گنجور

شمارهٔ ۵۰

دلی که می‌کشد او را کمند گیسویی
کجاست راه که یابد رهائی از سوئی
سزاست آنچه دل از دست طره تو کشد
که کرد بیخبر آهنگ سخت بازوئی
جراحتی که را دل ز تیغ هجران یافت
گذشت از آنکه پذیرد بوصل داروئی
بهیچ راه نجستم یکی میان تو را
شد ار چه خاطر باریک بین من موئی
از آن کمر که تو بستی و بر گشودی خاست
دگر ز دیده دریانشین من جوئی
شوم غبار و بگیرم ز مهر دامانت
اگر بقهر بگردانی از رهم روئی
صفی ز نام بط و باده مست و مخمور است
چه جای آنکه ز میخانه بشنود بوئی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی که می‌کشد او را کمند گیسویی
کجاست راه که یابد رهائی از سوئی
هوش مصنوعی: دل انسانی که گرفتار عشق و جذبه‌ای شده است، در جستجوی راهی برای رهایی از این بندگی و اسارت است. آیا راهی وجود دارد که او بتواند از این دام نجات یابد؟
سزاست آنچه دل از دست طره تو کشد
که کرد بیخبر آهنگ سخت بازوئی
هوش مصنوعی: کسی که دلش را به زیبایی‌های تو می‌بازد، سزاوار آن است که طعمی از سختی و درد را بچشد، چرا که تو به دور از آگاهی، بر او گزند می‌زنی.
جراحتی که را دل ز تیغ هجران یافت
گذشت از آنکه پذیرد بوصل داروئی
هوش مصنوعی: درد و زخم ناشی از جدایی آنقدر عمیق است که هیچ دارویی نمی‌تواند آن را درمان کند.
بهیچ راه نجستم یکی میان تو را
شد ار چه خاطر باریک بین من موئی
هوش مصنوعی: به هیچ وجه نتوانستم میان تو و خودم فاصله‌ای پیدا کنم، هرچند که ذهن دقیق و حساس من به اندازه‌ی یک مو هم جدایی احساس نمی‌کند.
از آن کمر که تو بستی و بر گشودی خاست
دگر ز دیده دریانشین من جوئی
هوش مصنوعی: از وقتی که تو کمر خود را بست و سپس باز کردی، دیگر چیزی جز اشک‌های من نیست که دریا نشین تو را جستجو کند.
شوم غبار و بگیرم ز مهر دامانت
اگر بقهر بگردانی از رهم روئی
هوش مصنوعی: اگر از محبت تو دور شوم و به غضب روی برگردانی، من تبدیل به غبار می‌شوم و مهر تو را از دامن می‌گیرم.
صفی ز نام بط و باده مست و مخمور است
چه جای آنکه ز میخانه بشنود بوئی
هوش مصنوعی: افرادی که به نام بط و باده معروف هستند، مست و غرق در حال و هوای خودشان هستند و به همین دلیل جایی برای خودنمایی و احساس خوشی در میخانه از آنها باقی نمی‌ماند.