شمارهٔ ۵۱
این کمر جانا که تنگ از بهر نیرو بستهای
دست هیچ اندیشه نگشاید که نیکو بستهای
بر نثارت جان ما باشد بکف محتاج نیست
آن خیالی کز اشارتهای ابرو بستهای
از کمانداری ابرو و ز کمینگیری خال
راه و رفتار و سکون بر ترک هندو بستهای
گرچه آسان می گشایی بهر حلق ما کمند
حلقهها بینم که بس مشکل بگیسو بستهای
این نباشد سحر کز چشمت دگرگون گشت حال
تا گشائی لب بافسون چشم جادو بستهای
از میانت در شگفتم معجز است آن یا طلسم
یک جهان را جان بوهم آمد که بر مو بستهای
ای صفی بیگانه شو از خویش و بیپروا ز خلق
جای غیری نیست با آن دل که با او بستهای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این کمر جانا که تنگ از بهر نیرو بستهای
دست هیچ اندیشه نگشاید که نیکو بستهای
هوش مصنوعی: این کمر زیبا که به خاطر قدرت خود محکم بستهای، هیچ کس نمیتواند بگوید که بد بستهای؛ واقعاً به خوبی بستهای.
بر نثارت جان ما باشد بکف محتاج نیست
آن خیالی کز اشارتهای ابرو بستهای
هوش مصنوعی: جان ما به خاطر تو آماده فداکاری است و نیاز به هیچ اشاره و علامتی از تو نیست، چون حتی خیال تو برای ما ارزشمند است.
از کمانداری ابرو و ز کمینگیری خال
راه و رفتار و سکون بر ترک هندو بستهای
هوش مصنوعی: تو با ابروهایت مانند کماندار، و با خال کوچک بر گونهات، موانع و کمینها را پشت سر گذاشته و در رفتار و سکونت، دلهای دیگران را به تسخیر درآوردهای.
گرچه آسان می گشایی بهر حلق ما کمند
حلقهها بینم که بس مشکل بگیسو بستهای
هوش مصنوعی: هرچند تو به راحتی میتوانی با حلقههایمان را باز کنی، اما میبینم که کار ساختن این گیسو خیلی دشوارتر از آن است که به نظر میرسد.
این نباشد سحر کز چشمت دگرگون گشت حال
تا گشائی لب بافسون چشم جادو بستهای
هوش مصنوعی: این یک سحر نیست که تنها با نگاه تو حال و هوای من تغییر کند، بلکه وقتی لبانت را باز کنی، جادوگری چشمانت شکسته میشود.
از میانت در شگفتم معجز است آن یا طلسم
یک جهان را جان بوهم آمد که بر مو بستهای
هوش مصنوعی: من از وجود تو شگفتزدهام؛ آیا این یک معجزه است یا نوعی جادو؟ بهطوری که روح من به گونهای به تو متصل شده که انگار با موهایت در هم تنیدهام.
ای صفی بیگانه شو از خویش و بیپروا ز خلق
جای غیری نیست با آن دل که با او بستهای
هوش مصنوعی: ای صفی، از خودت جدا شو و بیپروا از مردم باش. جایی برای دیگری وجود ندارد با دلی که به او وابستهای.

صفی علیشاه