شمارهٔ ۴۳
صهر شاهنشه ظهیرالدوله کاوست
با فقیر از همدمی چون لحم و پوست
وی مرا آمد بشوق و ابتهاج
که بنائی کردهام اندر عراج
خواهم اول تو در آن محکم بنا
شاه را گوئی ز صدق دل دعا
میشدم آنجا روان در وقت عصر
زان مبارکتر ندیدم کاخ و قصر
شب گذاشت و صبحگاهی کافتاب
گشت طالع خفتم و دیدم بخواب
پیر رحمت را که از آن روی و چهر
کسب نور وضوء کردی ماه و مهر
بین ما حائل یکی آئینه بود
در پس آن پیر روشن سینه بود
خواستم تا بشکنم آئینه را
تازه سازم بیعت دیرینه را
گفت مشکن کاین زُ جاجه جسم تست
باید این تا وقت خود باشد درست
گفتم از تن چیست حاصل چون که تن
گشت حایل درمیان یار و من
گفت از تأثیر تن باشد یک آن
کاینچنین تفسیر آید در بیان
حق به من تبریک آن گوید مدام
چشم و جانم روشن است از آن کلام
آفرین بر نطق و تقریر تو باد
که از او شد روح پیران جمله شاد
گفتم ایجان جهان فرمان تر است
لیگ گر تن رها سازم بجاست
زانکه شد دیوان تفسیرم تمام
هم ملولم سخت زیندار الملام
گفت دنیا جای اندوه است و غم
چاره تسلیم است در امر قدم
چون شدی تسلیم امرش از جهات
فارغی ز اندیشه موت و حیات
چان عاشق با چنان پایندگی
نیست بند مردگی و زندگی
مابقی گفتار او اندر منام
باشد از اسرار و معنی والسلام
آنقدر هم بهر خیر خاتمه
در بیان آمد صفی را ز آنهمه
شمارهٔ ۴۲ - در معنی کنت کنزاً مخفیاناً فأردت ان أعرف: از قدرتش یکست باشد گرت بنظرشمارهٔ ۴۴ - نسبنامه: کنون خواهم دروداز حق دگر باز
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صهر شاهنشه ظهیرالدوله کاوست
با فقیر از همدمی چون لحم و پوست
هوش مصنوعی: صهر شاهنشاه ظهیرالدوله با فقیر مانند رابطهای است که بین گوشت و پوست وجود دارد. این بیان نشاندهنده نزدیکی و پیوستگی عمیق بین این دو فرد است، به گونهای که جداییناپذیرند.
وی مرا آمد بشوق و ابتهاج
که بنائی کردهام اندر عراج
هوش مصنوعی: او با شوق و شادی نزد من آمد، زیرا که من در حال ساختن چیزی در ارتفاعات هستم.
خواهم اول تو در آن محکم بنا
شاه را گوئی ز صدق دل دعا
هوش مصنوعی: در ابتدا میخواهم تو را به صورت استوار در بنای قلبیام قرار دهم و از صمیم قلب دعا کنم که شاه را به تو معرفی کنی.
میشدم آنجا روان در وقت عصر
زان مبارکتر ندیدم کاخ و قصر
هوش مصنوعی: در زمان عصر، به قدری تحت تاثیر قرار میگرفتم که هیچ چیز را زیباتر از آنجا نمیدیدم، حتی کاخ و قصرها.
شب گذاشت و صبحگاهی کافتاب
گشت طالع خفتم و دیدم بخواب
هوش مصنوعی: شب به پایان رسید و صبح طلایی دمید. من در خواب غرق بودم و فقط بیدار شدم تا این را ببینم.
پیر رحمت را که از آن روی و چهر
کسب نور وضوء کردی ماه و مهر
هوش مصنوعی: پیر دانا و مهربان به خاطر چهرهاش، تو را به وصال نور و روشنی که همچون وضو گرفتهای، هدایت میکند. چهرهاش مانند ماه و خورشید روشن و دلانگیز است.
بین ما حائل یکی آئینه بود
در پس آن پیر روشن سینه بود
هوش مصنوعی: در میان ما یک آینه وجود داشت و در پشت آن، فردی با قلبی روشن و دانا قرار داشت.
خواستم تا بشکنم آئینه را
تازه سازم بیعت دیرینه را
هوش مصنوعی: میخواستم که آیینه را بشکافم تا بتوانم پیمان قدیمیام را دوباره نو کنم.
گفت مشکن کاین زُ جاجه جسم تست
باید این تا وقت خود باشد درست
هوش مصنوعی: مشکن یعنی این را نشکن، چون این بدن توست و باید به درستی در زمان صحیح خود باقی بماند.
گفتم از تن چیست حاصل چون که تن
گشت حایل درمیان یار و من
هوش مصنوعی: گفتم از بدن چه سودی به دست میآید وقتی که بدن مانع بین من و محبوب شده است؟
گفت از تأثیر تن باشد یک آن
کاینچنین تفسیر آید در بیان
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که تغییرات و تأثیرات روانی و احساسی انسان، به خصوص در لحظاتی کوتاه و گذرا، ممکن است باعث شکلگیری برداشتها و تفسیرهای متفاوت درباره موضوعات و تجربیات شود. به عبارت دیگر، وضعیت درونی فرد میتواند بر نحوه بیان و درک او از مسائل تأثیر بگذارد.
حق به من تبریک آن گوید مدام
چشم و جانم روشن است از آن کلام
هوش مصنوعی: مدام از سوی حق به من تبریک گفته میشود و روح و وجودم به خاطر آن سخن شاداب و روشن است.
آفرین بر نطق و تقریر تو باد
که از او شد روح پیران جمله شاد
هوش مصنوعی: تبریک و تحسین بر سخنرانی و بیان تو باد، چرا که از گفتار تو روح همهی پیران شاداب و خوشحال میشود.
گفتم ایجان جهان فرمان تر است
لیگ گر تن رها سازم بجاست
هوش مصنوعی: گفتم ای جان، در این عالم، فرمانبرداری بهتر است؛ چون اگر جسم را رها کنم، به بهترین حالت ممکن خواهم رسید.
زانکه شد دیوان تفسیرم تمام
هم ملولم سخت زیندار الملام
هوش مصنوعی: چون تفسیر و تحلیلهایم تمام شد، احساس خستگی و بیحوصلگی میکنم از بار سنگین سرزنشها.
گفت دنیا جای اندوه است و غم
چاره تسلیم است در امر قدم
هوش مصنوعی: دنیا مکانی برای ناراحتی و غم و اندوه است، و راه حل این مشکلات تسلیم شدن به مقدرات و امور زندگی است.
چون شدی تسلیم امرش از جهات
فارغی ز اندیشه موت و حیات
هوش مصنوعی: زمانی که خود را تسلیم خواست او کردی، از نگرانیهای مربوط به مرگ و زندگی رها میشوی.
چان عاشق با چنان پایندگی
نیست بند مردگی و زندگی
هوش مصنوعی: عاشق هیچوقت در جایی ثابت نمیماند و میان مرگ و زندگی قرار نمیگیرد؛ او همچون یک نیروی پایدار و جاودانی است.
مابقی گفتار او اندر منام
باشد از اسرار و معنی والسلام
هوش مصنوعی: بقیه سخنان او در خواب و رویا مطرح میشود و مربوط به رازها و معانی عمیق است.
آنقدر هم بهر خیر خاتمه
در بیان آمد صفی را ز آنهمه
هوش مصنوعی: به خاطر خیر و نیکی، در نهایت به بیان صفی پرداخته شده است و از آن همه سخن که گفته شد، نتیجه خوبی به دست آمده است.