شمارهٔ ۵۴
برده عقل و هوش از من دلبری قدح نوشی
نازنین گلندامی یاسمین بناگوشی
زیرکی زبر دستی چابکی قضا شستی
روز تا شب مستی پای تا بسر هوشی
رند حیلهپردازی شوخ فتنهاندازی
دلفریب طنازی بذلهگوی خاموشی
شاهدی کمان ابرو مهوشی مسلسل مو
ریخته فرو گیسو تا کمر گه از دوشی
هشته نی بکس جانی یا سری و سامانی
غیب مردمان دانی عیب عاشقان پوشی
هرکه بیند از دورش میشود بدستورش
پیش چشم مخمورش عبد حلقه در گوشی
نوبتی مرا آن مه آمدی به پیش از ره
چون بدیدمش ناگه بر گشودم آغوشی
گفتنمش نهان تنها چند میزنی صهبا
هم توان زدن با ما جام و همچو میجوشی
گفت شیخ و سجاده وانگهی کشد باده
با چو من بتی ساده اینت دلق مغشوشی
بشنوند گر خلقت برکشند از حلقت
بر در ندهم دلقت با هجوم و چاووشی
باشد از غلط رائی عشق و باده پیمائی
با بتان یغمائی بیحجاب و روپوشی
عاشقی و میخواری در لباس دینداری
نیست جز تبه کاری یا که خواب خرگوشی
گفتمش مکن پرخاش تو حریف و من قلاش
نیش را بهل خوش باش وه گرت بود نوشی
من نه خشک و خود خواهم اهل درد و آگاهم
من صفیعلیشاهم نی کجی غلط کوشی
با من آبمیخانه بین شکوه شاهانه
آن نیم که از خانه گندمم برد موشی
گرچه رندم و سر خوش نیست زیر دلقم غش
بر گذشته از آتش با دمم سیاوشی
نیستم بتدبیری هر دم آشناگیری
زود شود ز کس سیری دوست کن فراموشی
من سر خراباتم فارغ از خرافاتم
نی زروی طاماتم زهد خشک بفروشی
خرقه پوشم از کیشی چون تو نی کج اندیشی
عاقبت نیندیشی حرف پیر ننیوشی
گفت با توأم زین پس یار نی بدیگر کس
سال و مه هم آئین بس روز و شب هم آغوشی
آمد و مکرم شد خرقه پوش و محرم شد
ره روی مسلم شد تند و یاوه بخروشی
این خود ار خردمندی بود طبیت و پندی
باش با صفی چندی ده بنصح او گوشی
اطلاعات
وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برده عقل و هوش از من دلبری قدح نوشی
نازنین گلندامی یاسمین بناگوشی
هوش مصنوعی: از عشق و زیبایی آن محبوب، همهٔ عقل و هوش و فرزانگیام را از دست دادهام. محبوبی که با نوشیدن از جامش، دل مرا مسحور کرده و مانند گلی زیبا با دمی خوشبو و لطیفی که دارد، مرا شگفتزده کرده است.
زیرکی زبر دستی چابکی قضا شستی
روز تا شب مستی پای تا بسر هوشی
هوش مصنوعی: زیرکی، مهارت، و چابکی با قضا و قدر در طول روز و شب سعی دارند که انسان را در همه حال هوشیار و هشیار نگه دارند.
رند حیلهپردازی شوخ فتنهاندازی
دلفریب طنازی بذلهگوی خاموشی
هوش مصنوعی: با شور و شوق، به هنرمندی و بازیگوشی بپرداز و در دل دیگران شگفتی و جذابیت ایجاد کن، بدون اینکه به زبان بیاوری.
شاهدی کمان ابرو مهوشی مسلسل مو
ریخته فرو گیسو تا کمر گه از دوشی
هوش مصنوعی: دختری با ابروانی کمان مانند و چشمان زیبا که موهایش به آرامی بر روی دوش و کمرش ریخته است. او در هر لحظه زیباییاش را به نمایش میگذارد.
هشته نی بکس جانی یا سری و سامانی
غیب مردمان دانی عیب عاشقان پوشی
هوش مصنوعی: شخصی که به نظر میرسد بینقص و سرشار از زندگی است، در واقع در درون خود رازهایی دارد. او میتواند نواقص و کاستیهای عاشقان را که در عشق دچار مشکل هستند، پنهان کند.
هرکه بیند از دورش میشود بدستورش
پیش چشم مخمورش عبد حلقه در گوشی
هوش مصنوعی: هر کسی که از دور او را ببیند، به خاطر جذبه و زیباییاش تحت تأثیر قرار میگیرد و در نزد او به حالت تسلیم درمیآید. چنانکه برای خواستههایش به او نزدیک میشود و تابع او میشود.
نوبتی مرا آن مه آمدی به پیش از ره
چون بدیدمش ناگه بر گشودم آغوشی
هوش مصنوعی: دورانی که معشوق زیبایی به سمت من آمد، وقتی او را دیدم ناگهان آغوشم را برای او باز کردم.
گفتنمش نهان تنها چند میزنی صهبا
هم توان زدن با ما جام و همچو میجوشی
هوش مصنوعی: به او گفتم که نهان بمان، اما فقط چند بار میتوانی با ما به خوشگذرانی و نوشیدن بپردازی. تو هم مانند شرابی هستی که در حال جوشیدن است.
گفت شیخ و سجاده وانگهی کشد باده
با چو من بتی ساده اینت دلق مغشوشی
هوش مصنوعی: شیخ گفت که سجاده را کنار بگذار و پس از آن نوشیدنی بگیر. با این حال، مثل من که دلی ساده دارم، تو لباس پارهای بر تن داری.
بشنوند گر خلقت برکشند از حلقت
بر در ندهم دلقت با هجوم و چاووشی
هوش مصنوعی: اگر خلقت بشنوند و از من بالا بروند، من هرگز دل خود را در چنین وضعیتی به دست نخواهم داد، حتی با حمله و سر و صدا.
باشد از غلط رائی عشق و باده پیمائی
با بتان یغمائی بیحجاب و روپوشی
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و علاقه به آزادی و لذتهای زندگی میپردازد. شاعر به این موضوع اشاره میکند که در عشق و نوشیدن شراب، هیچ خطایی وجود ندارد. او همچنین بر اهمیت شجاعت در نشان دادن عشق و احساسات تاکید دارد، بدون اینکه موانع یا پردههایی بر سر راهش باشد. در اینجا، به زیبایی و شکوه عشق و زندگی اشاره میشود که باید بهطور آزادانه تجربه شود.
عاشقی و میخواری در لباس دینداری
نیست جز تبه کاری یا که خواب خرگوشی
هوش مصنوعی: عشق و نوشیدن در پوشش دیانت تنها به گناه و فساد میانجامد یا اینکه نشانهی غفلت و بیخبری است.
گفتمش مکن پرخاش تو حریف و من قلاش
نیش را بهل خوش باش وه گرت بود نوشی
هوش مصنوعی: به او گفتم که قابل ندارد که با من دربیفتی؛ تو یک رفیق هستی و من شخصی معمولی. بهتر است که خوشحال باشی و اگر چیزی خوشمزه داری، به من هم بده.
من نه خشک و خود خواهم اهل درد و آگاهم
من صفیعلیشاهم نی کجی غلط کوشی
هوش مصنوعی: من نه انسانی بیاحساس و خودخواه هستم، بلکه کسی هستم که دردها را درک میکنم و از آنها آگاه هستم. من کسی هستم که به راستگویی و صداقت مشغولم، نه کسی که بر یک مسیر نادرست سوق پیدا کند.
با من آبمیخانه بین شکوه شاهانه
آن نیم که از خانه گندمم برد موشی
هوش مصنوعی: به من نگاه کن؛ در حالی که زیبایی و قدرت سلطنت را مشاهده میکنی، من نیز همان کسی هستم که موش کوچکی از انبار گندم خانهام را دزدیده است.
گرچه رندم و سر خوش نیست زیر دلقم غش
بر گذشته از آتش با دمم سیاوشی
هوش مصنوعی: اگرچه من به ظاهر شاد و carefree به نظر میآیم، اما زیر این لباس، دلم از درد و مشکلهای گذشته پر است و مانند سیاوش که از آتش عبور کرد، من هم از سختیها و چالشها گذشتهام.
نیستم بتدبیری هر دم آشناگیری
زود شود ز کس سیری دوست کن فراموشی
هوش مصنوعی: من هر لحظه با تدبیر آشنا نمیشوم، به زودی از کسی دلزده میشوم. بنابراین، دوستی را فراموش کن.
من سر خراباتم فارغ از خرافاتم
نی زروی طاماتم زهد خشک بفروشی
هوش مصنوعی: من در میخانهای زندگی میکنم و از باورهای بیاساس و خرافی فاصله گرفتهام. من نه پیرو ظاهرفریبانهی دین هستم و نه میخواهم به زهد خشک و بیروح دچار شوم.
خرقه پوشم از کیشی چون تو نی کج اندیشی
عاقبت نیندیشی حرف پیر ننیوشی
هوش مصنوعی: من لباس زهد و پارسایی بر تن کردهام، اما نه از دینی که مثل تو اندیشهاش کج باشد. در نهایت، به عاقبت خود توجهی نداری و از سخنان دانای پیر آدمی هم گوش نمیکنی.
گفت با توأم زین پس یار نی بدیگر کس
سال و مه هم آئین بس روز و شب هم آغوشی
هوش مصنوعی: از این پس برای تو خواهم بود و هیچکس دیگری را در کنار خود نمیخواهم. سال و ماه را به یکدیگر اختصاص خواهیم داد و روز و شب را در آغوش هم خواهیم گذراند.
آمد و مکرم شد خرقه پوش و محرم شد
ره روی مسلم شد تند و یاوه بخروشی
هوش مصنوعی: او آمد و با پوشیدن لباس ریاکاری خود را محترم نشان داد، در حالی که به راه خود ادامه میدهد و به سرعت به حرفهای بیمعنی و بیمحتوا میپردازد.
این خود ار خردمندی بود طبیت و پندی
باش با صفی چندی ده بنصح او گوشی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انسان باید از حکمت و تجربه خود استفاده کند و همچنین نکات خوبی را که از دیگران میآموزد، جدی بگیرد و به آنها گوش دهد.

صفی علیشاه