شمارهٔ ۴۴ - نسبنامه
کنون خواهم دروداز حق دگر باز
بروح انبیا و اهل اعجاز
درد اول بروح پاک آدم
که باشد صفوه الله مکرم
دگر نوح نبیالله و دیگر
خلیل و حضرت ابراهیم آذر
دگر بر موسی صاحب فتوحش
دگر بر عیسی پاکیزه روحش
بهر یک ز انبیاء حق بتعیین
ز آذم جمله تا ختمالنبیین
باصحاب و بآل طیبینش طبیبش
خلیفه زادگان و جانشینش
علی کو لنگر عرش است و افلاک
دگر همجفت او صدیقه پاک
سلام بیشمار از حی داور
بزهرا و بسبطین و بحیدر
دگر هم بر علی و بر محمد
بر جعفر نونهال باغ احمد
درود از حق بلا فصل و مکرر
بروح اطهر موسی بن جعفر
دگر هم بر علی فرزند موسی
که قطب اعظم است و شمس اجلی
تحیات و سلام از حق دگر هم
تقی و هم نقی را خوش دمادم
دگر بر عسگری سلطان دوالنصر
دگر بر مهدی دین صاحب عصر
خود این اثنی عشر شاه و امامند
خلیفه حق پس از خیرالانامند
تحیات و سلام بیتناهی
بروح این امامان از الهی
دگر بر اولیا و اهل توحید
که از حق بودشان تکمیل و تایید
خصوص آنها که میرند و مکمل
شود بر نامشان ختم سلاسل
کمیل و ادهم و طیفور و معروف
زهر یک سر وحدت گشته مکشوف
همه اندر طریقت پیر و استاد
و ز آنها ابتدا شد رسم ارشاد
پس از معروف شیخ دین سری بود
که ماهی در سپهر رهبری بود
جنید از بعد او قطب جهان شد
دلیل و پیشوای عارفان شد
پس از او بوعلی رودباری
نکو شد پیر وقت از لطف باری
پس از او بوعلی کاتب آمد
ز پیر رودباری نایب آمد
از آن پس شیخ ابوعمران عیان گشت
ز مغرب نور حق مشرق نشان گشت
ابوالقاسم از آن پس حق نسب شد
که او را گورکانی خود لقب شد
ابوبکر است زان پس صاحب تاج
که نام اوست عبدالله نساج
شد احمد را از آن پس رتبه عالی
که خوانند اهل توحیدش غزالی
ابوالفضل است دیگر پیر ارشاد
که اصل او بود از شهر بغداد
ابوالبرکات زان پس حق نفس شد
و زان پس بوسعید از اندلس شد
ابومدین دگر کو مغربی بود
چو شمس از مشرق توحید بنمود
شهید راه عشق او بوالفتوح است
که صاحب خرقه و فرزنانه روح است
از آن پس شد کمالالدین کوفی
همانا قطب وقت و پیر صوفی
دگر از اهل بربر شیخ صالح
بر ابواب معانی بود فاتح
از آن پس یافعی شد شیخ آگاه
باسم و رسم عبد خاصالله
و زان پس یافت خرقه نعمتالله
که باشد رهنمای کل در این راه
کسی کابطال این نام و نسب کرد
بنفی یا فعی ترک ادب کرد
بهل او را که باشد بند تقلید
کند از حمق نفی اهل توحید
نماید نعمتالله خود تفاخر
ب شیخ یافعی دور از تشاجر
غرض شد نعمتالله ولی هم
ز عبدالله شیخ و قطب عالم
خلیلالله که او برهان دین است
پدر را در طریقت جانشین است
محبالدین حبیبالله در این راه
هم آمد یادگار نمعتالله
کمالالدین هم از وی یادگار است
که نسل سیم از آن شهریار است
دگر هم قطب عالم در عیانی
از آن پس شد خلیلالله ثانی
و زان پس میرشمسالدین چو ماهی
فروزان شد بگو بیاشتباهی
عیان شد پر حبیبالدین ثانی
ز چرخ دل چو ماه آسمانی
دگر شد شاه شمسالدین ثانی
بنای معرفت را پیر و بانی
کمالالدین ثانی پس کلهدار
شد اندر سلسله هم صاحب اسرار
از آن پس شاه شمسالدین ثالث
شد از جد و پدر بر خرقه وارث
رسید این خرقه پس بر شیخ محمود
دگر بر شیخ شمسالدین مسعود
علی شاه رضا را او خلیفه
نمود اندر دکن چون بد وظیفه
فرستاد او به ایران وینت معلوم
شهیرا کو بود سلطان معصوم
هم آن شد خرقه بر نور علی داد
که بود آن شاه ماه چرخ ارشاد
حسین شیخ زینالدین از ودلق
گرفت و گشت درجی هادی خلق
پس از وی پیر مجذوب علی بود
که اندر عهد خود قطب و ولی بود
بزین العابدین شیروانی
رسید این خرقه با رسم و نشانی
و زو رحمتعلی هم گشت ذی قدر
که در شیراز بود او نایبالصدر
صفی دریافت فیض خدمت او
نصیب جان ما شد رحمت او
مراد از خرقه بود و وضع ارشاد
نبودم قصد شرح حال اوناد
که گویم حال هر یک را به تفصیل
تو وصف جمله در خود کن به تحصیل
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.