می‌باشد.
زینره از صلب انبیا این جسم
گشت ظاهر بعالم امکان
هوش مصنوعی: این جسم از نسل پیامبران به وجود آمده و در جهان ممکنات ظاهر شده است.
در دل پاک اولیا این روح
گشت ساکن بصورت انسان
هوش مصنوعی: در دل‌های پاک اولیا، روح مقدس به شکل انسان ساکن شد.
سر این صورت ار عیان خواهی
جو تولا بعشق پیر مغان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی راز واقعیات را درک کنی، به عشق پیر مغان روی بیاور.
وجه او باقی است در اکرام
غیره کل من علیها فان
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگ‌منشی و احترام او، هر کسی که در دنیا وجود دارد به نوعی تحت تأثیر او قرار می‌گیرد و در واقع همه‌ی آن‌ها از لطف و کرم او بهره‌مند می‌شوند.
در ره پیش عشق چون دادی
جان و کردی بدست او پیمان
هوش مصنوعی: وقتی که در مسیر عشق جان خود را فدای آن کردی و به او وعده و پیمان دادی، باید آماده باشی برای هر چالشی که پیش می‌آید.
درمقام حضور پیر شود
بر نور روشن سکینه ایمان
هوش مصنوعی: در جایگاه ناب، زندگی با آرامش و ایمان به حقیقت، انسان را به مرحله‌ای عالی می‌برد.
چون بتابد بجانت نور حضور
یابی از سر این کلام نشان
هوش مصنوعی: وقتی نور حقیقت بر وجودت بتابد، از این سخن می‌توانی نشانه‌ای از آن حضور دریافت کنی.
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی‌الله
هوش مصنوعی: در جهان هستی، تنها کسی که مقام و سلطنت واقعی دارد، علی ولی‌الله است و هیچ کس دیگری به این مقام نرسیده است.
خانه کعبه در تن عالم
چون دل عالم است ای اعلم
هوش مصنوعی: خانه کعبه در کل عالم مانند دل در بدن است، ای فرزانه.
لاجرم آن علی جسمانی
زاد در خانه دل عالم
هوش مصنوعی: در نتیجه، وجود علی (علیه‌السلام) به عنوان یک شخصیت مادی و روحانی در قلب و روح جهان زاده شده است.
فاطمه ابنه الاسد که نمود
افتخار از کنیزیش مریم
هوش مصنوعی: فاطمه دختر اسد به طور شایسته‌ای به خاطر کنیز بودن مریم افتخار کرد.
چونکه بگرفت از ابوطالب
حمل بر خالق وجود و عدم
هوش مصنوعی: زمانی که ابوطالب از خداوند خالق هستی و عدم را درک کرد.
چون شد آثار وضع حمل عیان
از وی آمد بعجز سوی حرم
هوش مصنوعی: زمانی که نشانه‌های زایمان او مشخص شد، به سمت حرم با حال ناتوانی روی آورد.
کرد دیوار خانه را منشق
در زمان رب کعبه و زمزم
هوش مصنوعی: در زمان رب کعبه و زمزم، ديوار خانه را از هم جدا کرد.
شد چو داخل بخانه بانوی قدس
هر دو دیوار هشت سر بر هم
هوش مصنوعی: وقتی به درون خانه بانوی مقدس وارد شد، دو دیوار با هشت رأس بر یکدیگر تکیه کردند.
گشت آنخانه غرق نور سیاه
اندرین نکته ایست هین فافهم
هوش مصنوعی: آن خانه در نور غرق شده است و حقیقتی در این نکته نهفته است. پس هوشیار باش و این را درک کن.
آب حیوان درون تاریکی
زد پی روشنی بدهر علم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که روح یا جان انسان به دنبال دانش و روشنی است و در جستجوی حقیقت، حتی در سخت‌ترین و تاریک‌ترین شرایط، تلاش می‌کند تا به روشنایی و آگاهی برسد.
ای پسر شو سیاه روی دوکون
تا دو کونت شود اسیر ظالم
هوش مصنوعی: ای پسر، خود را به رنگ سیاه درآور تا دو حاکم ظالم به تو وابسته شوند و اسیر تو گردند.
زین سیاهی رسی بنور وجود
هل سفیدی و شو سیاه رقم
هوش مصنوعی: از این تاریکی به روشنی وجود دست یاب و از سیاهی خود را به سفیدی برسان.
بوتراب آنزمان ز عالم قدس
هشت اندر سرای خاک قدم
هوش مصنوعی: در زمانی که بوتراب از عالم مقدس به دنیا آمده است، قدم به جهان خاکی گذاشته است.
تا بری از مقدمات ظهور
پی بسر نتیجه معظم
هوش مصنوعی: برای اینکه به نتیجه بزرگ برسید، باید از مراحل اولیه و مقدماتی عبور کنید.
کعبه دیگریست ای سالک
در تن عالم صغیر آدم
هوش مصنوعی: ای مسافر، در دنیای کوچک آدم، کعبه‌ای دیگر وجود دارد.
اندر اینجا علی روحانی
زاده از مام نفس قدسی دم
هوش مصنوعی: در اینجا علی، که روحانی و برآمده از نفس پاک الهی است، وجود دارد.
روح قدسی مذکر آمد نیز
نفس قدسی مؤنث آمد هم
هوش مصنوعی: روح قدسی به شکل مردانه و نفس قدسی به شکل زنانه وجود دارند.
آن چو بوطالبست و ای طالب
وین چون بنت‌الاسد شد ای همدم
هوش مصنوعی: او مانند ابوطالب است و تو ای طالب، این نیز مانند دختر اسد است ای همدم.
با هم این هر دو را کند تزویج
نفس پاک پیر روشن دم
هوش مصنوعی: این دو نفر با هم پیوندی برقرار می‌کنند، در حالی که روح پاک و روشن آن پیر به آنها کمک می‌کند.
زاید اندر حریم دل آن نور
چون شد این دو بیکدگر توأم
هوش مصنوعی: در دل انسانی، نوری زاده می‌شود که این نور چگونه توانسته است این دو چیز را به هم پیوند دهد.
نام او شد سکینه معنی
صورت او چو صورت آدم
هوش مصنوعی: نام او آرامش است و معنای وجود او مانند صورت آدمی است.
دل بود کعبه این سکینه صمد
دل چو دیر آمد این سکینه صنم
هوش مصنوعی: دل مثل کعبه‌ای است که سکینه در آن جا دارد؛ وقتی دل به دنیا و مادیات مشغول می‌شود، سکینه و آرامش از آن دور می‌شود.
هر که را نیست این سکینه مخوان
تو بنی آدمش هوالاعلم
هوش مصنوعی: هر کسی که آرامش و سکینت ندارد، او را انسان نبخوان، چرا که انسان واقعی باید دارای این ویژگی باشد.
شاهد غیب این سخن می‌گفت
پرده برداشت چون ز سرکتم
هوش مصنوعی: این جمله می‌گوید که شخصی که نمی‌توان او را دید، این گفته‌ها را بیان می‌کرد و وقتی پرده از روی پنهانکاری من کنار رفت، حقیقت آشکار شد.
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی‌الله
هوش مصنوعی: هیچکس جز علی ولی‌الله، به عنوان حقیقت و فرمانروای واقعی در جهان هستی وجود ندارد.
روز جنگ احد چو پیغمبر
شد زانبوهی عدو مضطر
هوش مصنوعی: در روز جنگ احد، زمانی که گروه دشمن به شدت به پیغمبر حمله کردند، او در شرایطی دشوار و پرتنش قرار گرفت.
رو نهادند همرهانش تمام
بفرار و نماند کس دیگر
هوش مصنوعی: دوستانش به سرعت از آنجا فرار کردند و هیچ کس دیگری نماند.
موج بجز سیاه کفر غریق
حواست فلک وجود پیغمبر
هوش مصنوعی: موجی که جز سیاه کفر ندارد، غرق در دقت و توجه است و در این فضا، وجود پیامبر جلوه‌گر می‌شود.
آمد از حق ندا که ای احمد
استعانت بجوی از حیدر
هوش مصنوعی: ندایی از سوی حق به احمد رسید که از حیدر کمک بخواهد.
تا در آرم بیارییت اینک
ز آستین جلال دست ظفر
هوش مصنوعی: تا زمانی که پیروزی را به دست آورم، اکنون از آستین جلال، دستی به سوی تو دراز می‌کنم.
تارسد عون حقت از چپ و راست
جو اعانت ز حیدر صفدر
هوش مصنوعی: یاری خداوند از تمامی جهات به کمک می‌آید، و حمایت و یاری حیدر (علی‌بن‌ابی‌طالب) نیز همواره در دسترس است.
خواست از شاه اولیا امداد
در زمان احمد ستوده سیر
هوش مصنوعی: در زمان احمد، شاه اولیا درخواست کمک و یاری داشت.
بود بر لب هنوزش ادرکنی
از پس یا علی از که از معبر
هوش مصنوعی: او هنوز بر لبش طعمی از ادویه خانگی دارد، که یادآور نام علی است، در مسیر زندگی‌اش.
خاست آواز شیهه دلدل
تافت پس برق ذوالفقار دو سر
هوش مصنوعی: صدای شیهه‌ی اسب دلدل بلند شد و سپس جلای برق ذوالفقار دو سر نمایان شد.
بود گفتی صدای عزرائیل
بانگ دلدل بنفی آن لشکر
هوش مصنوعی: گویی صدای عزرائیل، فرشته مرگ، از دور به گوش می‌رسد و هشداری از آمدن نیروهای مرگ را به همراه دارد.
رفت خاشاک عمر اعدا را
در زمان تیغ شاه چون صرصر
هوش مصنوعی: عمر دشمنان مانند خاشاک به سرعت در زیر تیغ شاه از بین رفت، همانطور که باد سرد همه چیز را با خود می‌برد.
جان بجانان رسید یعنی خوش
مصطفی شاه را کشید ببر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف لحظه‌ای می‌پردازد که روح به روحانیّت و معنویت می‌رسد و حس خوشحالی و آرامش ناشی از نزدیکی به ذات مقدس پیامبر (مصطفی) را بیان می‌کند. به نوعی می‌توان گفت که این تجربه‌، به اوج زیبایی و خوشی منتهی می‌شود.
چون در این عالم آنچه یافت وقوع
هست در شخص آدمی مضمر
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر چیزی که وجود دارد، در درون انسان نهفته است.
در وجود تو نیز دشت احد
هست قلب صنوبری پیکر
هوش مصنوعی: در وجود تو، دشت وسیعی از زیبایی و آرامش وجود دارد که قلبی است درختی و بلند.
وان شئونات نفس غدارت
هست انبوه لشکر کافر
هوش مصنوعی: این ویژگی‌های نفس انسان، خیانتکار است و مانند سپاهی بزرگ از دشمنان است.
احمد عقلت اندر این میدان
مانده تنها و بیکس و مضطر
هوش مصنوعی: احمد، تو در این میدان به تنهایی و بدون کمک، در شرایط سخت و ناامیدکننده ای قرار داری.
حیدرت عشق و ذوالفقارت ذکر
وان ندا جذب خالق اکبر
هوش مصنوعی: عشق به حیدر و نام ذوالفقار او، یاد و نداهایی است که انسان را به سوی خالق بزرگ جذب می‌کند.
احمد عقل را چو حیدر عشق
گشت از سر جذب حق یاور
هوش مصنوعی: احمد، وقتی عقلش مانند عشق حیدر به حقیقت پیوست، در جستجوی یاری حق قرار گرفت.
بر کشد ذوالفقار لا وزند
بر وجود قریش نفس شرر
هوش مصنوعی: سلاحی قدرتمند به میدان می‌آید و با شدت بر روی قریش و وجود آنها ضربه می‌زند، مانند آتش که شعله‌ور می‌شود.
چون بشمشیر ذکر ساحت دل
گشت پاک از سپاه فتنه و شر
هوش مصنوعی: وقتی که با ذکر و یاد خدا دل انسان همچون شمشیری می‌شود، از دسیسه‌ها و فتنه‌ها پاک و دور خواهد ماند.
بکشد آن شاهد یگانه ز رخ
پرده آنگه که بر نشست غبر
هوش مصنوعی: آن معشوق بی‌نظیر، با زیبایی‌اش پرده‌ی راز را کنار می‌زند و زمانی که نشسته است، دل‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
معنی لا اله الا هو
گوش قلبت نیوشد از دلبر
هوش مصنوعی: تنها اوست که شایسته پرستش است. با قلبی شنوا از معشوق بگو و بشنو.
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی الله
هوش مصنوعی: حقیقت و اصل وجود در جهان تنها به دست علی ولی الله است و هیچ کس دیگری در این مقام نیست.
احمد بت شکن خلیلانه
با علی در حرم شد از خانه
هوش مصنوعی: احمد با دلی勇 و شجاع به مانند حضرت ابراهیم با علی در مکان مقدس از خانه خود خارج شد.
آن که بر قفل دل کلید عطاش
زد پی فتح باب دندانه
هوش مصنوعی: آن کسی که با هدیه‌اش قفل دل را باز کرد، در واقع راهی برای گشایش درِ عشق و محبت فراهم کرد.
از غم فرقتش چو اهل عقول
گشت نالان ستون حنانه
هوش مصنوعی: با اندوه جدایی او، کسانی که خوب فکر می‌کنند، مانند ستونی از حنانه (گلابی) ناله و فریاد برمی‌آورند.
خواست تا دفتر رسالت خویش
برساند به مهر شاهانه
هوش مصنوعی: می‌خواست تا پیام و رسالت خود را با نشان و مهر پادشاهی به مقصود برساند.
بهر تحزیب بت علی را گفت
پا به دوشم گذار مردانه
هوش مصنوعی: علی به بت گفت: «برای جدایی از این گروه، با کمال شجاعت پا روی دوش من بگذار.»
بت شکستن بهانه بود غرض
حیدرش پا نهاد بر شانه
هوش مصنوعی: حیدر بهانه‌ای برای شکستن بت‌ها بود و هدفش این بود که بر دوش آنها بایستد.
بار عشق خدای را بر دوش
اشتر حق کشید مستانه
هوش مصنوعی: عشق خداوند را با شجاعت و خوشحالی مانند یک بار سنگین بر دوش یک شتر، تحمل کرد.
گشت از آن حول و قوه و قدرت
عقل حیران و دنگ و دیوانه
هوش مصنوعی: به خاطر دور بودن و قدرتی که عقل دارد، عقل در شگفتی و حیرت و بلاتکلیفی فرو رفته است.
پنجه بت شکن گشود و فکند
لات و طاغوت را ز بتخانه
هوش مصنوعی: دست قهرمان قدرتی را نشان داد و بت‌های نادرست و خودپرستان را از مکان عبادتشان بیرون انداخت.
کرد واجب چو پاک کرد از بت
بر خود و خلق طوف آن خانه
هوش مصنوعی: زمانی که کسی از بت پرستی و گناهان پاک شود و خود را از این آلودگی‌ها دور کند، دیگران نیز به او و خانه‌اش احترام می‌گذارند و در اطراف او مانند یک مکان مقدس طواف می‌کنند.
حج صوریست اینکه در اسلام
شد یکی از جهات ششگانه
هوش مصنوعی: حج تنها یک مراسم ظاهری است که در دین اسلام به عنوان یکی از ارکان مهم شناخته شده است.
حج معنیست طوف کعبه دل
کان بود فرض عقل فرزانه
هوش مصنوعی: حج، نماد معنویت است و دور زدن گرد کعبه، نماد عشق و ارادت به خداوند است. این ارتباط عمیق، وظیفه‌ای است که بر عهده عقل و درک روشن ما قرار دارد.
عشق حیدر چو در دلت پرداخت
لات و عزای نفس بیگانه
هوش مصنوعی: عشق به حیدر در دل تو جا گرفته و به این ترتیب، شک و تردیدها و مسائل نفسانی از بین رفته‌اند.
وز غبار وجود اغیارت
رفت جاروب ذکر کاشانه
هوش مصنوعی: از آلودگی‌های وجود اغیار و بدخواهان دنیای خود را پاک کن و با ذکر و یاد خدا، خانه دل خود را تمیز و روشن نگه‌دار.
روکند در دل تو یار شود
شمع جمعت جمال جانانه
هوش مصنوعی: وقتی عشق و محبت در دل تو شعله‌ور شود، یار و محبوبتان مانند شمعی در کنار زیبایی شما می‌درخشد.
نعمت الله را چو یافت دلت
هرچه داری بده شکرانه
هوش مصنوعی: وقتی که دل‌ات نعمت‌های خداوند را دریافت می‌کند، هر چه در اختیار داری را برای قدردانی و سپاسگزاری بده.
جان بشمع رخش بسوز چنانک
عشق آموزد از تو پروانه
هوش مصنوعی: دل را با نور زیبایی‌ات روشن کن، همان‌طور که عشق به پروانه‌ها می‌آموزد که چگونه برای عشق بسوزند.
گر دهی دل بحرف ما آید
حرف عالم بگوش پروانه
هوش مصنوعی: اگر دل خود را به سخن ما بسپاری، سخن دانشمندان به گوش پروانه می‌رسد.
خواهی ار وصل گنج باد آور
خانه را کوب و باش ویرانه
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به محبوب خود برسی، باید آماده گذشتن از راحتی‌ها و راحتی زندگی‌ات باشی و به دنبال تغییرات بزرگ بروی.
سبحه بفکن یار یکتا را
یک دل آئی بترک صد دانه
هوش مصنوعی: دست از ذکر و عبادت بردار و تنها با دل به سمت یکتایی و عشق واقعی برو، بهتر است که به جای شمارش دانه‌های تسبیح، با تمام وجود به سوی او بیایی.
در غم دوست پای یکتایی
زن بفرق دو کون رندانه
هوش مصنوعی: در درد و غم دوستی، تنها و یگانه باش و از دو طرف عالم، با شیطنت و هوشیاری عبور کن.
در خرابات عاشقان با ما
پس در آی و بنوش پیمانه
هوش مصنوعی: در میکده‌ی عاشقان به ما بپیوند و با هم شراب بنوشیم.
تا بجان تو عکس این معنی
افتد از جام پیر میخانه
هوش مصنوعی: زمانی که خود را در دل به این حقیقت برسانی که عشق و معرفت در وجودت جاری شده است، به مهمانی و خوشگذرانی با شراب کهن برو.
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی والی الله
هوش مصنوعی: حقیقت در عالم هستی تنها به علی تعلق دارد و هیچ کس دیگری جز او در این مقام نیست.
چون بخم غدیر از ایزد
بر نبی شد خطاب کای احمد
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که پیامبر در غدیر خم قرار داشت، صدایی از سوی خدا به او رسید که او را خطاب قرار داد و نامش أحمد را ذکر کرد.
سر بر آر از گلیم و کن برخلق
فاش اسرار شاه لم یولد
هوش مصنوعی: از زیر عیب و نقص خود بیرون بیا و برای مردم رازهای پادشاهی را که بی‌والد به دنیا آمده است، نمایان کن.
همین مترس از خسان و کن ظاهر
آن چه ز اسلام باشد آن مقصد
هوش مصنوعی: از افراد نالایق و فریبکار بترس، و سعی کن آنچه را که از اصول اسلام و حقیقت آن است، نشان دهی و درک کنی.
با وجود علی چه داری باک
ای سلیمان ملک جان از دد
هوش مصنوعی: با وجود علی، ای سلیمان، از چه چیزی می‌ترسی؟ جانت نسبت به ددها (حیوانات وحشی) در امان است.
خیز و برکش بروی یأجوجان
ای سکندر ز نام حیدر سد
هوش مصنوعی: بیدار شو و به سوی یأجوج و ماجوج برو، ای سکندر، که نام حیدر را در دیوار سدی که ساخته شده، با خود داشته باش.
بود عرفان بخود مرا مقصود
ز آفرینش به جلوه او حد
هوش مصنوعی: عرفان و شناخت عمیق برای من هدف اصلی در آفرینش است و هدفم از وجود، تجلی و ظهور اوست.
گو بر اسلامیان ندارد سود
بی‌تولای حیدر این اشهد
هوش مصنوعی: اگر کسی با ولایت و سرپرستی علی (علیه‌السلام) ارتباط نداشته باشد، برای مسلمانان فایده‌ای ندارد.
کن تو تبلیغ امر ما بر خلق
خواه گردد قبول و خواهی رد
هوش مصنوعی: به دیگران دربارهٔ کار ما اطلاع‌رسانی کن، چه آنها این را بپذیرند و چه آن را رد کنند.
گشت در دم پیمبر راشد
خلق را بر پیام حق ارشد
هوش مصنوعی: در آن لحظه، پیامبر برای هدایت مردم به سوی حقیقت و پیام الهی به تلاش و کوشش ادامه داد.
بر خلایق ز عالی و دانی
کرد اتمام حجت سرمد
هوش مصنوعی: خداوند به مردم از جایگاه‌های متفاوت و وضعیت‌های گوناگونشان، یادآوری و پیام حق را رساند و حجت را بر همه آنان تمام کرد.
دست حیدر گرفت و گفت این دست
هست دست خدای فرد صمد
هوش مصنوعی: حیدر دستش را گرفت و گفت این دست همان دست خدای یگانه است.
کرده واجب بخلق تا محشر
بیعت دست خویش را ایزد
هوش مصنوعی: خداوند پیمان و عهدی را که با بندگانش بسته تا روز قیامت، به رسمیت شناخته است.
بشکند هر که بیعت این دست
گردد از باب کبریا مرتد
هوش مصنوعی: هر کس که با این دست بیعت کند و پیمان بشکند، از درگاه عظمت و بزرگی دور می‌شود و کافر می‌گردد.
اندر آن روز از صغیر و کبیر
عهد بستند با ید ذوالید
هوش مصنوعی: در آن روز، بزرگ و کوچک همه با دستان توانمند به توافق و عهدی رسیدند.
لیک بغد از نبی بر آن پیمان
ماند باقی چهار تن بسند
هوش مصنوعی: ولی پس از پیامبر، آن پیمان در میان چهار نفر باقی ماند.
دل غیر خم است و عقل نبی
حیدرت عشق مطلق امجد
هوش مصنوعی: دل مانند کمان است و عقل نماینده پیامبر حیدر است، در حالی که عشق، حقیقت خالص و برتر است.
در غدیر دل نو ای عارف
پیر عقلت بعشق چون خواند
هوش مصنوعی: در روز غدیر، ای عارف سالخورده، دل تازه‌ات عشق را چگونه می‌خواند و درک می‌کند.
چنگ بر زن بذیل او محکم
تا رسی در سلوک بر مقصد
هوش مصنوعی: به محکم نگاه داشتن چنگ بر زانو و تمرکز بر آن کمک می‌کند تا به هدف نهایی خود در مسیر سلوک و سفر روحانی برسید.
مادر عقل طفل قلب ترا
چون کند منفظم ز شیر رشد
هوش مصنوعی: مادر عقل مانند یک معلم، قلب تو را از شیرین‌کاری‌های نوجوانی به سمت رشد و کمال راهنمایی می‌کند.
ز اهل منا شوی و سلمان وش
سر این معنیت عیان گردد
هوش مصنوعی: اگر از اهل مکه باشی و همچنین سلمان فارسی، معنای عمیق این موضوع برایت روشن و مشخص خواهد شد.
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی الله
هوش مصنوعی: در عالم وجود، تنها کسی که حق و حقیقت را به طور کامل در اختیار دارد و مورد تمجید است، علی ولی الله است و هیچ شخص دیگری در مقام شاهی و حقیقت در برابرش نیست.
یک جهت چون شدند در شب غار
قوم بر قتل سید ابرار
هوش مصنوعی: در یک سمت، در دل شب، گروهی از مردم به سمت کشتن پیشوای نیکوکار و بزرگوار رفتند.
امر حق شد بر او که ای احمد
امشب از مکّه بست باید بار
هوش مصنوعی: خداوند به احمد فرمان داده است که امشب باید مکه را ترک کند.
جای خود واگذار بر حیدر
رو تو تنها ز شهر ذی کهسار
هوش مصنوعی: بهتر است از جایی که هستی کنار بروی و جای خود را به حیدر بدهی، چرا که تو تنها در شهری که به آن «ذی کهسار» می‌گویند، نیستی.
تا من امشب بذات خویش شوم
مر ترا در سرای بستر دار
هوش مصنوعی: امشب قصد دارم تا وجودم را به تو نزدیک کنم و تو را در خانه‌ام در کنارم داشته باشم.
رفت و بگذاشت الغرض آنشاه
خوابگه را بحیدر کرار
هوش مصنوعی: او رفت و آن خوابگاه و مکان را که متعلق به آن شاه بود، برای علی کرار (علی علیه‌السلام) ترک کرد.
خفت انجا علی و زان خفتن
بخت عارف ز خواب شد بیدار
هوش مصنوعی: علی در آنجا خوابش برد و به واسطه این خواب، بخت عارف از خواب غفلت بیدار شد.
حسن در وصف عشق شد فانی
عشق بر حسن جان چو کرد ایثار
هوش مصنوعی: زیبایی در توصیف عشق به کمال رسید و عشق نیز جان خود را در راه زیبایی فدا کرد.
وحدت آمد نماند غیرت عشق
هیچ باقی بخانه جز دلدار
هوش مصنوعی: وقتی عشق واقعی ظهور می‌کند، هیچ چیز دیگری در خانه‌ی دل جز محبوب باقی نمی‌ماند.
نیمشب چون شدند جمع‌آور
بر در حجره نبی کفار
هوش مصنوعی: نیمه شب وقتی که جمعیت بر در حجره پیامبر جمع شدند، کافران نیز حضور داشتند.
کس ندیدند جز علی کان بود
خفته بر جای احمد مختار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز علی را ندید که در جایگاه احمد مختار آرام و خفته باشد.
در زمان سطوت خداوندی
خانه را ماند خالی از اغیار
هوش مصنوعی: در زمان قدرت و تسلط خداوند، خانه به گونه‌ای است که از حضور دیگران خالی می‌ماند.
تا تو دانی که در سرای وجود
بیشکی نیتس جز یکی دلدار
هوش مصنوعی: تا زمانی که بفهمی در دنیای وجود هیچ چیزی جز عشق به یک معشوق وجود ندارد.
خود نیوشد بگوش خویش ندا
لمن الملک واحد القهار
هوش مصنوعی: خود با گوش خود ندا را می‌شنود که می‌گوید: «جز من، فرمانروایی نیست و فقط من بر همه چیز مسلط هستم.»
اوست باقی و مابقی فانی
اوست پیدا و ما سوی پندار
هوش مصنوعی: او فقط باقی و ماندگار است و هر آنچه دیگر وجود دارد، زوال‌پذیر و فانی است. او به وضوح وجود دارد و همه چیز دیگری تنها در خیال ماست.
شاهد معنوی بخلوت دل
گوید این فرد و می‌کند تکرار
هوش مصنوعی: در خلوت دل، عشق حقیقی به خودش اعتراف می‌کند و این احساس را بارها و بارها تکرار می‌کند.
که حقیقت بملک هستی شاه
نیست غیر از علی ولی الله
هوش مصنوعی: حقیقت برترین مقام در عالم وجود، تنها از آن علی، ولی خداست و هیچ کس دیگری به این مقام دسترسی ندارد.