گنجور

شمارهٔ ۱۵

دل طلبکار وصال ار ز تو در کوی تو بود
غافل از حال خود و بیخبر از خوی تو بود
دل عجب نیست که سر گشته بچوگان تو گشت
داشت یاد اینکه بمیدان ازل گوی تو بود
عشق بست ارکه دو عالم همه راگردون و دست
در کمندش اثر از قوت بازوی تو بود
ساغر آنکس که بمیخانه زمینای تو زد
مست و مبهوت مدام از می و مینوی تو بود
حاصل کون و مکان نیست بجز عشق تو هیچ
چون یکی کون و مکان پرتوی از روی تو بود
پیشتر ز آنکه شد از غلغله عشق تو پر
اندر این گنبد پیروزه هیاهوی تو بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل طلبکار وصال ار ز تو در کوی تو بود
غافل از حال خود و بیخبر از خوی تو بود
هوش مصنوعی: دل عاشق تو، از تو در چیزی جز وصال طلب نمی‌کند، اما در کوی تو، غافل از حال و روز خود و بی‌خبر از حقیقت خود است.
دل عجب نیست که سر گشته بچوگان تو گشت
داشت یاد اینکه بمیدان ازل گوی تو بود
هوش مصنوعی: دل جای تعجب ندارد که سر گشته و گیج شده است، زیرا به یاد دارد که در میدان ازل، گوی تو (یعنی تویی که در عالم اصلی و ابتدایی بودی) قرار داشت.
عشق بست ارکه دو عالم همه راگردون و دست
در کمندش اثر از قوت بازوی تو بود
هوش مصنوعی: عشق به قدری قوی است که تمام هستی را به دور خود می‌چرخاند و همه چیز در چنبره‌اش قرار دارد، این قدرت و تأثیر ناشی از توانایی توست.
ساغر آنکس که بمیخانه زمینای تو زد
مست و مبهوت مدام از می و مینوی تو بود
هوش مصنوعی: کسی که به میخانه تو پا گذاشته، مدام تحت تأثیر و مستی این می و زیبایی‌های توست.
حاصل کون و مکان نیست بجز عشق تو هیچ
چون یکی کون و مکان پرتوی از روی تو بود
هوش مصنوعی: نتیجه‌ای که از وجود و جهان به دست می‌آید، جز عشق تو نیست. زیرا عالم و مکان تنها تصویری از جلوه‌ات هستند.
پیشتر ز آنکه شد از غلغله عشق تو پر
اندر این گنبد پیروزه هیاهوی تو بود
هوش مصنوعی: قبل از اینکه عشق تو مرا در این دنیای پرهیاهو بگیرد، صدای تو در این گردونه وجودم طنین‌انداز بود.