گنجور

شمارهٔ ۴۶

گفتم که بجام تست خون دل ناچیزم
گفتاکه بود خونها در ساغر لبریزم
گفتم بجهان صد شور انگیخته‌ای از لب
گفتا پس ازین بینی شوری که برانگیزم
گفتم دل سودائی مجنون شد و صحرائی
گفتا که به بند آید چون طره فرو ریزم
گفتم که قیامت‌هاست ای پرده‌نشین از تو
گفتا که قیامت بین آن لحظه که برخیزم
گفتم بگرفتاری جویم ز که دلداری
گفتا دل اگر داری از زلف دلاویزم
از سلسله کار دل هر چند که شد مشکل
زلف تو نه بگذارد کز سلسله بگریزم
گشتند به غمخواری ، در ناله و در زاری،
مرغان شباهنگم مستان سحر خیزم
برخاست صفی آسان خود از سر عقل و جان
تا با غمت از پیمان بی این دو بر آمیزم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم که بجام تست خون دل ناچیزم
گفتاکه بود خونها در ساغر لبریزم
هوش مصنوعی: گفتم که در جام تو تنها یک قطره از دل شکسته‌ام وجود دارد، او پاسخ داد که در این ساغر پر از خون‌های فراوانی است.
گفتم بجهان صد شور انگیخته‌ای از لب
گفتا پس ازین بینی شوری که برانگیزم
هوش مصنوعی: گفتم در جهان صدها شور و هیجان از لبانم برانگیخته شده است، او پاسخ داد که از این پس خواهی دید که چه شور و حال دیگری را به وجود می‌آورم.
گفتم دل سودائی مجنون شد و صحرائی
گفتا که به بند آید چون طره فرو ریزم
هوش مصنوعی: گفتم دل دیوانه‌ام به حالت عاشقانه‌ای افتاده است و دلتنگ صحرا و آزادی شده است. پاسخ داد که وقتی موهایم را بریزم، دیگر در بند نخواهم بود.
گفتم که قیامت‌هاست ای پرده‌نشین از تو
گفتا که قیامت بین آن لحظه که برخیزم
هوش مصنوعی: گفتم که دنیا پر از آشفتگی و اضطراب است، اما او در پاسخ گفت که آن هیاهو و وحشت در لحظه‌ای که از جایی برخیزم، به اوج خود می‌رسد.
گفتم بگرفتاری جویم ز که دلداری
گفتا دل اگر داری از زلف دلاویزم
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که به دنبال کمک و دل‌جویی هستم، او پاسخ داد که اگر دل داری، باید به زلف‌های دلبرانه‌ام بسپاری و درگیر عشق شوی.
از سلسله کار دل هر چند که شد مشکل
زلف تو نه بگذارد کز سلسله بگریزم
هوش مصنوعی: با وجود تمام مشکلاتی که در پی کار دل پیش می‌آید، نمی‌توانم از زلف تو دست بکشم و از آن دور شوم.
گشتند به غمخواری ، در ناله و در زاری،
مرغان شباهنگم مستان سحر خیزم
هوش مصنوعی: پرندگان شب به خاطر همدردی با من که در غم و اندوه هستم، به ناله و زاری پرداخته‌اند. من هم مانند آنها، در حالتی نازک و حساس، به زیبایی‌های سحرگاه می‌پردازم.
برخاست صفی آسان خود از سر عقل و جان
تا با غمت از پیمان بی این دو بر آمیزم
هوش مصنوعی: گروهی بی‌هیچ زحمتی از سر عقل و احساس بلند شدند تا با غم تو بدون وابستگی به این دو، بپیوندند.

حاشیه ها

1403/04/14 14:07
سیدمحمد جهانشاهی

گشتند به غمخواری ، در ناله و در زاری،