گنجور

شمارهٔ ۳۹

عدد صدراعظم ار خواهی
هست بی‌شک هزار و سیصد و پنج
نود و یک پس از هزار و دویست
عدد نام اوست در فرهنج
صدراعظم شد اندرین تاریخ
آنکه ویرانه‌ها از او شد گنج
چون فزائی براین عدد ده و چار
صدراعظم شود به فکر بسنج
یعنی از لطف چارده معصوم
یافت این منصب نکو بیرنج
چشم بختش نبیند از ایام
جز بگیسوی بار پیچ و شکنج
هر دو خصم افکنند و میدان تاز
فارس رزم و مهره شطرنج
لیک آن غازی است و این بازی
آن بود معجز این بود نیرنج
اختصاصش ز هر کسی است چنانک
ذوق عشق از خمار بذرالبنج

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.