گنجور

شمارهٔ ۲۵

رفت دلدار و غمش در دل غمخوار بماند
و ز قفایش نگران دیده خونبار بماند
بشفاخانه لعل تو رسید ار چه و لیک
دل ز چشمت اثری داشت که بیمار بماند
آن امیدی که بخوابت نگرد دیده نداشت
ور شبی داشت هم از چشم تو بیدار بماند
جان ما گرچه بمقدار بهای تو نبود
بر سر دست گرفتیم و خریدار بماند
دل و دین در خم گیسوی بتی رفت که رفت
خرقه و سبحه بجام می و زنار بماند
راز عشق تو که از خلق نهان می‌کردم
گشت افسانه و بر هر سربازار بماند
بند‌ها را همه دل پازد و چون باد گذشت
جز به بند تو که افتاد و گرفتار بماند
خانه دل زغمت زیر و زبر گشت و در آن
نیست جز نقش تو چیزی که بدیوار بماند
ما نه مستیم به تنها که یکی در همه شهر
ناظری نیست که با چشم تو هشیار بماند
داشت عذری که نرفته است ز کوی تو صفی
رفتش از پیش چنان پا که ز رفتار بماند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفت دلدار و غمش در دل غمخوار بماند
و ز قفایش نگران دیده خونبار بماند
هوش مصنوعی: دلبر رفت و غم او در دل کسی که دلسوز است باقی ماند و نگرانی از جدایی او باعث شده است که چشم‌هااش پر از اشک بماند.
بشفاخانه لعل تو رسید ار چه و لیک
دل ز چشمت اثری داشت که بیمار بماند
هوش مصنوعی: به بیمارستان لعل تو آمدم، هرچند که حالتی داشتم و دل من از نگاه تو تأثیری گرفت که باعث شد همچنان بیمار بمانم.
آن امیدی که بخوابت نگرد دیده نداشت
ور شبی داشت هم از چشم تو بیدار بماند
هوش مصنوعی: امید تو که حتی در خواب هم به تو توجهی ندارد، اگر شبی هم وجود داشت که از چشمت بیدار بماند، آن امید، بی‌اعتنا باقی می‌ماند.
جان ما گرچه بمقدار بهای تو نبود
بر سر دست گرفتیم و خریدار بماند
هوش مصنوعی: هرچند جان ما به اندازه ارزش تو نیست، اما با تمام وجود آن را عرضه کردیم و هنوز شما را خریدار می‌دانیم.
دل و دین در خم گیسوی بتی رفت که رفت
خرقه و سبحه بجام می و زنار بماند
هوش مصنوعی: دل و ایمان من در پیچ و تاب موهای معشوقی گم شد که در این حال، لباس و زهد و عبادتم در دست می و زنی باقی ماند.
راز عشق تو که از خلق نهان می‌کردم
گشت افسانه و بر هر سربازار بماند
هوش مصنوعی: عشق تو را که پنهان نگه داشته بودم از چشم مردم، حالا به داستانی تبدیل شده که در هر گوشه و کنار مطرح شده است.
بند‌ها را همه دل پازد و چون باد گذشت
جز به بند تو که افتاد و گرفتار بماند
هوش مصنوعی: همهٔ افرادی که در زندگی خود با مشکلات و سختی‌ها رو به رو شده‌اند، به راحتی از آن‌ها عبور می‌کنند، اما کسی که به تو وابسته است، همچنان در بند تو مانده و نمی‌تواند رها شود.
خانه دل زغمت زیر و زبر گشت و در آن
نیست جز نقش تو چیزی که بدیوار بماند
هوش مصنوعی: دلنگرانیم از غم تو باعث شد که خانه دلم به هم بریزد و حالا در آن فقط تصویر تو باقی مانده که بر دیوار مانده است.
ما نه مستیم به تنها که یکی در همه شهر
ناظری نیست که با چشم تو هشیار بماند
هوش مصنوعی: ما به خاطر وجود تو به حالت مستی و شیدایی دچار نشده‌ایم، بلکه در این شهر هیچ کسی نیست که بتواند با تابش نگاه تو، هوشیاری و آگاهی‌اش را حفظ کند.
داشت عذری که نرفته است ز کوی تو صفی
رفتش از پیش چنان پا که ز رفتار بماند
هوش مصنوعی: کسی که به دلیل معذوری نتوانسته به کوی تو بیاید، با حالتی به آنجا می‌رود که گویی از رفتار او اثری باقی نمانده است.