گنجور

شمارهٔ ۳

آیا شود آنروزی کائی تو بمهمانم
آری نمک از لعت بهر دل بریانم
وز خنده شکرریزی زان لعل دلاویزم
یاقوت روان‌بخشی زان حقه مرجانم
تعویذ نظر گردد بر گردن تو دستم
قربانی ره گردد بر مقدم تو جانم
گاهی بسپاری دل بر صحبت و گفتارم
گاهی بگذاری سر بر سینه و دامانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آیا شود آنروزی کائی تو بمهمانم
آری نمک از لعت بهر دل بریانم
هوش مصنوعی: آیا روزی خواهد آمد که تو مهمان من شوی و من از تو به خاطر دل پر دردم، نمک بزنم و به این درد خود ادامه دهم؟
وز خنده شکرریزی زان لعل دلاویزم
یاقوت روان‌بخشی زان حقه مرجانم
هوش مصنوعی: از خنده‌ی شیرین تو که چون شکر می‌ریزد، دلم شاد و خوشحال است. آن لعل زیبا، مانند یاقوتی است که روح را تازه می‌کند و زیبایی‌اش به قلبم زندگی می‌بخشد.
تعویذ نظر گردد بر گردن تو دستم
قربانی ره گردد بر مقدم تو جانم
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس عمیق عشق و ارادت می‌پردازد. گویا شخص گوید که تمام هستی‌اش را به پای محبوب می‌گذارد و به نوعی از او درخواست می‌کند که در برابرش قرار بگیرد. او از آرزوهای خود می‌گوید و به نشان احترام، جانش را فدای محبوب می‌کند. در واقع، این ابیات نشان‌دهنده عشق و دیانت عمیق نسبت به کسی است که مورد پرستش اوست.
گاهی بسپاری دل بر صحبت و گفتارم
گاهی بگذاری سر بر سینه و دامانم
هوش مصنوعی: گاهی دل را به گفت‌وگو و صحبت من بسپار، و زمانی دیگر سر را بر سینه و دامنم بگذار.