گنجور

شمارهٔ ۳۱

خیال سر زده آورد در کنار منش
ولی نیافت پی بوسه راه بر دهنش
صبا چو در چمن آورد بوی پیرهنش
دریده غنچه گریبان ز حسرت بدنش
لطافت تن او ناورم بیاد مباد
که از تصور عقل آفتی رسد بتنش
ز آب و رنگ عذارش نسیم صبح مگر
بلاله گفت که خاطر شکفت در چمنش
مرا بس است تماشای زلف و عارض او
بهل بهشت برین را به سنبل و سمنش
چرا شکسته نباشد ز تاب طره او
دلی که دید بعمری شکنجه شکنش
در آتشم که حدیثش کنند انجمنی
وز آن خوشم که ندیده است کس در انجمنش
به پیش قامتت آنکس که جان سپرد بحشر
قیامت است چو از تن بر اوفتد کفنش
بزیر جامه ز روح روان لطیفتر است
نموده‌ایم بتحقیق امتحان تنش
بچین زلف تو دل بر خطا نرفت و لیک
خطا نموده مماثل بنافه ختنش
صفی سفر ز دو عالم نمود و خود نگرفت
دلش قرار بجائی کجاست تا وطنش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیال سر زده آورد در کنار منش
ولی نیافت پی بوسه راه بر دهنش
هوش مصنوعی: روح و یاد او در ذهنم حاضر است، اما نتوانستم به او نزدیک شوم و لب‌هایش را بوسه بزنم.
صبا چو در چمن آورد بوی پیرهنش
دریده غنچه گریبان ز حسرت بدنش
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی وقتی که بوی پیراهن او را در باغستان به همراه می‌آورد، غنچه‌ها از حسرت آن بدنش، مانند گریبان‌های خود را پاره می‌کنند.
لطافت تن او ناورم بیاد مباد
که از تصور عقل آفتی رسد بتنش
هوش مصنوعی: نرمی و زیبایی تن او را هیچ وقت فراموش نکن؛ زیرا که ممکن است تصور و اندیشه‌ای از عقل به او آسیب برساند.
ز آب و رنگ عذارش نسیم صبح مگر
بلاله گفت که خاطر شکفت در چمنش
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی با لطافت و زیبایی، عطر و طراوت گل را به همراه دارد و به یاد می آورد که دل در چمن سرشار از شکوفایی و شادابی، شوق و سرزندگی را تجربه کرده است.
مرا بس است تماشای زلف و عارض او
بهل بهشت برین را به سنبل و سمنش
هوش مصنوعی: نگاه کردن به مو و چهره او برای من کافی است، حتی بهشت را هم با گل‌هایش نمی‌خواهم.
چرا شکسته نباشد ز تاب طره او
دلی که دید بعمری شکنجه شکنش
هوش مصنوعی: چرا دلی که عمر طولانی تحت فشار زلف او بوده، نباید شکسته و آسیب‌دیده باشد؟
در آتشم که حدیثش کنند انجمنی
وز آن خوشم که ندیده است کس در انجمنش
هوش مصنوعی: من در آتش عشق هستم که دیگران درباره‌اش صحبت می‌کنند و از این خوشحال‌ام که هیچ‌کس آن را در عین حال، در جمعی که هستم، تجربه نکرده است.
به پیش قامتت آنکس که جان سپرد بحشر
قیامت است چو از تن بر اوفتد کفنش
هوش مصنوعی: در برابر قامت تو، آن کسی که جانش را فدای تو کرد، در روز قیامت در حالتی است که وقتی کفنش از تنش افتد، نمایان می‌شود.
بزیر جامه ز روح روان لطیفتر است
نموده‌ایم بتحقیق امتحان تنش
هوش مصنوعی: تن بدن را با روح لطیف‌تری در زیر جامه‌اش مقایسه کرده‌ایم و در واقع آن را امتحان کرده‌ایم.
بچین زلف تو دل بر خطا نرفت و لیک
خطا نموده مماثل بنافه ختنش
هوش مصنوعی: زلف‌های تو را بچین، چرا که دل من به اشتباه نیفتاده است، اما همچنان به خطا رفته است، مانند کسی که برای زیبایی و دلربایی خود به آرایش افسون‌گری می‌پردازد.
صفی سفر ز دو عالم نمود و خود نگرفت
دلش قرار بجائی کجاست تا وطنش
هوش مصنوعی: صفی دیاری را ترک کرد و آرامش قلبش را نیافت. اکنون می‌پرسد کجاست که وطن او باشد.