شمارهٔ ۳۰
از بهر قرار دل دیوانه خود باز
با زلف تو گیرم ز سرافسانه خود باز
آواره بهر شهر چنانم که نبینم
یک دوست که پرسم خبر از خانه خود باز
بر باد مده کاه خود ای شیخ که بگرفت
از خرمن رندان دل من دانه خود باز
مستی که فتد بر گذر میکده در راه
باشد که ندادند ره کاشانه خود باز
سرمست چو بستم بتو پیمان ارادت
پیمایم از آن باده به پیمانه خود باز
هر چند که جان لایق جانان بجوی نیست
جان دادم و دیدم رخ جانانه خود باز
بر خیز صفی تا بگدائی بنشینیم
در میکده از همت شاهانه خود باز
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از بهر قرار دل دیوانه خود باز
با زلف تو گیرم ز سرافسانه خود باز
هوش مصنوعی: برای آرامش دل دیوانهام، دوباره با زلف تو درگیر میشوم و از روزهای سخت گذشتهام فاصله میگیرم.
آواره بهر شهر چنانم که نبینم
یک دوست که پرسم خبر از خانه خود باز
هوش مصنوعی: من در هر شهری که میروم، چنان بیکس و تنها هستم که حتی نمیتوانم یک دوست پیدا کنم تا از حال و احوال خانهام بپرسم.
بر باد مده کاه خود ای شیخ که بگرفت
از خرمن رندان دل من دانه خود باز
هوش مصنوعی: ای شیخ، دانههای خود را که به همین آسانی به باد میدهی، هدر نکن؛ چرا که دل من از خرمن رندان پر شده و به خاطر آنها دانه خود را باز پس میطلبد.
مستی که فتد بر گذر میکده در راه
باشد که ندادند ره کاشانه خود باز
هوش مصنوعی: مستی که در مسیر میخانه به انسان دست میدهد، به این معناست که او در راهی قرار دارد که دیگر به خانه خود باز نخواهد گشت.
سرمست چو بستم بتو پیمان ارادت
پیمایم از آن باده به پیمانه خود باز
هوش مصنوعی: در پرتو عشق و احساس عمیق به تو، وقتی که به تو تعهد و وفاداری دادم، از آن شوق و شادمانی که در دل دارم، دوباره به خودم میآیم و به زندگی عادیام برمیگردم.
هر چند که جان لایق جانان بجوی نیست
جان دادم و دیدم رخ جانانه خود باز
هوش مصنوعی: با وجود اینکه جانم شایستهی وصال معشوق نیست، اما جانم را فدای عشق او کردم و در نهایت چهرهی زیبای او را مشاهده کردم.
بر خیز صفی تا بگدائی بنشینیم
در میکده از همت شاهانه خود باز
هوش مصنوعی: بیدار شو تا صفی بکشیم و در میکده بنشینیم و از بزرگی و رفیع بودن خودمان بهرهمند شویم.