شمارهٔ ۳
دل نداد از دست یک مو زلف یار خویش را
تا سیه کرد از کشاکش روزگار خویش را
اختیاری بهر عاشق نیست در فرمان عشق
تا قلم بکشیم بر سر اختیار خویش را
گرفتم تا صبح محشر مست از آن چشم خمار
نشکنم جز با همان ساغر خمار خویش را
خواهم اندر خیل جانبازان نیازندم به نام
بینم اندک چون به راه او نثار خویش را
بیقرار آن زلف مشکین را هر آن بیند به دوش
میدهد بر بیقراریها قرار خویش را
زاهدان از یاد جنّت مست و ما از عشق یار
هر کسی در بوته سنجد عیار خویش را
تیر مژگانت صفی را بر نشان افکند و خست
بازگیر از خاک چو افکندی شکار خویش را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل نداد از دست یک مو زلف یار خویش را
تا سیه کرد از کشاکش روزگار خویش را
هوش مصنوعی: دل نداد به خاطر یک تار موی محبوبش، چون این کار باعث سیاه شدن روزگارش شد.
اختیاری بهر عاشق نیست در فرمان عشق
تا قلم بکشیم بر سر اختیار خویش را
هوش مصنوعی: عاشق هیچ کنترلی بر عشق ندارد، چرا که عشق او را به گونهای در میآورد که حتی نمیتواند بر اراده خود تسلط داشته باشد. عشق بر تمامی انتخابهای او حکمفرماست.
گرفتم تا صبح محشر مست از آن چشم خمار
نشکنم جز با همان ساغر خمار خویش را
هوش مصنوعی: من تا صبح قیامت در اوج مستی به سر میبرم و نمیخواهم از آن چشم زیبای خمار جدا شوم، جز با همان جامی که خودم دارم.
خواهم اندر خیل جانبازان نیازندم به نام
بینم اندک چون به راه او نثار خویش را
هوش مصنوعی: میخواهم در میان جانبازان حضور داشته باشم و نیازی به معروفیت ندارم، چرا که وقتی به راه او میروم، تمام وجودم را برای این راه تقدیم میکنم.
بیقرار آن زلف مشکین را هر آن بیند به دوش
میدهد بر بیقراریها قرار خویش را
هوش مصنوعی: همیشه نگران آن زلف مشکی هستم و هر بار که آن را میبینم، به احساس بیقراریام میافزایم و آرامش خود را از دست میدهم.
زاهدان از یاد جنّت مست و ما از عشق یار
هر کسی در بوته سنجد عیار خویش را
هوش مصنوعی: زاهدان به خاطر یاد بهشت مجذوب هستند، ولی ما به دلیل عشق به یار خودمان در حال سنجش واقعیتمان هستیم. هر کس ویژگیها و ارزشهای خود را در این زمینه میسنجد.
تیر مژگانت صفی را بر نشان افکند و خست
بازگیر از خاک چو افکندی شکار خویش را
هوش مصنوعی: پرتو زیبایی چشمان تو مانند تیرهایی است که بر دلها تاثیر میگذارد و خستگی را از زمین برمیدارد، مانند زمانی که شکار خود را به زمین میاندازی.