شمارهٔ ۵
تا شد دلم شکسته آن زلف عنبرین
برداشتم درست دل از عقل و جان و دین
سودا بد آنچه در سر شوریده شد مکین
در هر کجا ز حلقه دیوانگان بر این
افسانه گشت قصه حال من غمین
گمگشته مراست که او را دل است نام
بودش همیشه در شکن طره مقام
روزی اسیر سلسله گشت و هین مدام
میجویمش ز نام کجا در هزار دام
میپرسمش ز حال کجا در هزار چین
دارد هزار گوشه در آن طره دل درنگ
زین کرده سخت بر من دیوانه کار تنگ
از چار سو برگردانم افکنده پا لهنگ
گاهی کشد برومم و گاهی کشد بزنگ
گاه افکند بهندم و گاه آورد بچین
هر تار موی خم بخمش راست صد شکن
در هر شکن اسیر دل و دین دو صد چو من
در وی گرفته هر دل آواره وطن
فرزانه ساحریست همه رنگ و مکرو فن
پیچیده اژدریست همه شید و کید و کین
اندیشه را عبور نه زانموی مدلهم
تا چون نهد زبیم براه غمش قدم
هر جا فتد چو مرغ معلق بدام غم
گویا مستر است در او خام خم بخم
مانا مکرر است در اودام چین بچین
گفتم برم پناه از این غم بعاقله
او هم چو بنده بودگرفتار سلسله
صبر و قرار و حسن و هش و عقل و حوصله
بودند جمله با دل دیوانه یکدله
یعنی در آن دو طره عقل آزمارهین
دوشم که بود خاطر از آن موی مشک فر
مجنون صفت بوادی اندوه در بدر
ناگه بجان فتاد مرا آتشی دگر
یکباره زد بهستی موهوم من شرر
پرداختم وجود ز غوغای آن و این
کردم تهی ز زارغ و زغن آشیانه را
پرداختم تمام ز هستی میانه را
خالی نمودم از خود و اغیار خانه را
دیدم ببزم جمع نگار یگانه را
کافکنده پرده بر طرف از روی نازنین
چشمش ز شب نشینی بسیار نیم خواب
جعدش بدلربائی عشاق نیم تاب
بنهفته در دو لعل لبش صد قرابه ناب
بد محتجب ز پرتو رخسارش آفتاب
زان رخ شدم حقیقت حقالبقین یقین
لعلش که بود از خم اسرار باده نوش
یکباره برد ازمن سرمست عقل و هوش
ز افسانه وجود چو یکجا شدم خموش
بود آنچه میرسید در آنحالتم بگوش
تمجید پیر عشق از آن لعل گوهرین
ایدل گرت هواست که در عالم نیاز
گردد بنفس عارجه معراجت این نماز
همت طلب نخست ز مردان پاکباز
تکبیر پس بگوی وز هستی کن احتراز
یعنی چهار بار دل از شش جهه گزین
کردی چو قصد وروی نمودی بحق زجان
کونین را بپشت سر انداز آن زمان
سر حضور نیست گرت باور ای جوان
در ضمن گفتگو کنم آن راز را بیان
هشدار تا دلت شود از نور حق مبین
اول شناس نقطه بارا توای حکیم
هم فرض دان و لای را در دل ایسلیم
بسمالله است آیه آن نقطه عظیم
پس گو بنام دوست تو رحمن والرحیم
یعنی بعام و خاص بودر رحمتش قرین
محمود مطلق است چون آن سید مجید
حمدش فتاده فرض بهر عبدی از عبید
این حمد قفل رحمت حقل را بود کلید
توفیق حمد پس طلب از حامد حمید
آنگاه زن مدام دم از رب عالمین
چون سابق است بر غضبش رحمت ایفلان
تکرار کرده رحمت خود را ببندگان
آنجا بشرط مغفرت اینجا به شرط جان
رحمن الرحیم باین قصد پس بخوان
تا در دوکون بر تو شود رحمتش معین
گر داری اعتقاد به عدل حق ای جواد
بر موقف حساب ترا باید اعتقاد
کآنجا براستی کند اظهار عدل و داد
تعدیل کفر و دین شود اندر صف معاد
پس مال کس بگوی بر اثبات بوم دین
سرّ حضور پیش تراگفتم ای ولی
دل کردمت ز جلوه معبود صیقلی
آن نکته را تمام کنم بر تو من جلی
تا رو کند بجانت ظهور سینجلی
خواند حقت براه عبادت ز مخلصین
این بندگان مقام حضور است ای فقیر
وان جذبه تو چیست تو لا بعون پیر
ایاک نعبد است پس از آن فعل مستجیر
مقصود از این سلوک بود جذبه مجیر
جز جذبه نیست زین عمل آمال مؤمنین
اندر سلوک و فعل چو ای سالک شهود
باقی ترا هنوز بود هستی از وجود
پس در عمل تو طالب این جذبه باش زود
یعنی بجوی یاری از آن پادشاه جود
تا از خودی بجذبه شوی خالص و امین
ظاهر شدت چو سر عبادت بدین نمط
روکن کنون بدرگه معبود بی غلط
کاین رهنما ماست زهی جاذب فقط
دادی بقسم حصر چو بر بندگیش خط
از صدق دل بگوی پس ایاک نستعین
دل در حضور پیر چو بر کندی از دو کون
زینسان شدی تمام مجرد زکون و لون
شد دیدهات زهر چه بجز دوست لایرون
یعنی ترا پرستم و خواهم ترا بعون
یعنی ترا ستایم و جویم ترا معین
خواهی اگر ز سر صراطت کنم علیم
مرد حق است معنی آن راه مستقیم
در اِهدنا نابجوی تو زان یار ای حکیم
پس نه قدم به همت هادی بدون بیم
در راه تا شوی تو ز اصحاب راستین
وان نعمتی که کرده حق اتمام در الست
راه ولای سید ما نعمهالله است
بردار دل ز دوستی غیر هرچه هست
بنشین بخوان نعمتش ای مرد حقپرست
تا در صراط راست شوی ز اهلالذین
راز دگر نیوش گرت گوش دل بجاست
از سر غیر ضال که آن نکته رضاست
یعنی رضای حق ز تو در مسلک رضاست
پس این صراط راست که گفتم تراکجاست
جاریست از هدایت مولای هشتیمن
دارد بحق براستی این راه اتصال
باقی دگر تمام بود غفلت و ضلال
آن کو براه راست نزد گام لامجال
گمراه و غافلست تو خوانش مضل و ضال
پس دلبری نمای ز مغضوب و ضالین
ای طالب طریق هدایت بلا کلام
جویای اولیا نشود نطفه حرام
داری تو چون بجستن راه حق اهتمام
بیشک ز شیر پاک دلت دیده انفطام
میکن به مادر و پدر خویش آفرین
شکر خدا که بنده پیران رهبرم
در ملک فقر صاحب اکلیل و افسرم
در آستان پیر مغان خاک شد سرم
روشندل از تجلی انوار حیدرم
و اعجاز موسویست هزارم در آستین
سری که از کلیم حقش داشت مکتتم
و آندم که بر مسیح نزد زان صریح دم
وان یم نداد هیچ کس نیم قطره نم
از ما نداشت پیر طریقت دریغ هم
ای مرحبا بغیریت آن غیرت آفرین
ای جان جان عشق که جان جهان ز تست
در جسم ما ز عشق تو گر هست جان ز تست
صورت ز ما و معنی روح روان ز تست
گفتم غلط چه باز که این از من آن ز تست
بادم زبان بریده هم آن از تو و هم این
من کیستم که دم زنم از نیست یا که هست
معدوم محض ای ز تو عالی هر آنچه پست
الطاف خسروانه محمودی تو هست
کز ما فتادگان مذلت گرفته دست.
تا نگذرم ز قصه چاروق و پوستین
هیچیم ما و هیچتر از هیچ در بسیچ
آید چه ای کریم از این مشت هیچ هیچ
با آنکه تو بتوست ز ما جرم پیچ پیچ
بر جرممان مگیر و بر افعالمان مپیچ
یعنی مردان ز درگه احسانمان چنین
بی علتی ز فقر چو دادی تو نعمتی
از ما مگیر داده خود را بعلتی
جزجرم گرچه هیچ نکردیم خدمتی
گر ما مقصریم تو دریای رحمتی
اغفرلنا بفضلک یارب آمین
از ما مجو حساب که سرمایه گشت چون
ما را بس خجلت بسیار خود کنون
داریم گر نه سود زیانستمان فزون
تا چون کند عطای تو ای شاه ذوفنون
با جان بندگان زیانکار مستکین
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا شد دلم شکسته آن زلف عنبرین
برداشتم درست دل از عقل و جان و دین
هوش مصنوعی: وقتی دلم شکست و دردم زیاد شد، به خاطر زیبایی و جذابیت زلفهایی که مانند عطر هستند، عقل و ایمان و همه چیزهای ارزشمند را از یاد بردم.
سودا بد آنچه در سر شوریده شد مکین
در هر کجا ز حلقه دیوانگان بر این
هوش مصنوعی: امید و آرزوهایی که در ذهن شوریده نیز به آنها نمیرسید، در هر جایی از زبان دیوانگان شنیده نمیشود.
افسانه گشت قصه حال من غمین
هوش مصنوعی: داستان حال من به یک افسانه تبدیل شده و دیگر کسی از آن خبر ندارد.
گمگشته مراست که او را دل است نام
بودش همیشه در شکن طره مقام
هوش مصنوعی: گمشده من آن کسی است که دلش به عشق میتپد و همیشه در موهای پیچیدهاش جایگاه خاصی دارد.
روزی اسیر سلسله گشت و هین مدام
میجویمش ز نام کجا در هزار دام
هوش مصنوعی: روزی در بند زنجیرهایی افتادم و به طور مداوم در جستجوی آن هستم که از کجا به دامهای زیادی گرفتار شدم.
میپرسمش ز حال کجا در هزار چین
هوش مصنوعی: از او میپرسم که حالش چطور است و در کجای آن هزار چین قرار دارد.
دارد هزار گوشه در آن طره دل درنگ
زین کرده سخت بر من دیوانه کار تنگ
هوش مصنوعی: در آن موهای خوشفرم، هزاران زیبایی نهفته است که بر من دیوانه، فشار زیادی وارد میکند.
از چار سو برگردانم افکنده پا لهنگ
گاهی کشد برومم و گاهی کشد بزنگ
هوش مصنوعی: من از هر طرف به سمت خودم برمیگردم، گاهی با پا و بیاحتیاط حرکت میکنم و گاهی به سمت عقب میروم.
گاه افکند بهندم و گاه آورد بچین
هوش مصنوعی: گاهی او من را به زمین میافکند و گاهی هم مرا به دامن خود میآورد.
هر تار موی خم بخمش راست صد شکن
در هر شکن اسیر دل و دین دو صد چو من
هوش مصنوعی: هر رشته موی من مانند خمیدگیها و شکستگیهایی که دارد، صدها بار گسسته و شکننده است و در هر یک از این شکستگیها، دل و دین من به شدت درگیر و اسیر میشود. این وضعیت همچنان میتواند مانند من، بسیاری دیگر را نیز تحت تأثیر قرار دهد.
در وی گرفته هر دل آواره وطن
فرزانه ساحریست همه رنگ و مکرو فن
هوش مصنوعی: در دل هر کسی که در جستجوی وطن است، ساحری دانا پنهان است که هر رنگ و حیلهای را به کار میگیرد.
پیچیده اژدریست همه شید و کید و کین
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا مانند اژدهایی پیچیده و سخت است و هر یک از این مسائل، شامل زیبایی، فریب و دشمنی میشود.
اندیشه را عبور نه زانموی مدلهم
تا چون نهد زبیم براه غمش قدم
هوش مصنوعی: من نمیتوانم اجازه دهم که افکارم به آنجا بروند؛ زیرا وقتی غمزده میشوم، قدم در راه درد و رنج میگذارم.
هر جا فتد چو مرغ معلق بدام غم
گویا مستر است در او خام خم بخم
هوش مصنوعی: هر جا که انسانی به مشکلات و غمها گرفتار شود، مانند پرندهای که در دام افتاده، نشان میدهد که تحت تأثیر این مشکلات قرار گرفته و نمیتواند از آنها رهایی یابد.
مانا مکرر است در اودام چین بچین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید از زندگی و لحظات زیبا بهرهبرداری کنیم و آنها را در دلمان نگهداریم. زندگی مثل یک باغ است که هر بار میتوانیم بخشی از زیباییهای آن را بچینیم و از آن لذت ببریم.
گفتم برم پناه از این غم بعاقله
او هم چو بنده بودگرفتار سلسله
هوش مصنوعی: گفتم بروم پناهی از این اندوه، اما او هم مانند من گرفتار مشکلات و زنجیرههای سختی بود.
صبر و قرار و حسن و هش و عقل و حوصله
بودند جمله با دل دیوانه یکدله
هوش مصنوعی: صبور بودن، آرامش داشتن، زیبایی، هوش و توانایی تحمل همه در کنار دل دیوانهای جمع شدهاند که یکدل و یکصداست.
یعنی در آن دو طره عقل آزمارهین
هوش مصنوعی: یعنی در آن دو دسته از نظر، عقل ما را آزمایش میکنند.
دوشم که بود خاطر از آن موی مشک فر
مجنون صفت بوادی اندوه در بدر
هوش مصنوعی: شب گذشته، در حین فکر کردن به آن موهای مشکی، دلم برای حالتی مانند مجنون تنگ شد و به وادی اندوه و پریشانی رسوخ کردم.
ناگه بجان فتاد مرا آتشی دگر
یکباره زد بهستی موهوم من شرر
هوش مصنوعی: ناگهان آتشی جدید به جانم افتاد که یکباره به وجود ناپایدار من جرقه زد.
پرداختم وجود ز غوغای آن و این
هوش مصنوعی: من از شلوغی و سر و صدای اطرافم خود را دور کردهام.
کردم تهی ز زارغ و زغن آشیانه را
پرداختم تمام ز هستی میانه را
هوش مصنوعی: آشیانه را از پرندههای زارغ و زغن خالی کردم و همه چیز را از وجود خود در وسط زندگی کنار گذاشتم.
خالی نمودم از خود و اغیار خانه را
دیدم ببزم جمع نگار یگانه را
هوش مصنوعی: از خود و دیگران خالی شدم و درونم را خالی دیدم، سپس جمع زیبایی را که تنها یکتاست، مشاهده کردم.
کافکنده پرده بر طرف از روی نازنین
هوش مصنوعی: کسی که با ظرافت و زیبایی خود، حجاب و پوشش را از چهره محبوبش کنار زده است.
چشمش ز شب نشینی بسیار نیم خواب
جعدش بدلربائی عشاق نیم تاب
هوش مصنوعی: چشمان او که در محافل شبانه زیاد دیده میشود، به حالت خوابگونهای است و موهایش به قدری زیبا و دلرباست که قلب عاشقان را به تپش میاندازد.
بنهفته در دو لعل لبش صد قرابه ناب
بد محتجب ز پرتو رخسارش آفتاب
هوش مصنوعی: لبهای او مانند دو دانه یاقوت است که در آنها رازهای زیادی نهفته است. زیبایی چهرهاش به حدی است که درخشش آن به اندازهی آفتاب است و شراب ناب را در خود پنهان کرده است.
زان رخ شدم حقیقت حقالبقین یقین
هوش مصنوعی: بر اثر زیبایی آن چهره، به حقیقت واقعی و مسلمی دست یافتم.
لعلش که بود از خم اسرار باده نوش
یکباره برد ازمن سرمست عقل و هوش
هوش مصنوعی: شرابش که از رازهای پنهان به دست آمده، یکباره مرا از هوش و عقل خود بیخبر کرد.
ز افسانه وجود چو یکجا شدم خموش
بود آنچه میرسید در آنحالتم بگوش
هوش مصنوعی: وقتی در حالت وجود و حقیقت خود به آرامش رسیدم، در آن لحظه فقط سکوت بود و هرچه به من میرسید، در شنیدنش بیصدا بودم.
تمجید پیر عشق از آن لعل گوهرین
هوش مصنوعی: ستایش پیر عشق از آن گوهر سرخ و درخشان.
ایدل گرت هواست که در عالم نیاز
گردد بنفس عارجه معراجت این نماز
هوش مصنوعی: اگر در دل تو خواستهای باشد که در این دنیا به نیازهایت پاسخ داده شود، پس خود را آماده کن تا بهخاطر این دعا و نماز، به مقام بلندتری دست پیدا کنی.
همت طلب نخست ز مردان پاکباز
تکبیر پس بگوی وز هستی کن احتراز
هوش مصنوعی: ابتدا از دلیران و شجاعان با عزم و اراده طلب یاری کن، سپس با صدای بلند توحید را بگو و از تعلقات دنیوی پرهیز نما.
یعنی چهار بار دل از شش جهه گزین
هوش مصنوعی: به معنای این است که باید در انتخابها و تصمیمگیریهایت دقت کافی داشته باشی و از بین گزینههای مختلف با توجه به شرایط و احساساتت بهترین را انتخاب کنی.
کردی چو قصد وروی نمودی بحق زجان
کونین را بپشت سر انداز آن زمان
هوش مصنوعی: وقتی که به هدف خود رسیدی و به حق خودت با تمام وجود توجه کردی، میتوانی همه چیزهای دنیایی را پشت سر بگذاری.
سر حضور نیست گرت باور ای جوان
در ضمن گفتگو کنم آن راز را بیان
هوش مصنوعی: اگر به درستی به حقیقت پی ببری، جوان، میتوانم آن راز را در حین صحبت برایت آشکار کنم.
هشدار تا دلت شود از نور حق مبین
هوش مصنوعی: احتیاط کن تا دل تو از روشنایی الهی پر شود.
اول شناس نقطه بارا توای حکیم
هم فرض دان و لای را در دل ایسلیم
هوش مصنوعی: ابتدا شناسایی کن که وجود باران، نشانهای از حکمت و دانش است. همچنین، درون خودت، لایق و شایسته این آگاهی و شناخت را احساس کن.
بسمالله است آیه آن نقطه عظیم
پس گو بنام دوست تو رحمن والرحیم
هوش مصنوعی: بابت شروع کار و هر اقدام مهم باید به نام خداوند مهربان و رحیم آغاز کنیم، زیرا او نقطهی عظمت و قدرت است.
یعنی بعام و خاص بودر رحمتش قرین
هوش مصنوعی: رحمت او شامل حال همه، چه عام و خاص، میشود و همیشه همراه آنهاست.
محمود مطلق است چون آن سید مجید
حمدش فتاده فرض بهر عبدی از عبید
هوش مصنوعی: محمود به صورت مطلق و بینقص است، همچون آن بزرگوار سید مجید که حمد و ستایش او بر تمام بندگانش لازم است.
این حمد قفل رحمت حقل را بود کلید
توفیق حمد پس طلب از حامد حمید
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که ستایش و حمد خداوند زمینهساز دریافت رحمت و موفقیت است. برای به دست آوردن این رحمت و توفیق، باید از کسی که همواره ستایشش میشود و صاحبان صفات خوب است، طلب یاری کرد. در واقع، ارتباط با خداوند و طلب کمک از او میتواند درهای رحمت و موفقیت را به روی انسان باز کند.
آنگاه زن مدام دم از رب عالمین
هوش مصنوعی: زن به طور مداوم از خداوند عالم سخن میگوید.
چون سابق است بر غضبش رحمت ایفلان
تکرار کرده رحمت خود را ببندگان
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر رحمتش که همیشه بر خشمش پیشی دارد، بارها و بارها از رحمت خود بر بندگانش دریغ نکرده است.
آنجا بشرط مغفرت اینجا به شرط جان
رحمن الرحیم باین قصد پس بخوان
هوش مصنوعی: در آنجا با شرایط بخشش و رحمت خداوند، و در اینجا با هدف جان بخش رحمان و رحیم، پس به این نیت دعا و خواسته خود را بیان کن.
تا در دوکون بر تو شود رحمتش معین
هوش مصنوعی: تا زمانی که رحمت او به تو کمک کند، در دو دنیا در امان خواهی بود.
گر داری اعتقاد به عدل حق ای جواد
بر موقف حساب ترا باید اعتقاد
هوش مصنوعی: اگر به عدالت خداوند باور داری، ای جواد، باید آماده باشی که در روز حساب و کتاب پاسخگو باشی.
کآنجا براستی کند اظهار عدل و داد
تعدیل کفر و دین شود اندر صف معاد
هوش مصنوعی: در آنجا حقیقتاً عدالت و انصاف به نمایش گذاشته میشود و تفاوت بین کفر و دین در روز قیامت مشخص میشود.
پس مال کس بگوی بر اثبات بوم دین
هوش مصنوعی: پس بر دین خود به اثبات و دلیل میگوید که مال کسی را مطرح نکن.
سرّ حضور پیش تراگفتم ای ولی
دل کردمت ز جلوه معبود صیقلی
هوش مصنوعی: راز و رمز نزدیک شدن به تو را برایت بازگو کردم، ای ولی، که دل مرا از تماشای پرتو معبود صاف و بینقص خود درخشان کردی.
آن نکته را تمام کنم بر تو من جلی
تا رو کند بجانت ظهور سینجلی
هوش مصنوعی: من میخواهم نکتهای را به طور کامل برای تو توضیح دهم تا حقیقت وجودت نمایان شود.
خواند حقت براه عبادت ز مخلصین
هوش مصنوعی: خداوند در راه پرستش و عبادت خود، بندگان خالص و مخلص را مورد ستایش قرار داده است.
این بندگان مقام حضور است ای فقیر
وان جذبه تو چیست تو لا بعون پیر
هوش مصنوعی: این افراد در مقام نزدیک شدن به حق هستند، ای مسکین. حالا بگو که تو چه وابستگی به آن شخص پیر داری؟
ایاک نعبد است پس از آن فعل مستجیر
مقصود از این سلوک بود جذبه مجیر
هوش مصنوعی: ما فقط تو را میپرستیم و در این مسیر، درخواست کمک ما به سمت توست. مفهوم این سلوک به نوعی جذب شدن به سوی توست.
جز جذبه نیست زین عمل آمال مؤمنین
هوش مصنوعی: این عمل هیچ چیز دیگری جز کشش و جاذبهای برای مؤمنان ندارد.
اندر سلوک و فعل چو ای سالک شهود
باقی ترا هنوز بود هستی از وجود
هوش مصنوعی: ای سالک، در مسیر سلوک و عمل، هنوز در شهود باقی، وجود تو به خاطر هستیات باقی مانده است.
پس در عمل تو طالب این جذبه باش زود
یعنی بجوی یاری از آن پادشاه جود
هوش مصنوعی: پس در عمل سعی کن که این حال و جذبه را زود به دست آوری، یعنی از آن پادشاه بخشش یاری بجوی.
تا از خودی بجذبه شوی خالص و امین
هوش مصنوعی: برای اینکه به مرحلهای از خلوص و اعتماد برسید، باید از خودتان فاصله بگیرید و جذب چیزی فراتر از خود شوید.
ظاهر شدت چو سر عبادت بدین نمط
روکن کنون بدرگه معبود بی غلط
هوش مصنوعی: وقتی که ظاهر و جدیت خود را مانند عبادت نشان میدهی، اکنون به درگاه معبودی روی بیاور که بینقص و بیخطاست.
کاین رهنما ماست زهی جاذب فقط
دادی بقسم حصر چو بر بندگیش خط
هوش مصنوعی: این متن به نوعی سخن از یک راهنما و جذبهای میکند که صاحب قدرت و تسلطی خاصی است. به نوعی اشاره دارد که این راهنما با خاصیت خود و خط و ربطی که دارد، ما را به سوی بندگی و اطاعت هدایت میکند. در واقع، نشان میدهد که به واسطه این ویژگیها، انسانها به سوی او جذب میشوند و در محدودهای خاص قرار میگیرند.
از صدق دل بگوی پس ایاک نستعین
هوش مصنوعی: از اعماق دل بگو، تنها تو را یاری میجوییم.
دل در حضور پیر چو بر کندی از دو کون
زینسان شدی تمام مجرد زکون و لون
هوش مصنوعی: وقتی دل در حضور استاد باز میشود و از دو جهانی که دارد جدا میشود، به این صورت آزاد و خالص میگردد که از تمام ویژگیهای مادی و ظاهری رها شده است.
شد دیدهات زهر چه بجز دوست لایرون
یعنی ترا پرستم و خواهم ترا بعون
هوش مصنوعی: چشمانت به جز دوست هیچ چیز را نمیبیند، یعنی من تو را دوست دارم و خواهان تو هستم.
یعنی ترا ستایم و جویم ترا معین
هوش مصنوعی: من تو را ستایش میکنم و به دنبال یاری تو هستم.
خواهی اگر ز سر صراطت کنم علیم
مرد حق است معنی آن راه مستقیم
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که از راه درست و مستقیم آگاهت سازم، مرد حقیقی و آگاه کسی است که به نام علی معروف است.
در اِهدنا نابجوی تو زان یار ای حکیم
پس نه قدم به همت هادی بدون بیم
هوش مصنوعی: به ما راه درست را نشان بده، ای حکیم، که ما به دنبال یارمان هستیم. پس با قدمهای محکم و تلاشی بیهراس پیش برویم.
در راه تا شوی تو ز اصحاب راستین
هوش مصنوعی: برای اینکه با دوستان واقعیات همسفر شوی، باید در مسیر زندگی تلاش کنی و خودت را به آمادگی برسانی.
وان نعمتی که کرده حق اتمام در الست
راه ولای سید ما نعمهالله است
هوش مصنوعی: نعمت بزرگی که خدا در عالم الست به پایان رسانده، راه ولایت سید ما نعمتالله است.
بردار دل ز دوستی غیر هرچه هست
بنشین بخوان نعمتش ای مرد حقپرست
هوش مصنوعی: دلت را از دوستی غیر خالی کن و به آرامی بنشین و نعمتهای او را تماشا کن ای مردی که به حقیقت عشق میورزی.
تا در صراط راست شوی ز اهلالذین
هوش مصنوعی: برای اینکه در مسیر درست قرار بگیری، به جمع کسانی بپیوند که در راه حق هستند.
راز دگر نیوش گرت گوش دل بجاست
از سر غیر ضال که آن نکته رضاست
هوش مصنوعی: اگر گوش دل تو آماده شنیدن باشد، رازهای دیگری را میتوانی بشنوی و از اشتباهات دیگران دوری کنی که در آن حکمت و رضایت نهفته است.
یعنی رضای حق ز تو در مسلک رضاست
پس این صراط راست که گفتم تراکجاست
هوش مصنوعی: یعنی از تو خواسته شده که رضایت خداوند را در پیش بگیری، پس این راهی که میگویم، راهی مستقیم و درست است، نه منحرف.
جاریست از هدایت مولای هشتیمن
هوش مصنوعی: هدایت و رهبری از سوی مولای هشتمن به جریان افتاده است.
دارد بحق براستی این راه اتصال
باقی دگر تمام بود غفلت و ضلال
هوش مصنوعی: این راهی که در پیش داریم، بیتردید به حقیقت میرسد و تمامی خواب غفلت و گمراهی را پشت سر میگذارد.
آن کو براه راست نزد گام لامجال
گمراه و غافلست تو خوانش مضل و ضال
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر درست قرار دارد، هرگز گمراه و نادان نخواهد شد. توای کسی که به او گمراهی و سرگردانی نسبت داده میشود.
پس دلبری نمای ز مغضوب و ضالین
هوش مصنوعی: پس دلربایی کن از کسانی که به وظایف خود عمل نکرده و به بیراهه رفتهاند.
ای طالب طریق هدایت بلا کلام
جویای اولیا نشود نطفه حرام
هوش مصنوعی: ای کسی که دنبال راه هدایت هستی، بدون دلیل به دنبالهروهای حق نروند، که از نطفه حرام زاده میشوند.
داری تو چون بجستن راه حق اهتمام
بیشک ز شیر پاک دلت دیده انفطام
هوش مصنوعی: در تلاش برای یافتن راه حق، تو همواره تلاشی خالص و بیغل و غش داری. بهراستی که دل پاکت به تو بینش و روشنایی بخشیده است.
میکن به مادر و پدر خویش آفرین
هوش مصنوعی: به پدر و مادر خود احترام و ارادت میورزد.
شکر خدا که بنده پیران رهبرم
در ملک فقر صاحب اکلیل و افسرم
هوش مصنوعی: سپاس خدا را که من بندهای از پیروان رهبران بزرگ هستم و در سرزمین فقر، صاحب مقام و نامی شایستهام.
در آستان پیر مغان خاک شد سرم
روشندل از تجلی انوار حیدرم
هوش مصنوعی: در درگاه پیر مغان، سر من به خاک افتاده است و دیدهام به نور روشن حیدر (علی) روشن شده است.
و اعجاز موسویست هزارم در آستین
هوش مصنوعی: در دست او هزاران معجزه وجود دارد که نشاندهنده قدرت و بزرگی اوست.
سری که از کلیم حقش داشت مکتتم
و آندم که بر مسیح نزد زان صریح دم
هوش مصنوعی: شخصی که از حضرت موسی (کلیم الله) علم و معرفت زیادی دارد و در زمانی که به حضرت مسیح نزدیک شد، به وضوح سخن میگفته است.
وان یم نداد هیچ کس نیم قطره نم
از ما نداشت پیر طریقت دریغ هم
هوش مصنوعی: هیچ کس هیچ چیزی از ما نتوانست بگیرد و پیر راه نیز از این موضوع ابا میکند.
ای مرحبا بغیریت آن غیرت آفرین
هوش مصنوعی: سلام بر تو که به غیرت تو افتخار میکنم.
ای جان جان عشق که جان جهان ز تست
در جسم ما ز عشق تو گر هست جان ز تست
هوش مصنوعی: ای جانِ جانِ عشق، که جانِ جهانی به خاطر توست. در بدن ما، اگر جان وجود دارد، به خاطر عشق توست.
صورت ز ما و معنی روح روان ز تست
گفتم غلط چه باز که این از من آن ز تست
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی ارتباط بین ظاهر و باطن انسانها میپردازد. شاعر در اینجا میگوید که ظاهر (صورت) ما و روح و معنا (نفس) از توست. وقتی گفتم که این حقیقت اشتباه است، نشاندهنده این است که این تناقض بین ما و تو وجود ندارد و هر یکی به نوعی از دیگری نشأت میگیرد. به عبارتی، شاعر تلاش دارد نشان دهد که ارتباط عمیق و پیچیدهای بین انسانها و خالقشان وجود دارد.
بادم زبان بریده هم آن از تو و هم این
هوش مصنوعی: زبانم قطع شده است، اما همچنان هم تو را میگویم و هم اینجا را.
من کیستم که دم زنم از نیست یا که هست
معدوم محض ای ز تو عالی هر آنچه پست
هوش مصنوعی: من کیستم که از چیزهایی که نیست یا موجود نیست صحبت کنم؟ ای موجود برتر، هر چیزی که در مقام پایینتری قرار دارد، در برابر تو بیارزش است.
الطاف خسروانه محمودی تو هست
کز ما فتادگان مذلت گرفته دست.
هوش مصنوعی: نعمتها و کمکهای شاهانه تو، ای محمود، به ما که در غم و افلاس افتادهایم، دستگیری کرده است.
تا نگذرم ز قصه چاروق و پوستین
هوش مصنوعی: تا زمانی که از داستان چاروق و پوستین عبور نکنم،
هیچیم ما و هیچتر از هیچ در بسیچ
آید چه ای کریم از این مشت هیچ هیچ
هوش مصنوعی: ما هیچ هستیم و حتی کمتر از هیچ. اگر در این اوضاع بر ما ترحم نداشته باشی، چه توفیری دارد که ما به هیچ تبدیل شویم؟
با آنکه تو بتوست ز ما جرم پیچ پیچ
بر جرممان مگیر و بر افعالمان مپیچ
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو معشوق ما هستی و ما را گناههایمان احاطه کرده، لطفاً ما را سرزنش نکن و به کارهایمان خرده نگیر.
یعنی مردان ز درگه احسانمان چنین
هوش مصنوعی: مردان از جایگاه بخشندگی ما به این شکل هستند.
بی علتی ز فقر چو دادی تو نعمتی
از ما مگیر داده خود را بعلتی
هوش مصنوعی: بدون هیچ دلیلی، از روی فقر، وقتی تو نعمتی را به ما بخشیدی، از ما چیزی مگیر، چون خودت هم به دلیلی این کار را کردی.
جزجرم گرچه هیچ نکردیم خدمتی
گر ما مقصریم تو دریای رحمتی
هوش مصنوعی: اگرچه ما هیچ گناهی نکردهایم و خدمتی به تو انجام ندادهایم، اما اگر ما خطا کردهایم، تو دریای رحمت و مهربانی هستی.
اغفرلنا بفضلک یارب آمین
هوش مصنوعی: ای پروردگار، ما را به لطف و کرم خود ببخشای. آمین.
از ما مجو حساب که سرمایه گشت چون
ما را بس خجلت بسیار خود کنون
هوش مصنوعی: از ما انتظار نداشته باش که بخواهیم محاسبه کنیم، چون حالا سرمایه ما به اندازهای شده که خودمان هم از شرم به حالمان نمیرسیم.
داریم گر نه سود زیانستمان فزون
تا چون کند عطای تو ای شاه ذوفنون
هوش مصنوعی: اگر ما به سودی دست نیابیم، زیان ما بسیار خواهد بود؛ پس چگونه میتوانیم از نعمتهای تو، ای پادشاه کاردان، بهرهمند شویم؟
با جان بندگان زیانکار مستکین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسانهای ضعیف و بندگان خداوند از لحاظ معیشتی و روحی در وضعیتی ناخوشایند و آسیبپذیر قرار دارند.