گنجور

شمارهٔ ۵۲

امروز نیامد به من از دوست بریدی
ناورد از آن لعل دلاویز نویدی
هر روز پیامش سوی رندان سحر خیز
پس زودتر از قافله صبح رسیدی
ای پیک صباگو بوی از خاک نشینان
با همچو غزال از چه بیکبار کشیدی
گفتی که دم آخرم آئی توببالین
باز آی که دیگر ببقا نیست امیدی
تا بر ننشیند بضمیر تو غباری
پیشت نفس آهسته کشیدیم و تو دیدی
خون گشته دل از طره مشکین تو مانا
بین اشک من ار نافه نابسته شنیدی
پیش گل رؤیت بز دار لاف شکفتن
چون باد سحر گه دهن غنچه دریدی
بایست که از خون شهیدان کند امساک
آن شیخ که شوید دهن از ذکر نبیدی
شد کهنه صفی دلق ببازار خرابات
یک بار در آور زپی رهن جدیدی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

امروز نیامد به من از دوست بریدی
ناورد از آن لعل دلاویز نویدی
هوش مصنوعی: امروز خبری از دوست به من نرسید، تو هم از آن لعل زیبای خودت چیزی به من نگفتی.
هر روز پیامش سوی رندان سحر خیز
پس زودتر از قافله صبح رسیدی
هوش مصنوعی: هر روز، پیامش به سوی افرادی که صبح زود بیدار می‌شوند، ارسال می‌شود؛ پس تو باید زودتر از جمعیت صبحگاهی به مقصد برسی.
ای پیک صباگو بوی از خاک نشینان
با همچو غزال از چه بیکبار کشیدی
هوش مصنوعی: ای پیام‌آور صبح، چرا یک‌باره بوی خاک‌نشینان را با خود آوردی، همان‌گونه که غزالی را به سرعت به دام خود می‌کشی؟
گفتی که دم آخرم آئی توببالین
باز آی که دیگر ببقا نیست امیدی
هوش مصنوعی: تو گفتی که در لحظه پایانی به من می‌رسی، حالا با دل باز برگرد، چون دیگر امیدی به ماندن نیست.
تا بر ننشیند بضمیر تو غباری
پیشت نفس آهسته کشیدیم و تو دیدی
هوش مصنوعی: ما آرام و بی‌سر و صدا نفس می‌کشیدیم تا اینکه غباری بر ضمیر تو ننشیند و تو این را دیدی.
خون گشته دل از طره مشکین تو مانا
بین اشک من ار نافه نابسته شنیدی
هوش مصنوعی: دل من از موهای مشکی تو آکنده از احساسات شده است. اگر اشک من را مشاهده کردی، بدان که نشان از بی‌قراری من به خاطر توست.
پیش گل رؤیت بز دار لاف شکفتن
چون باد سحر گه دهن غنچه دریدی
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی تو، مانند گل، خود را به بادهای صبحگاهی می‌زنم و نمی‌توانم از خودم تعریف کنم، زیرا لب‌های غنچه بسته‌ام را باز کرده‌ام.
بایست که از خون شهیدان کند امساک
آن شیخ که شوید دهن از ذکر نبیدی
هوش مصنوعی: بهتر است آن عالمان دینی که برای خودشان احترام قائل هستند، از فخر فروشی به خون شهیدان دست بردارند و در صحبت‌های خود بی‌خود به ذکر نام و شخصیت‌های بزرگ نپردازند.
شد کهنه صفی دلق ببازار خرابات
یک بار در آور زپی رهن جدیدی
هوش مصنوعی: کهنه و کهنه‌کار بودن لباس‌ها در بازار خرابات است. یک بار دیگر، لباس جدیدی را به نمایش بگذار و از رهن و گرویدگی آزاد شو.