گنجور

شمارهٔ ۴۹

مهر است مرا بر لب پیش لب قند تو
نارم بلب آن مطلب کان نیست پسند تو
بر لعل شکر خیزم خوان تا شکر انگیزم
گو حرف که جان ریزم بر قالب قند تو
گیسو چه کنی زنجیر پا بندیم از تدبیر
مائیم بهر تقدیر بی‌سلسله بند تو
دل رسته زهر قیدی جز موی تو بی‌شیدی
بیرون نرود صیدی هرگز زکمند تو
عشق تو جوان پیرم کرده است و زجان سیرم
باشد که زمین گیرم بر سرو بلند تو
پیشت من ابجد خوان چون دایره سرگردان
هر کس بکسی حیران من گول بپند تو
من پرسم اگر چونی چند آریم افسونی
دل داند و دلخونی چون من و چند تو
ایخسرو جان برخیز شهد از لب شیرین ریز
هرگز نرسد شبدیز بر گرد سمند تو
در خواب تو بر بالین سازم ز روان بالین
چند ار نزند نسرین پهلو بپرند تو
مژگانت بهر موقف یکسر زده بر صد صف
حرز آورمت مصحف از بیم گزند تو
پرسم من از آن بازت تا بشنوم آوازت
از بوسه کشد نازت این حاجتمند تو
تا بر رخت از غافل چشمی نفتد کامل
در مجمر حسنت دل سازیم سپند تو
رازی که بلب گویم پیشت بادب گویم
از عشق و طرب گویم نه از پی پند تو

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مهر است مرا بر لب پیش لب قند تو
نارم بلب آن مطلب کان نیست پسند تو
هوش مصنوعی: من به تو عشق و محبت دارم، اما وقتی که با تو هستم، دوست دارم به جای سخن گفتن از چیزی که برایت خوشایند نیست، از شیرینی کلامت لذت ببرم.
بر لعل شکر خیزم خوان تا شکر انگیزم
گو حرف که جان ریزم بر قالب قند تو
هوش مصنوعی: من بر روی لعل شیرین تو می‌خوابم تا بتوانم تو را تحریک کنم و با کلامم جان را به قالب قند تو بریزم.
گیسو چه کنی زنجیر پا بندیم از تدبیر
مائیم بهر تقدیر بی‌سلسله بند تو
هوش مصنوعی: موهای تو چه ارتباطی به زنجیر و بند ما دارد، ما از تدبیر و نقشه خودمان هستیم و تنها بر اساس تقدیر می‌گذرانیم و بی‌هیچ ارتباطی به بند تو زندگی می‌کنیم.
دل رسته زهر قیدی جز موی تو بی‌شیدی
بیرون نرود صیدی هرگز زکمند تو
هوش مصنوعی: دل از هر قید و بندی آزاد شده است، اما جز موی تو هیچ چیزی به آن نمی‌چسبد. هیچ‌گاه نمی‌تواند از دام تو بگریزد.
عشق تو جوان پیرم کرده است و زجان سیرم
باشد که زمین گیرم بر سرو بلند تو
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که احساس جوانی و پختگی کنم و به اندازه‌ای خسته‌ام که دیگر از زندگی سیر شده‌ام؛ اگرچه به خاطر قامت بلند تو حتی زمین‌گیر هم می‌شوم.
پیشت من ابجد خوان چون دایره سرگردان
هر کس بکسی حیران من گول بپند تو
هوش مصنوعی: من همچون دایره‌ای سرگردان در کنار تو هستم، همان‌طور که ابجد را برایت می‌خوانم. هر کسی در این دنیا در حیرت و گیجی به سر می‌برد، ولی تو نباید به سادگی فریب بخوری.
من پرسم اگر چونی چند آریم افسونی
دل داند و دلخونی چون من و چند تو
هوش مصنوعی: از تو می‌پرسم که حال تو چگونه است، آیا می‌توانیم با هم برای شاد کردن دل‌هامان تلاشی کنیم؟ دل هر یک از ما داستان خودش را دارد و دردهای خاص خود را می‌کشد.
ایخسرو جان برخیز شهد از لب شیرین ریز
هرگز نرسد شبدیز بر گرد سمند تو
هوش مصنوعی: ای خسرو عزیز، برخیز و شهد را از لب شیرین بریز؛ هرگز نمی‌تواند شبدیز (اسب افسانه‌ای) به گرد سمند تو برسد.
در خواب تو بر بالین سازم ز روان بالین
چند ار نزند نسرین پهلو بپرند تو
هوش مصنوعی: در رؤیای تو، در کنار تو به نغمه‌سرایی می‌پردازم، هرچند که گل نسرین در کنار تو بی‌حرکت بماند، تو همچنان جست‌و‌خیز کن.
مژگانت بهر موقف یکسر زده بر صد صف
حرز آورمت مصحف از بیم گزند تو
هوش مصنوعی: چشمان زیبایت به خاطر نگرانی از آسیب به من، همچون سپری محکم و قوی، تمامความ درگاه را حفاظت می‌کند.
پرسم من از آن بازت تا بشنوم آوازت
از بوسه کشد نازت این حاجتمند تو
هوش مصنوعی: من از تو می‌پرسم تا صدایت را بشنوم، و این خواسته‌ام از توست که بوسه‌ات را طلب می‌کند.
تا بر رخت از غافل چشمی نفتد کامل
در مجمر حسنت دل سازیم سپند تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی از غفلت، بر چهره‌ات نگاه نکند، دل ما را با عطر زیبایی‌ات معطر می‌سازیم.
رازی که بلب گویم پیشت بادب گویم
از عشق و طرب گویم نه از پی پند تو
هوش مصنوعی: شقایق بلبلی که عاشق است، راز خود را برایت بازگو می‌کند. او درباره عشق و شادی سخن می‌گوید، نه اینکه بخواهد از نصیحت تو پیروی کند.