گنجور

شمارهٔ ۲

بنما رخ و فرخ کن ایمه می‌ مینو را
بنشین خوش و خلخ کن بفشان گل گیسو را
در زلف چسان بستی یک سلسله مجنونرا
در چشم کجا دادی جا اینهمه جادو را
چشمی که بگرداندی در دیده ما ماندی
یعنی که نه هر چشمی دارد رم آهو را
حرفی بزبان خود با طره مشکین کو
آور بزبان با دل مینای سخنگو را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بنما رخ و فرخ کن ایمه می‌ مینو را
بنشین خوش و خلخ کن بفشان گل گیسو را
هوش مصنوعی: نمایش چهره‌ات را بکن و دل را شاد کن، در کنار هم بنشین و با شادی و خوشحالی دل‌ها را نوازش کن، گل‌های گیسویت را در فضا پخش کن.
در زلف چسان بستی یک سلسله مجنونرا
در چشم کجا دادی جا اینهمه جادو را
هوش مصنوعی: زلف‌های تو چطور آنقدر پیچیده و گره خورده‌اند که یک سلسله دیوانه را در خود جای می‌دهد؟ و این همه جادوگری را در کجا در چشمانت پنهان کرده‌ای؟
چشمی که بگرداندی در دیده ما ماندی
یعنی که نه هر چشمی دارد رم آهو را
هوش مصنوعی: چشم تو که نگاهی به ما انداخت، در دل ما جاودانه ماند، یعنی هر چشمی توانایی دیدن زیبایی و رمز و راز این دنیای عاشقانه را ندارد.
حرفی بزبان خود با طره مشکین کو
آور بزبان با دل مینای سخنگو را
هوش مصنوعی: به بیان ساده می‌توان گفت: چهره زیبا و دلنشین خود را با کلام دلنشینی که درونم دارم، بیان کن.