شمارهٔ ۲
بر باد داد زلف مجعد را
در بند کرد عقل مجرد را
گر پی بری بلعل روان بخشش
باور کنی حیات موبد را
دارد دهان و لیک نشان از وی
یابد کسی که هیچ کند خود را
هستش میان ز هستی گر یکمو
جوئی کناره یابی آن حد را
دو طرهاش بعین پریشانی
یکتاکند خیال مردد را
در پیرهن لطافت اندامش
باشد گواه روح مجسد را
زاهد بخواب بیند اگر رویش
بتخانه کرد خواهد معبد را
دو چشم او بفتنه گری ماند
مستان جنگجوی معربد را
برده بطبع گوهر یاقوتش
رنگ عقیق و رونق بسد را
دانی که خون ماست بجوش از چه
بینی اگر لطافت آن خد را
خیزد قیامت ار که بر افرازد
آن سرو قامت از طرفی قد را
روشن علامتی است رخش در زلف
بر غیبت و ظهور محمد را
قائم که حق ز دور نخستین کرد
دائر بوی ولایت احمد را
ظاهر بوحدتست اصلی شد
هر دوره تجلی ممتد را
یکتا بر حد تست نه آن یکتا
کاول بود هزار وده و صد را
آن واحدی کش اول و ثانی نیست
بل ثانی است اول بیعد را
ثانی نه آنکه بعد نخست آید
نبود نخست دوره سرمد را
هرگز جز او نبوده مدیری خوش
تا هست دور چرخ محدد را
هرگز نبوده جز ز خط سبزش
آرایش این رواق ز برجد را
بر طی و نشر نیست جز او حاکم
سطح زمان و کون ممدد را
بر قبض و بسط نیست جز او حاکم
عصر وجود و ملک مخلد را
در ساحت تصرف و تقدیرش
نبود تفاوت اقرب و ابعد را
نبود اگر ولایت ارشادش
روحالامین کند گم مرصد را
دور جهان بسلطنتش قائم
تا کی کند قیام مجدد را
تجدید در ظهور بود ورنه
تکرار نیست جلوه او احد را
روزیکه کس نبود شهادت گو
میداد حق بیاد وی اشهد را
تا آرد او بیاد بنی آدم
بر عهد خود لطیفه اعهد را
آن عهد بر قرار بود هر دور
تا مظهر اوست مالک ذوالید را
ابلیس ترک سجده آدم کرد
نشناخت زو چو خام امجد را
ز آنرو که بسته بوده بیا جو جان
اندیشه سکندریش سد را
دیو و دد آدمی نشود هر چند
آدم کند بقدرت حق دد را
از کلک صنع بر ورق هستی
بنگاشت نقش مقبل و مرتد را
اندر سرای کرد بجا تعیین
بئر عمیق و کاخ مشید را
آید بسی شکال که اندر اصل
علت جه بود اصل وافسد را
در مکتب حقایق چون او گفت
تشدید سخت گوی و بکش مدرا
شاگرد را چه جرم کشید اومد
یا سخت گفت حرف مشدد را
در پیش آفتاب به بینائی
نتوان گشود دیده مرمد را
در اصل چون صفا و کدورت بود
آئینه و سفال معقد را
جرم سفال چیست که ننماید
آئینه وار ابیض و اسود را
موی ار نداشتند چو لحیانی
تقصیر چیست کوسج و امرد را
خوب و بد از مهیت اشیاء شد
ره نیست آنکه خوب کند بد را
ماهیت مظنه بود بیشک
غیر از یقین شناسی گر حد را
بر قدر قابلیت در قسمت
داد او وجود اشقی و اسعد را
وضع جهان بوجه تناسب شد
بر جای پا نبود محل ید را
این جمله هست وهیچ نداند کس
جز ذات حق حقیقت و مقصد را
رمزیست در نهاد بنی آدم
کز وی توان شناختن ایزد را
آن قوه گر نبود کجا میکرد
بر عبد امر و نهی موکد را
دادت نشان بگنج وجود خود
تا وا رهی ز جوع و نهی کد را
جز این بعقل ناید کز حکمت
ایجاد کرد اشرف و انکدا را
گر فلسفی در این ره برهان گفت
نشناخته زموزه معضد را
آنجا که ره بغیر تحیر نیست
عقل افکند چگونه مسند را
نه عقل حاکم است نه علم اینجا
نه از جنین شناخت توان جد را
آگه نه زان توان بخبر گشتن
چند ار بهم نهند مجلد را
سقف از مطر پناه بود نه از مرگ
چون در رسد معبد و معتد را
عارف شناخت لیک بدان چشمی
کز عشق او ندیده دگر خود را
نامد خبر که حال صفی چون نشد
زان پس که یافت شاهد و مشهد را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر باد داد زلف مجعد را
در بند کرد عقل مجرد را
هوش مصنوعی: زلف مجعد و زیبا به باد سپرده شد و عقل مجرد و آزاد در تنگنا قرار گرفت.
گر پی بری بلعل روان بخشش
باور کنی حیات موبد را
هوش مصنوعی: اگر به دنبال راهی باشی که با زبان نرم و ملایم صحبت کنی و محبت و بخشش را در وجودت بپروری، در این صورت زندگی و خوشبختی همچون یک پیشوای بزرگ را تجربه خواهی کرد.
دارد دهان و لیک نشان از وی
یابد کسی که هیچ کند خود را
هوش مصنوعی: کسی که خود را خالی و بدون احساس نشان دهد، اگرچه حرفهایی برای گفتن دارد، اما دیگران نمیتوانند از او چیزی بپرسند یا چیزی در مورد او بفهمند.
هستش میان ز هستی گر یکمو
جوئی کناره یابی آن حد را
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی حقیقت هستی، کمی دقت کنی و به عمق آن توجه کنی، به درکی عمیقتر و مرزهای جدیدی دست پیدا خواهی کرد.
دو طرهاش بعین پریشانی
یکتاکند خیال مردد را
هوش مصنوعی: دو دسته موهای او به گونهای است که هر کسی را به فکر و تردید میاندازد.
در پیرهن لطافت اندامش
باشد گواه روح مجسد را
هوش مصنوعی: در لباس لطیف او نشانهای از روحی زنده و زیبا وجود دارد.
زاهد بخواب بیند اگر رویش
بتخانه کرد خواهد معبد را
هوش مصنوعی: اگر زاهد در خواب ببیند که معشوقش او را به معبد میبرد، نشان میدهد که او در دلش به عشق و زیبایی علاقهمند است.
دو چشم او بفتنه گری ماند
مستان جنگجوی معربد را
هوش مصنوعی: دو چشم او مانند چشمان یک رزمنده شجاع و مست است که در میان فتنه و جنگ به تماشا ایستادهاند.
برده بطبع گوهر یاقوتش
رنگ عقیق و رونق بسد را
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که طبیعت و ذاتی که شخص یا چیزی دارد، در نهایت بر ویژگیها و ظاهر آن تأثیر میگذارد. به عبارتی دیگر، اگرچه ممکن است ظاهری متفاوت داشته باشد، اما درون و ذاتش هنوز هم با ارزش و ویژه است.
دانی که خون ماست بجوش از چه
بینی اگر لطافت آن خد را
هوش مصنوعی: میدانی چرا خون ما به جوش میآید؟ چون لطافت خدایی در آن وجود دارد.
خیزد قیامت ار که بر افرازد
آن سرو قامت از طرفی قد را
هوش مصنوعی: اگر آن قامت زیبا و بلند به پا خیزد، قیامت برپا خواهد شد.
روشن علامتی است رخش در زلف
بر غیبت و ظهور محمد را
هوش مصنوعی: نورانی بودن چهرهاش در موهایش نشانی از حضور و غیبت پیامبر محمد است.
قائم که حق ز دور نخستین کرد
دائر بوی ولایت احمد را
هوش مصنوعی: قائم، که بر اساس ارادهی نخستین خداوند شکل گرفته است، در حال گسترش و پخش بوی ولایت و سروری احمد (پیامبر اسلام) است.
ظاهر بوحدتست اصلی شد
هر دوره تجلی ممتد را
هوش مصنوعی: ظاهر نشان از وحدت دارد و هر دوره، تجلی مداومی از آن اصل است.
یکتا بر حد تست نه آن یکتا
کاول بود هزار وده و صد را
هوش مصنوعی: تو یگانهای که هیچ کس دیگری در حد تو وجود ندارد، نه آن یگانهای که در آغاز بود و نه هزار و یک چیز دیگر.
آن واحدی کش اول و ثانی نیست
بل ثانی است اول بیعد را
هوش مصنوعی: این جمله به بیان مفهوم یگانگی میپردازد و اشاره دارد که در واقع آنچه که به عنوان اول و ثانی بحث میشود، در حقیقت از یک واحد نشأت میگیرد. به عبارت دیگر، هر دو به یک اصل واحد مربوط هستند و از هم جدایی ندارند.
ثانی نه آنکه بعد نخست آید
نبود نخست دوره سرمد را
هوش مصنوعی: نه تنها این نیست که دومی بعد از اول بیاید، بلکه اول و دوم هر دو در یک دایره بیپایان حضور دارند.
هرگز جز او نبوده مدیری خوش
تا هست دور چرخ محدد را
هوش مصنوعی: هیچ مدیری به خوبی او وجود ندارد تا زمانی که این دور چرخ محدود سر جایش است.
هرگز نبوده جز ز خط سبزش
آرایش این رواق ز برجد را
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که زیبایی و زینت این مکان همیشه ناشی از خطوط سبز رنگی است که در آن وجود دارد و تنها از این خطوط الهام میگیرد.
بر طی و نشر نیست جز او حاکم
سطح زمان و کون ممدد را
هوش مصنوعی: در اینجا میتوان گفت که هیچکس جز او، در زمان و هستی، قدرت و تسلطی ندارد و اوست که به هر چیزی کمک میکند.
بر قبض و بسط نیست جز او حاکم
عصر وجود و ملک مخلد را
هوش مصنوعی: تنها اوست که بر همه چیز حاکم است و در تمام مراحل وجود و ملک جاویدان سلطه دارد.
در ساحت تصرف و تقدیرش
نبود تفاوت اقرب و ابعد را
هوش مصنوعی: در حیطه اختیار و سرنوشت او، هیچ تفاوتی میان نزدیک و دور وجود ندارد.
نبود اگر ولایت ارشادش
روحالامین کند گم مرصد را
هوش مصنوعی: اگر ولایت و رهبری نباشد، روحالامین (فرشتهی وحی) هم نمیتواند راهنمایی کند و انسان در تاریکی و گمراهی خواهد ماند.
دور جهان بسلطنتش قائم
تا کی کند قیام مجدد را
هوش مصنوعی: این بیت به این موضوع اشاره دارد که سلطنت او در دور دنیا ادامه دارد و سوال میکند که تا چه زمانی میتوان به تحقق مجدد آن امیدوار بود.
تجدید در ظهور بود ورنه
تکرار نیست جلوه او احد را
هوش مصنوعی: اگر ظهور او بار دیگر باشد، باز هم تکرار نیست، بلکه جلوهای تازه از اوست که تنها یکی است.
روزیکه کس نبود شهادت گو
میداد حق بیاد وی اشهد را
هوش مصنوعی: روزی که هیچ کس حضور نداشت، حق شهادت میداد و به یادی از او شهادت میداد.
تا آرد او بیاد بنی آدم
بر عهد خود لطیفه اعهد را
هوش مصنوعی: او میآید تا به یاد انسانها، وعدهای که داده را نیکو و با لطافت اجرا کند.
آن عهد بر قرار بود هر دور
تا مظهر اوست مالک ذوالید را
هوش مصنوعی: این عهد در هر دور و زمانی برقرار است، تا زمانی که او، که مالک ذوالید (دارای قدرت و ثروت) است، ظهور کند.
ابلیس ترک سجده آدم کرد
نشناخت زو چو خام امجد را
هوش مصنوعی: ابلیس به خاطر نشناختن مقام آدم، سجدهاش را ترک کرد و از روی ناآگاهی او را به حساب نیاورد.
ز آنرو که بسته بوده بیا جو جان
اندیشه سکندریش سد را
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه راه اندیشهات بسته بوده، به دنبال الهام و بیداری فکری خود بگرد.
دیو و دد آدمی نشود هر چند
آدم کند بقدرت حق دد را
هوش مصنوعی: هیچ موجودی از دیو و دد نمیتواند به مقام انسانی برسد، حتی اگر انسان به کمک نیروی حق، موجودی وحشی را به حالت انسانی درآورد.
از کلک صنع بر ورق هستی
بنگاشت نقش مقبل و مرتد را
هوش مصنوعی: از هنر خداوند بر صفحه وجود، تصویرهای زیبا و زشت را به تصویر کشیده است.
اندر سرای کرد بجا تعیین
بئر عمیق و کاخ مشید را
هوش مصنوعی: در خانه کردی، جای معین کردن چاه عمیق و کاخ مشید است.
آید بسی شکال که اندر اصل
علت جه بود اصل وافسد را
هوش مصنوعی: بسیاری از مشکلات و دردسرها ناشی از دلایل اصلیای هستند که ما نمیدانیم چه هستند. در واقع، گاهی ریشه فساد یا آسیب در جاهایی نهفته است که نمیتوان به راحتی به آنها پی برد.
در مکتب حقایق چون او گفت
تشدید سخت گوی و بکش مدرا
هوش مصنوعی: در مکتب حقیقت، وقتی او چیزی را بیان میکند، با شدت و قوت صحبت کن و از تردید دوری کن.
شاگرد را چه جرم کشید اومد
یا سخت گفت حرف مشدد را
هوش مصنوعی: شاگرد چه گناهی کرده است که به خاطر سختگویی و تاکید بر یک موضوع، با مشکل روبهرو شده است؟
در پیش آفتاب به بینائی
نتوان گشود دیده مرمد را
هوش مصنوعی: در مقابل نور آفتاب نمیتوان به راحتی چشم را باز کرد.
در اصل چون صفا و کدورت بود
آئینه و سفال معقد را
هوش مصنوعی: در واقع، ماهیت و خلوص، مانند شفافیت و ناپاکی، به شکلآوری ایینه و سفال بستگی دارد.
جرم سفال چیست که ننماید
آئینه وار ابیض و اسود را
هوش مصنوعی: سفال چه گناهی دارد که نمیتواند رنگهای سفید و سیاه را مانند آینه به نمایش بگذارد؟
موی ار نداشتند چو لحیانی
تقصیر چیست کوسج و امرد را
هوش مصنوعی: اگر مو نداشته باشند، پس تقصیر چیست؟ این به معنای این است که وقتی هیچ دلیلی وجود ندارد، نمیتوان کسی یا چیزی را مقصر دانست.
خوب و بد از مهیت اشیاء شد
ره نیست آنکه خوب کند بد را
هوش مصنوعی: در این دنیا، خوب و بد به ذات اشیاء وابسته است و راهی برای تغییر این ویژگیها وجود ندارد. کسی که بخواهد خوبی را به بدی تبدیل کند، نمیتواند به این هدف دست یابد.
ماهیت مظنه بود بیشک
غیر از یقین شناسی گر حد را
هوش مصنوعی: ماهیت مظنه تنها به ظن و گمان مرتبط است و نمیتواند به شناخت دقیق و قطعی بدل شود؛ بنابراین تنها حدودش را میتوان درک کرد.
بر قدر قابلیت در قسمت
داد او وجود اشقی و اسعد را
هوش مصنوعی: خداوند به هر کسی بر اساس ظرفیت و قابلیتهای او، خوشبختی یا بدبختی میدهد.
وضع جهان بوجه تناسب شد
بر جای پا نبود محل ید را
هوش مصنوعی: وضعیت جهان به گونهای تغییر کرده است که تناسبات قبلی به هم ریخته و هیچ نماد یا نشانهای از قدرت و تسلط در آن وجود ندارد.
این جمله هست وهیچ نداند کس
جز ذات حق حقیقت و مقصد را
هوش مصنوعی: این جمله وجود دارد و هیچ کس جز خداوند نمیداند حقیقت و هدف آن چیست.
رمزیست در نهاد بنی آدم
کز وی توان شناختن ایزد را
هوش مصنوعی: در دل انسان راز و نشانهای وجود دارد که از طریق آن میتوان خدا را شناخت.
آن قوه گر نبود کجا میکرد
بر عبد امر و نهی موکد را
هوش مصنوعی: اگر آن قدرت نبود، پس چگونه بر بنده فرمان میداد و او را از کارهایی که باید انجام دهد و کارهایی که باید از آنها پرهیز کند، نهی میکرد؟
دادت نشان بگنج وجود خود
تا وا رهی ز جوع و نهی کد را
هوش مصنوعی: به دنبال نشانهای از گنجینه وجودت باش تا از گرسنگی رها شوی و از نیاز به دیگران بینیازگردی.
جز این بعقل ناید کز حکمت
ایجاد کرد اشرف و انکدا را
هوش مصنوعی: به جز این، به عقل نمیرسد که از حکمت، اشرف و انگشتنما را خلق کرده باشد.
گر فلسفی در این ره برهان گفت
نشناخته زموزه معضد را
هوش مصنوعی: اگر کسی در این مسیر از دلیل و برهان صحبت کند، باید بداند که هنوز به درستی مسائل پیچیده را درک نکرده است.
آنجا که ره بغیر تحیر نیست
عقل افکند چگونه مسند را
هوش مصنوعی: در جایی که هیچ راهی جز شگفتزدگی وجود ندارد، عقل چگونه میتواند آن مقام را درک کند؟
نه عقل حاکم است نه علم اینجا
نه از جنین شناخت توان جد را
هوش مصنوعی: در اینجا نه عقل برتر است و نه علم، و حتی شناختی از نطفه و ریشه نیست.
آگه نه زان توان بخبر گشتن
چند ار بهم نهند مجلد را
هوش مصنوعی: اگر از حالتی که در آن هستی آگاه نباشی، چه فایدهای دارد که کتابی را بخوانی یا آن را به هم پیوند دهی؟
سقف از مطر پناه بود نه از مرگ
چون در رسد معبد و معتد را
هوش مصنوعی: سقف به عنوان سرپناهی در برابر باران است، نه در برابر مرگ، زیرا زمانی که معبد و شخصیت مهمی به آنجا برسد، این پناهگاه اهمیت پیدا میکند.
عارف شناخت لیک بدان چشمی
کز عشق او ندیده دگر خود را
هوش مصنوعی: عارف به خوبی حقیقت را درک کرده است، اما این شناخت به چشمی تعلق دارد که به واسطه عشق به او، دیگر نتوانسته خود را ببیند.
نامد خبر که حال صفی چون نشد
زان پس که یافت شاهد و مشهد را
هوش مصنوعی: خبر از حال نیکو بودن صفی نیامد، از زمانی که او شاهد و مشهد را پیدا کرد.