گنجور

شمارهٔ ۳۶

چشم تو می‌رود همی از خود و این دل از پیش
دل نرود گرش ز پی می‌برد از نگه ویش
دل بتطاول و تلف ماند فرو ز هر طرف
غمزه کشد دما دمش طره کشد پیاپیش
روزی از آن عقیق لب بوسه نمود دل طلب
هی زد و گشت در غضب عقل ز سر شد از هیش
رفت و کشید دامن او از کف من بگفتگو
روز و شبم به جستجو تا بکف آورم کیش
کرد اگر زمن نهان روی چو مهر و شد روان
خواست ز پی شود دوان این تنِ زارِ چون نیش
بود ز نازی ار که وی بوسه ز لب نداد و می
ور نه به من نداده کی بوسه بمستی از میش
دیده وصال بس صفی فاش و عیان نه مختفی
تا بصباح از شبش تا بتموز از دیش
باد ز حُسنِ مشربش بر لب من همی لبش
غم شکر است غبغبش روح فزا شکر نیش
خال تو در مکابره تهمتن است و نادره
گیرد باج از کره گر بفرستی از ریش

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم تو می‌رود همی از خود و این دل از پیش
دل نرود گرش ز پی می‌برد از نگه ویش
هوش مصنوعی: چشم تو دارد به خودی خود می‌رود و دل من هم از دل نمی‌رود، حتی اگر به دنبال تو باشد و با نگاه تو در تماس باشد.
دل بتطاول و تلف ماند فرو ز هر طرف
غمزه کشد دما دمش طره کشد پیاپیش
هوش مصنوعی: دل به عشق تو بی‌وقفه در تلاطم است و از هر سو غم و اندوه مرا محاصره کرده است. هر لحظه که تو با ناز و عشوه حرکت می‌کنی، موهای زیبایت را جلو می‌آوری و قلب من را بیشتر درگیر می‌کنی.
روزی از آن عقیق لب بوسه نمود دل طلب
هی زد و گشت در غضب عقل ز سر شد از هیش
هوش مصنوعی: روزی لب عقیق را بوسیدم و دل بسیار خواست که این کار را تکرار کند، اما این خواسته باعث خشم و خروج عقل از حالت تعادل شد.
رفت و کشید دامن او از کف من بگفتگو
روز و شبم به جستجو تا بکف آورم کیش
هوش مصنوعی: از رفتن او، دامنش از دست من رها شد و من به گفتگو و جستجو روز و شب مشغولم تا کیش و آیینی را به دست آورم.
کرد اگر زمن نهان روی چو مهر و شد روان
خواست ز پی شود دوان این تنِ زارِ چون نیش
هوش مصنوعی: اگر از من پنهان روی بگردانی، چون خورشید، روح من در پی تو می‌دود و این جسم زار و ناتوان من مانند نیشی در پی تو خواهد بود.
بود ز نازی ار که وی بوسه ز لب نداد و می
ور نه به من نداده کی بوسه بمستی از میش
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر نوعی دلخوری و ناامیدی است. شاعر به این اشاره می‌کند که اگر محبوبش از سر ناز و عنایت بوسه‌ای به او نداده، برداشت او این است که اگر می و شراب هم نصیبش نشود، در این حال باز هم به او بوسه‌ای از حالت مستی نخواهد داد. به عبارتی دیگر، عزیزش نه تنها احساساتش را به او ابراز نکرده بلکه از چیزهایی که به او شادابی می‌بخشد نیز محرومش کرده است.
دیده وصال بس صفی فاش و عیان نه مختفی
تا بصباح از شبش تا بتموز از دیش
هوش مصنوعی: چشم‌انتظاری برای رسیدن به محبوب، به گونه‌ای آشکار و واضح است و نه پنهان. این احساس، از شب تا صبح و از دیشب تا الآن، به وضوح در وجود من نمایان است.
باد ز حُسنِ مشربش بر لب من همی لبش
غم شکر است غبغبش روح فزا شکر نیش
هوش مصنوعی: باد، به خاطر زیبایی و لطف محبوب، بر لب من می‌وزد. لب‌هایش غمی شیرین دارند و غبغبش، روح‌افزا و شکرین است.
خال تو در مکابره تهمتن است و نادره
گیرد باج از کره گر بفرستی از ریش
هوش مصنوعی: جای خال تو در نبرد با پهلوان تهمتن است و اگر بخواهی نادره‌ای از کره زمین بگیری، باید از ریش خود بگذری.