شمارهٔ ۸
نفس گردیده جری جرم فزون طاعت کم
بسته راه از همه سو جز بخداوند کرم
آنکه با فضل وی آثام نماند به جهان
آنکه با عفو وی اجرام نیابد بقلم
آنکه مهرش شده بر زهر حوادث تریاق
آنکه نامش شده بر زخم سوانح مرهم
گشت مردود ره از ترک رضایش ابلیس
گشت منظور حق از یمن ولایش آدم
رجس برخاست چو او بد متنفر ز حرام
بت بر افتاد چو او شد متولد بحرم
هر چه جز ذکر وی افسانه بود در گیتی
هر چه جز مدح وی ار جوفه بود در عالم
مدح آن دارد کش نیست در اوصاف همال
پاک ز اغراق واراجیف و اکاذیب و ستم
نیست آنگونه که در مدحت او هیچ اغراق
ناید اغراق مرا هم بزبان و بقلم
سخنی کان نه زافراط و ز تفریط عری است
راستی نزد خرد نیست بمعنی محکم
سخن انگونه سرایم که در آیین خواص
هست مقرون همه برصحت و برهان حکم
خفت برجای رسول مدنی در شب غار
فارغ از یار و عدو بی طرف از شادی و غم
رفت در مکه و خود سوره بحج برد و بخواند
وانکه او را همه خونی ز خداوند وخدم
روز میدان بروش سیل و بسختی چون کوه
بی ز اندیشه که خصم است مگس یا رستم
کند با قوت سرپنجه در ارحصن یهود
چون بخیر ز پی فتح برافراخت علم
مشکلی در کف عزمش به نبودی مشکل
نکته در ره فکرش به نماندی مبهم
دانی ار قامت اسلام شد از تیغ که راست
یا که در جنگ ز شمشیر نکرد ابرو خم
یا که بر کند ز طاق حرم اوضاع بتان
یا که زد کوکبه فارس یلیل بر هم
خالق از خلق شناسی و علی را زدنی
یار از غیر کنی فرق و صمد را زصنم
بخدا شرک نیاورد بیک چشم زدن
بود خاص این صفت او را بخداوند قسم
زآنکه بشناخته بد هستی خود را که جز او
نیست موجودی و جز ذات وجود است عدم
داد بر سائل انگشتر و این بود نشان
که بر او ختم بود جود و سخا فضل و همم
حلقه هستی از انگشت بر آورد که گشت
همچو یک حلقه بر ادوار ولایت خاتم
من نگویم بود از خلق جهان او بهتر
ز آنکه در وصف تناسب ز شروط است اقدام
کس نگوید که بود آینه اصفی ز سفال
همچنین لولو و یاقوت به از ترب و کلم
نیستند ایندو ز یک جنس که گوئی باشد
گوهر از خربزه به یا که حریر از شلغم
گفته آن عالم اسرار که نبود یکسان
آنکه میداند و آنکس که نداند با هم
نیست یعنی اسدالله مساوی با کس
کو شد اندر عمل و علم در آفاق علم
بجهان نامده یک مرد که اوصاف نکو
جمله ظاهر شود از وی ز عرب تا بعجم
بر سر حرف نخستین روم ای آنکه بود
عقلا در وصف تو مبهوت زبانها ابکم
شصت افزون شدم از عمر گرانمایه و نیست
در کف اندر ره فقرم بجز افسوس و ندم
اندران بزم که پیران همه جمعند مرا
دارم امید که شرمنده نسازی و دژم
توئی آن حیدر غیرتکش دریا دل راد
که بود کون و مکانت چو یکی قطره زیم
پیش دریاچه بود قطره که گیرد بروی
یا ثواب و گنهش چیست اقل یا اعظم
بزنا پیش تو دادند شهادت مردم
ستر فرمودی و گشتی ز گواهان درهم
نیست اینها عجب از خلق کریم تو که هست
درج در حوصلهات ما خلق از نور و ظلم
ما بخوان تو نشستیم و کریمان نکنند
رد مهمان بود ار چند بد از خوان نعم
باشد اینهم که نگارد قلم از طبع فضول
ورنه اکرام تو بر بربنده بلوح است رقم
تو نه آنگونه کریمی و نه آنگونه همیم
که بگویند بد از حاتم طائی اکرم
جز تو کس را بجهان هیچ نخواندی ذیجود
داند ارکس چه بود رسم کرم شرط همم
گشت چون فقر صفی از حرکاتت معمور
باد هم جان صفی از برکاتت خرم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نفس گردیده جری جرم فزون طاعت کم
بسته راه از همه سو جز بخداوند کرم
هوش مصنوعی: نفس انسان دچار آلودگی و گناه شده است و به خاطر کاهش اطاعت از خدا، راههایی که میتواند به خوشبختی و نجات برود، بسته شده است؛ جز اینکه به لطف و کرم خداوند روی آورد.
آنکه با فضل وی آثام نماند به جهان
آنکه با عفو وی اجرام نیابد بقلم
هوش مصنوعی: کسی که به واسطهٔ فضل و کرم خود گناهان را در دنیا نادیده میگیرد و با بخشش خود، عذابی به خطاکاران نمیدهد، در حقیقت، همواره در دنیا حضور دارد و به دیگران نیکی میکند.
آنکه مهرش شده بر زهر حوادث تریاق
آنکه نامش شده بر زخم سوانح مرهم
هوش مصنوعی: کسی که عشقش درمانی برای سختیهای زندگی است، و نامش مایه تسکین دردهای ناشی از حوادث میشود.
گشت مردود ره از ترک رضایش ابلیس
گشت منظور حق از یمن ولایش آدم
هوش مصنوعی: ابلیس به خاطر نارضایتی از فرمان الهی از مسیر خود بازماند و آدم به خاطر بخشندگی و رحمت پروردگار به مقام و منزلت رسید.
رجس برخاست چو او بد متنفر ز حرام
بت بر افتاد چو او شد متولد بحرم
هوش مصنوعی: در این بیت، به نظر میرسد که فردی ناپاک و بدکار از چیزهای حرام و ناپسند دوری میکند و در عوض، در محیطی پاک و متعالی متولد میشود. این نشاندهندهی تغییر و تحول درونی فرد است که از زشتیها فاصله میگیرد و به سمت خوبیها حرکت میکند.
هر چه جز ذکر وی افسانه بود در گیتی
هر چه جز مدح وی ار جوفه بود در عالم
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از یاد او باشد، تنها داستانی بیمحتوا در دنیا است و هر چیزی که جز ستایش او باشد، در واقع بیارزش و پوچ در این جهان به شمار میآید.
مدح آن دارد کش نیست در اوصاف همال
پاک ز اغراق واراجیف و اکاذیب و ستم
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش فردی اشاره دارد که در ویژگیهایش هیچگونه افراط، دروغ یا ظلمی وجود ندارد. او به قدری پاک و بینقص است که وصف کردن او نیاز به غلو ندارد و نمیتوان به او تهمت زد.
نیست آنگونه که در مدحت او هیچ اغراق
ناید اغراق مرا هم بزبان و بقلم
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که وقتی درباره کسی مدح و ستایش میشود، هیچ زیادهگویی یا مبالغهای در آن وجود ندارد. به عبارت دیگر، هر آنچه درباره او گفته میشود، کاملاً حقیقتگو و واقعی است. حتی اگر من بخواهم از او تعریف کنم، کلمات و قلم من نیز نمیتواند از واقعیت فراتر برود.
سخنی کان نه زافراط و ز تفریط عری است
راستی نزد خرد نیست بمعنی محکم
هوش مصنوعی: هر سخنی که نه افراط دارد و نه تفریط، در نظر خردمندان به حقیقت نزدیکتر است و از استحکام بیشتری برخوردار است.
سخن انگونه سرایم که در آیین خواص
هست مقرون همه برصحت و برهان حکم
هوش مصنوعی: من سخن را به گونهای میگویم که در اصول و آداب خاص شناخته شده، آنچه میگویم از اعتبار و استدلال محکمی برخوردار باشد.
خفت برجای رسول مدنی در شب غار
فارغ از یار و عدو بی طرف از شادی و غم
هوش مصنوعی: رسول مدنی در شب غار آرام و بیخبر از دشمن و دوست خوابیده است و از احساسات شادی و غم برکنار است.
رفت در مکه و خود سوره بحج برد و بخواند
وانکه او را همه خونی ز خداوند وخدم
هوش مصنوعی: او به مکه رفت و سوره حج را با خود برد و آن را قرائت کرد، و کسی که او را از جانب خداوند و فرشتگان پاکیزه خون میدانست.
روز میدان بروش سیل و بسختی چون کوه
بی ز اندیشه که خصم است مگس یا رستم
هوش مصنوعی: در روز نبرد با قدرت و استقامت مانند کوه عمل کن و بدون فکر به اینکه دشمن کیست، به پیش برو؛ فرقی نمیکند که او یک مگس باشد یا رستم.
کند با قوت سرپنجه در ارحصن یهود
چون بخیر ز پی فتح برافراخت علم
هوش مصنوعی: یهودیان را با قدرت و توانایی خود به زانو درآورد و چون تصمیم به پیروزی گرفت، پرچم را برافراشت.
مشکلی در کف عزمش به نبودی مشکل
نکته در ره فکرش به نماندی مبهم
هوش مصنوعی: مشکلی در نیت و ارادهاش وجود نداشت و هیچ نکتهای در افکارش باقی نمانده بود که مبهم و نامشخص باشد.
دانی ار قامت اسلام شد از تیغ که راست
یا که در جنگ ز شمشیر نکرد ابرو خم
هوش مصنوعی: میدانی اگر پایههای اسلام محکم شد، این به خاطر تیغ و جنگ است؛ کسانی که در نبرد با شمشیر به خود خم نکردند و تسلیم نشدند.
یا که بر کند ز طاق حرم اوضاع بتان
یا که زد کوکبه فارس یلیل بر هم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دو حالت مختلف میپردازد. یکی از این حالتها مربوط به برچیده شدن و از بین رفتن وضعیت و شکوه بتان در حرم است، و دیگری به توصیف و اشاره به تغییر و اختلال در عظمت و سلطه فارس در زمان یلیل پرداخته میشود. در واقع، شاعر به تضاد میان این دو وضعیت و امکان وقوع آنها اشاره میکند.
خالق از خلق شناسی و علی را زدنی
یار از غیر کنی فرق و صمد را زصنم
هوش مصنوعی: خداوند با شناخت از مخلوقات خود، فرق میان خود و غیر خود را مشخص کرده است. در این میان، انسان با وجود داشتن یار و همراه، باز هم باید از غیر خود جدا شود و به سوی خداوند بیندیشد. خداوند بیهمتا و بینظیر است و همه در مقایسه با او مانند بتهایی هستند که حقیقت را نمیتوانند درک کنند.
بخدا شرک نیاورد بیک چشم زدن
بود خاص این صفت او را بخداوند قسم
هوش مصنوعی: به خدا سوگند که او هیچ گاه شرک نیاورده و این ویژگی خاص اوست.
زآنکه بشناخته بد هستی خود را که جز او
نیست موجودی و جز ذات وجود است عدم
هوش مصنوعی: از آنجا که او خود را شناخته، پی برده است که جز او موجودی وجود ندارد و غیر از ذات وجود، هیچ چیز دیگری نیست.
داد بر سائل انگشتر و این بود نشان
که بر او ختم بود جود و سخا فضل و همم
هوش مصنوعی: او به درخواست کننده انگشتر داد و این نشاندهنده آن بود که سخاوت و بخشش او به نهایت خود رسیده و او در اوج فضل و بزرگمنشی قرار دارد.
حلقه هستی از انگشت بر آورد که گشت
همچو یک حلقه بر ادوار ولایت خاتم
هوش مصنوعی: حلقهٔ وجود با تکیه بر قدرت و ارادهای شکل گرفت که همچون یک حلقه واقعی در زمانهای مختلف و مراحل حکومت و سرپرستی رخ نمایان میکند.
من نگویم بود از خلق جهان او بهتر
ز آنکه در وصف تناسب ز شروط است اقدام
هوش مصنوعی: من نمیگویم کسی از همه خلق جهان بهتر است، بلکه میگویم که در توصیف او باید به تناسب شرایط و اصول توجه کرد.
کس نگوید که بود آینه اصفی ز سفال
همچنین لولو و یاقوت به از ترب و کلم
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند بگوید که آینه از سفال بهتر است، همانطور که لؤلؤ و یاقوت از ترب و کلم ارزش بیشتری دارند.
نیستند ایندو ز یک جنس که گوئی باشد
گوهر از خربزه به یا که حریر از شلغم
هوش مصنوعی: این دو چیز شبیه به هم نیستند، مانند این نیست که بگوییم گوهر از خربزه به دست میآید یا حریر از شلغم ساخته میشود.
گفته آن عالم اسرار که نبود یکسان
آنکه میداند و آنکس که نداند با هم
هوش مصنوعی: عالم اسرار بیان کرده است که آن کسی که میداند و آن که نمیداند، هیچگاه در یک سطح نیستند.
نیست یعنی اسدالله مساوی با کس
کو شد اندر عمل و علم در آفاق علم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ کسی به اندازه اسدالله (که میتواند به معنای خداوند یا یک شخصیت برجسته و باغیرت باشد) در عمل و دانش در جهان قابل مقایسه نیست. به عبارت دیگر، او در زمینهی عمل و علم در میان مردم بینظیر و متفاوت است.
بجهان نامده یک مرد که اوصاف نکو
جمله ظاهر شود از وی ز عرب تا بعجم
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ مردی پیدا نشده است که تمام جلوههای نیکو از او ظاهر شود، چه از عرب باشد و چه از عجم.
بر سر حرف نخستین روم ای آنکه بود
عقلا در وصف تو مبهوت زبانها ابکم
هوش مصنوعی: به سوی نخستین کلمه میروم ای کسی که عقلها در وصف تو حیران و زبانها از گفتن تو ناتوانند.
شصت افزون شدم از عمر گرانمایه و نیست
در کف اندر ره فقرم بجز افسوس و ندم
هوش مصنوعی: در طول زندگیام بیش از شصت سال گذشت، اما در این راه پر زحمت فقط اندوه و ناامیدی نصیبم شده و چیزی در دست ندارم.
اندران بزم که پیران همه جمعند مرا
دارم امید که شرمنده نسازی و دژم
هوش مصنوعی: در آن جشن که همه بزرگترها دور هم هستند، من امیدوارم که باعث خجالت من نشوی و ناراحت نباشی.
توئی آن حیدر غیرتکش دریا دل راد
که بود کون و مکانت چو یکی قطره زیم
هوش مصنوعی: تو آن حیدر شجاع و دلیری هستی که مانند دریا قلب بزرگی داری و مقام و جایگاهت همچون یک قطره در برابر وسعت وجودت ناچیز است.
پیش دریاچه بود قطره که گیرد بروی
یا ثواب و گنهش چیست اقل یا اعظم
هوش مصنوعی: در نزد دریاچه، قطرهای وجود داشت که این سوال را داشت: آیا آنچه که انجام میدهد خوب است یا بد، و این عملش کدام یک از دو حالت کوچکتر یا بزرگتر است؟
بزنا پیش تو دادند شهادت مردم
ستر فرمودی و گشتی ز گواهان درهم
هوش مصنوعی: در برابر تو به مردم گواهی دادند و تو به دور از آن شاهدان، تصمیمی گرفتید.
نیست اینها عجب از خلق کریم تو که هست
درج در حوصلهات ما خلق از نور و ظلم
هوش مصنوعی: اینها شگفتی نیستند از آنچه که تو به عنوان آفرینندهی بزرگ و با احساس خود خلق کردهای، چرا که ما انسانها از نور و تاریکی شکل گرفتهایم.
ما بخوان تو نشستیم و کریمان نکنند
رد مهمان بود ار چند بد از خوان نعم
هوش مصنوعی: اگر تو صدای ما را بشنوی و راهی برایمان بگشایی، ما در اینجا حضور داریم و در انتظار تو هستیم. حتی اگر مهمانان به ما بیتوجهی کنند، ما همچنان منتظر محبت و احترامی از طرف تو هستیم.
باشد اینهم که نگارد قلم از طبع فضول
ورنه اکرام تو بر بربنده بلوح است رقم
هوش مصنوعی: این ممکن است که نوشتار از قلمی بیفایده باشد، اما اگر تو مرا ارجمند بداری، نام من بر دستان تو نوشته میشود.
تو نه آنگونه کریمی و نه آنگونه همیم
که بگویند بد از حاتم طائی اکرم
هوش مصنوعی: تو نه آنقدر سخاوتمندی که بگویند بعد از حاتم طائی، کسی به بزرگی تو به دنیا آمده است.
جز تو کس را بجهان هیچ نخواندی ذیجود
داند ارکس چه بود رسم کرم شرط همم
هوش مصنوعی: غیر از تو کسی را در جهان نخواندی و تنها تو میدانی که چه چیزی در این دنیا وجود دارد. اگر کسی هم به رسم بزرگیها آشنا باشد، فقط تو میدانی که شرایط آن چگونه است.
گشت چون فقر صفی از حرکاتت معمور
باد هم جان صفی از برکاتت خرم
هوش مصنوعی: زمانی که فقر به تو روی میآورد، امیدوارم که فعالیتهایت پربار شود و همواره به برکتهای زندگیات افزوده گردد.