گنجور

شمارهٔ ۱۷

دل غمدیده به تنهائی هجران خو کرد
تکیه بر زلف تو و باد و جهان یکرو کرد
گفتم آنروز که دل نکته ز خال تو شنید
رخنه در کار مسلمانیم این هندو کرد
چه عجب گر شب عاشق بغلط گشت سحر
زان دو رنگی که بنا گوش تو در گیسو کرد
نیست جای گله در زلف توأم یکسر مو
کآنچه کرد او بسیه روزی ما نیکو کرد
همسری چون سر شوریده بعشق تو نیافت
شرح سودای غمت را همه بازانو کرد
عقل باریک بسی گشت و میان تو ندید
دیده حس بخطا رفت که فهم از مو کرد
دل تنگم ز دهان تو نشان هیچ نیافت
خورده کم گیر که اندیشه موهوم او کرد
دارد افسون مسیحالب جانبخش تو لیک
حمل این معجزه را چشم تو بر جادو کرد
عجب آن نیست که زلف تو ز دل دست ببرد
عجب آنست که با زلف تو دل بازو کرد
دوش میرفتی و ماه رخت از روزن جان
پرتو افکن شد و ویرانه ما مینو کرد
نیک طرزیست که آیدرمت از مردم شهر
زان قیاس نگهت بی‌بصر از آهو کرد
قامت سرو تو زاندم که روان گشت بچشم
آبیارم نتوان فرق کنار از جو کرد
گرچه مژگان تو در فتنه صف آراست ولی
کارپردازی چشمت همه را ابرو کرد
تا چه دردی بدل از سنبلت ای غالیه موست
گشت دیوانه طبیبی که دهانم بو کرد
روز‌ها رفت ز پهلوی صفی دجله چشم
جرم یک شب که تمنای تو در پهلو کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل غمدیده به تنهائی هجران خو کرد
تکیه بر زلف تو و باد و جهان یکرو کرد
هوش مصنوعی: دل حزین و غمگین من به تنهایی و دوری عادت کرده است و حالا به تارهای موهای تو تکیه می‌کنم، همان‌طور که باد و جهان به یک سمت می‌روند.
گفتم آنروز که دل نکته ز خال تو شنید
رخنه در کار مسلمانیم این هندو کرد
هوش مصنوعی: روزی به خودم گفتم که وقتی دل من زیبایی علامت تو را درک کرد، دچار مشکل و آسیب از سوی این هندو شدم.
چه عجب گر شب عاشق بغلط گشت سحر
زان دو رنگی که بنا گوش تو در گیسو کرد
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر شب عاشق در صبح تغییر شکل داد، زیرا آن دو رنگی که در گیسوی تو وجود دارد، باعث این تحول شده است.
نیست جای گله در زلف توأم یکسر مو
کآنچه کرد او بسیه روزی ما نیکو کرد
هوش مصنوعی: در زلف تو جایی برای ناله و شکایت نیست، زیرا همه چیزهایی که او انجام داد، روزی ما را به خوبی رقم زد.
همسری چون سر شوریده بعشق تو نیافت
شرح سودای غمت را همه بازانو کرد
هوش مصنوعی: همسری که چون دیوانه‌ای به عشق تو می‌نگرد، نتوانست به درک حس و حال دلش پردازد و همه چیز را با پای خود به هم ریخت.
عقل باریک بسی گشت و میان تو ندید
دیده حس بخطا رفت که فهم از مو کرد
هوش مصنوعی: عقل باریک و دقیق شده، اما نتواسته میان تو و خودت دید درست و واقعی انتخاب کند. چشم حسی من به اشتباه رفته و فهم را مانند چیزی نازک و باریک در نظر گرفته است.
دل تنگم ز دهان تو نشان هیچ نیافت
خورده کم گیر که اندیشه موهوم او کرد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو بسیار پریشان است و هیچ نشانه‌ای از تو پیدا نکردم. کمتر به خود زحمت بده، زیرا این فکر بی‌اساس مرا آشفته کرده است.
دارد افسون مسیحالب جانبخش تو لیک
حمل این معجزه را چشم تو بر جادو کرد
هوش مصنوعی: مسیحا، درمانگری را برای تو به ارمغان آورده است، اما زیبایی و تاثیر این معجزه به دقت و نگاه تو بستگی دارد که آن را جادووار دریابی.
عجب آن نیست که زلف تو ز دل دست ببرد
عجب آنست که با زلف تو دل بازو کرد
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که موهای تو دلی را از خود جدا کند، بلکه تعجب اینجاست که با موهای تو دل توانسته است چنین وابسته و عاشق شود.
دوش میرفتی و ماه رخت از روزن جان
پرتو افکن شد و ویرانه ما مینو کرد
هوش مصنوعی: دیشب تو در حال عبور بودی و چهره زیبایت از لای در، نورش را به درون جانم تاباند و خرابی‌های زندگی‌ام را به بهشت تبدیل کرد.
نیک طرزیست که آیدرمت از مردم شهر
زان قیاس نگهت بی‌بصر از آهو کرد
هوش مصنوعی: خوب است که تو را در این شهر، بر اساس مقایسه‌ای از موجوداتی مانند آهو، ببینند؛ چرا که این نگاه بی‌تجربه و سطحی به تو نسبت می‌دهد.
قامت سرو تو زاندم که روان گشت بچشم
آبیارم نتوان فرق کنار از جو کرد
هوش مصنوعی: قد بلند تو چنان است که وقتی به آن نگاه می‌کنم، نمی‌توانم از زیبایی‌اش چشم بردارم و مانند آبیاری که نمی‌تواند از کنار جوی آب دور شود، مجذوب آن هستم.
گرچه مژگان تو در فتنه صف آراست ولی
کارپردازی چشمت همه را ابرو کرد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مژگان تو به زیبایی صفی منظم را به وجود آورده، اما تأثیر کارهای چشمت باعث شده همه احساس خجالت کنند.
تا چه دردی بدل از سنبلت ای غالیه موست
گشت دیوانه طبیبی که دهانم بو کرد
هوش مصنوعی: این اشعار به احساس عمیق و تزلزل درونی بیانگر محبتی است که فردی به محبوبش دارد. گوینده از دردهایی ناشی از عشق و کشش به محبوب سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که محبوب او چنان جذاب و دلربا است که نمی‌تواند از فکرش کنار برود. پزشک دیوانه‌گونه‌ای که به اوضاع روحی‌اش توجه دارد، به نوعی نشان‌دهنده desperation و نیاز به راه‌حلی برای آرام کردن دل محبوب است.
روز‌ها رفت ز پهلوی صفی دجله چشم
جرم یک شب که تمنای تو در پهلو کرد
هوش مصنوعی: روزها مانند صفی کنار رود دجله گذشتند، و تنها یک شب بود که در کنارم، آرزوی تو را حس کردم.