شمارهٔ ۱
دلا دیدی که در درماندگی ها
نبودت ملجائی جز آل طاها
ز پا صد بار افتادی و دستت
علی بگرفت و اولادش بهرجا
یکی بر بند بار از ملک هستی
یکی بردار بند از نطق گویا
بشهری رو کز او روزیست اعیان
ز بحری کو کز او موجی است اسما
بپرس از غیبیان اسرار ایجاد
بجو از ماهیان احوال دریا
که با معلول ربطش چیست علت
که بی ما را چه نسبت بود با ما
چه آبی بود آن آبی که فرمود
جعلنا کل شئی حی من الما
اگر مقصود این آب است و آتش
حیات ما نبود از آب تنها
نمود ایجاد ما از چاره عنصر
ز اصل و امتزاج هفت آبا
صفی آمد بمیدان معارف
تو هم بگشای گوش از بهر اصغا
کنم تفسیر آب آفرینش
که چون جاری شد اندر جوی اشیا
بود آن آب اصل فاطمیت
که از وی آدم و عالم شد احیا
نبود ار او مقید را بمطلق
نبد ربطی اگر دانی معما
نه احمد با علی گشتی پسر عم
نه ممکن میشد از واجب هویدا
نبوت مر مقید راست مأخذ
ولایت مر مجرد راست مبدا
وجود مطلقی را با مقید
یکی بایست ربطی در تقاضا
علی گنجینه اسرار مطلق
محمد مظهر اسماء حسنی
علی مطلق زهر اسم و زهر رسم
ز احمد گشت اسم و رسم برپا
میانشان واسطه نفس بتولی
که بر تقیید و اطلاقست دارا
علی از حرف و تعریفست بیرون
ز احمد حرف و تعرفیست انشا
بکابین بتول آن هشت نهری
که آمد چار پنهان چار پیدا
چهار انهار جاری در بهشت است
چهار دیگر اندر دار دنیا
چنین گفتند بهر فهم خلقان
وگرنه بود مطلب غیر از اینها
ز من بشنو کنون تفسیر هر یک
گرت باشد دل و جانی مزکی
غنیمت دان و دریاب آنچه گویم
که شد خاص صفی و عرفان مولا
خوری بعد از صفی افسوس و اندوه
که دیگر نشنوی از کس تو معنی
کنون بشنو که پیر عشقم از غیب
سخنها میکند بر نطق القا
چو شد مواج بحر لایزالی
که گردد کنز مخفی آشکارا
تجلی کرد بر ذات خود از خود
نمایان گشت در مرآت اسما
بچشم عشق در آئینه ذات
نمود آن حسن ذاتی را تماشا
محسن خود تبارک گفت و احسنت
ستودش بسکه نیکو و دید و زیبا
به آن نطقی در خود بود خاموش
تکلم کرد و با خود گشت گویا
که ای در حسن و نیکویی و خوبی
حبیب من چه پنهان و چه پیدا
سرا خالیست از بیگانه با یار
تکلم کن که گویائی و دانا
میانت بستم ای انسان کامل
بیانت دادم ای سلطان بطحا
منم طلسم و گنجم احمد
تو خود اسمی و خود عین مسمی
من آن ذاتم که بیرون ز هر شرط
نه مطلق نه مقید نه معلا
توئی آن مظهر بی اسم مطلق
که مشروطی بشرط لا الا
ببستم عقد مهر خویش با تو
که هر شیئت شود زان عقد شیدا
کنم خلقی و زان عهد مبارک
نهم در هر سر از عشق تو سودا
بکابین محبت هر چه مار است
در این مخزن کنم بذلی تو یکجا
کنم درها رحمت را همه باز
ترا در دوره انا فتحا
نمائیم رایتت را ظل ممدود
که باشد ماسوی را جمله سکنا
بشوئیم هر چه خواهی رخت عصیان
به آب رحمتت بهر تسلی
خود آیم با لباس مرتضائی
به همراه تو از خلوت بصحرا
شوم یار تو در کل نوائب
کنم صافت ره از خاشاک اعدا
تمام آفرینش را تصدق
کنم در حسنت اندر عقد زهرا
از آن الطافت بیچون و چگونه
عرق ننشسته از شرمش بسیما
بنطق آمد ز تعلیم خدائی
که ای ذاتت زهر وصفی مبرا
نه کس زاد از تو نه زادی تو از کس
برای از زوج و ترکیبی و آرا
مبرائی ز عنوان و عوارض
معرائی زتولید وتقاضا
ز وصل و نسل موضوئی و مطلق
ز جفت مثل بیرونی و بالا
به هست خویش دیمومی و دائم
بذات خویش قیومی و برپا
نه با قدس تو زیبد زن نه فرزند
نه در بود توأم شاید نه اما
زهر عیبی و هر نقصی مقدس
زهر حمدی وهر نعتی معرا
منم در ظل ذاتت عبد مملوک
کلمال رب نداند عبداصلا
مرا اندیشه لا و نعم نیست
بعبد آن کن که میزیبد ز مولی
زهی حسن و زهی عقل و زهی شرم
چین کردش بذات خود شناسا
سخن ز اصل حیات ما سوی بود
که با زهرا چه نسبت دارد اینجا
به آب احیای نفس ما خلق کرد
کنون بر ضبط معنی شو مهیا
خود انهار وجودی این چهارند
که موجودات را هستند مبنی
یکی تعبیر از ذات وجود است
که از شرست و بیشرطی مبرا
هوبت خواند او رامرد عارف
مر این در اصطلاح ماست مجری
وجود ثانوی در حد شرط است
که از احمد شود تعبیر و ز اسما
بتعبیر دگر باشد نبوت
بتعبیر دگر عقل دلا را
بود این رتبه رایکروی بر ذات
که خوانندش ولایت اهل ایما
روا باشد مرا ور اشرط اطلاق
بود ثابت بوصفش معنی لا
احد خوانند گاهش اهل تحقیق
بیک تعبیر دیگر نقطه با
بود اینجا مقام لی مع الله
علی را اندر این وادیست مأوا
ز من باز از مقام واحدیت
یکی بشنو گرت ذوقیست احلی
وجود اینجا بود بر شرط تقیید
که تعبیر از رسالت شد در اخفا
از اینجا ز آیت خیرالنسائی
معین گشت ماهیات اشیا
ز عرش و فرش و افلاک و عناصر
ز اعراض و جواهر جای برجا
مراد از چار جو این چار رتبه است
که شد مهر بتول پاک عذرا
ز فیض او بهم گشتند مربوط
وجودی چندی چون عقد ثریا
میان حسن و عشق او بود لال
که عالم گشت از او پرشور و سودا
یکی تاویل دیگر بشنو از من
که گویم با تو بی فکر و مدارا
ز جوی زنجبیل و نهر کوثر
ز کافور ز تسنیم مصفا
که بد کابین آن نور مطهر
که شد مهر بتول آن در بیضا
بود تسنیم آیات نبوت
که امکان را نمود اوست مبنی
ز کوثر قصد ما باشد ولایت
که اشیاء را بود سر سویدا
مراد از زنجبیل آن جذب عشقست
کزان هر جز و بر کل است پویا
اگر گرمی نبود از عشق برتن
بهم کی مختلط میگشت اعضا
ز کافورم غرض سکن مزاج است
که تسکین زان برودت یافت اجزا
نبود ار این برودت گرمی عشق
جهان را سوخت یکدم بیمحابا
ازین گرمی و سردی یافت تعدیل
مزاج ممکنات از دون و والا
ظهور آن چهار اندر طبیعت
بود این باد و خاک و آتش و ما
نشان از چار عنصر چیست در تن
دم و بلغم دگر سودا و صفرا
غرض شد ز آب اکرام بتولی
تمام انفس و آفاق احیا
ز جذب جلوه خیرالنسا بود
قبول صورت ار کردی هیولا
کشیدم پرده گر اسرار دانی
ز سر فاطمه، ام ابیها
نبود ار جذبه او آمدی کی
دل آدم بجوش از مهر حوا
بر این لب تشنگان بحر عصیان
همه ابر عطای اوست سقا
الا ای مصطفی را یار و همدم
الا ای مرتضا را کفو یکتا
بفرق حیدری تاج ولایت
بدوش مصطفی تشریف عظمی
بجودی ما سوی را اصل و مایه
بفضلی بوالبشر را ام و آبا
معین انبیائی در توسل
دلیل اولیائی در تولا
بامداد تو شد هر مشکلی حل
ز اکرام تو هر دردی مداوا
بود نامت کلید قفل حاجات
بود صدقت شفیع حشر کبری
نمایشهای ذاتی را تو مرآت
تجلیهای باری ار تو مجلی
ز لغزش ذیل پاکت حصن مریم
زاعداد ذکر نامت حرز عیسی
کند در کعبه تسبیح تو مسلم
برد در دیر تعظیم تو ترسا
دلت گنجینه عشق الهی
رخت مرآت حسن حقتعالی
حقایق را حواست لوح محفوظ
معانی ار بیانت کلک اعلی
دعای مستجابت حکم سرمد
ولای مستطابت خیر عقبی
دری از باغ توحید تو جنت
بری از نخل احسان تو طوبی
برایت اتصال امر ثانی
بعزمت اتکال عقل اولی
ولایت کرد آدم را مکرم
نوایت ساخت عالم را مکفی
ز هر چیزی بود مدح تو اقدم
ز هر فضلی بود مهر تو اولی
قضای حق بمهر تست جاری
بحکم حق رضای تست امضا
شد از ضوئت مخلع چرخ اطلس
شد از نقشست مرصع تل غبرا
شدند ارواح از بود تو موجود
شدند اشباح از وجود تو پیدا
بهر کامی بقدر قابلیت
فتاد آب حیاتت بس گوارا
زهر نقصی تو معصوم و تو عاصم
ز هر نوری تو اجلائی تو ابهی
تجلی کرد بر موسی بن لاوی
حق از نور علی در طور سینا
دگر ره خواست سیر ذات اقدس
شد او یعنی ز دیدار تو جویا
بر او آمد جواب لن ترانی
مکن یعنی فزونی در تمنا
تو موسائی و در حد خود اکرم
نه سلمانی و نه این دورمنا
خود این دوران نه دور کشف ذاتیست
مکن بازا سراغ از قاف عنقا
چه فضل از آنکه حیدر یار احمد
چه قدر از آنکه هارون پشت موسی
شود تا جان سبطی از غم آزاد
شود تا فضل سبطین تو افشا
یکی روی ترا چشم خدابین
یکی فعل ترا دست توانا
بآن دستی مشاکل را تو حلال
بآن چشمی حقایق را تو بینا
بآن چشمت بپوش از عیب ما چشم
که ستاری و غفاری و اتقی
بآن دستت بگیر افتاده را دست
که بیدستیم و بیحالیم و بیپا
اگر بخشی مرا جرمم محقق
اگر پوشی مرا عیبم هویدا
یکی جرم من و ظل تو امروز
یکی دست من و ذیل تو فردا
دو صد بارم رهاندی از مهالک
رهان بازم نگردی خسته از اعطا
اگر دستم بگیری در شدائد
عجب نبود تو بینائی من اعمی
تو مقصودی ز الفاظ و عبارات
نه این نظم مسجع یا مقفا
مکرر شد در این نظم ار قوافی
مکرر بود هم لطف تو با ما
مکرر دادی از خوفم رهائی
مکرر دارم از عفوت تمنا
نباشد حرفی از نعت تو خارج
قوافی گر الف باشد و گر یا
خداوندا بزهر او به سبطین
بسجاد باولاد و به ابنا
همه عیبم به ستاری بپوشان
همه جرمم به غفاری ببخشا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلا دیدی که در درماندگی ها
نبودت ملجائی جز آل طاها
هوش مصنوعی: ای دل، آیا دیدی که در شرایط سخت و ناتوانی، هیچ پناهی جز اهل بیت پیامبر (طاها) برای تو نیست؟
ز پا صد بار افتادی و دستت
علی بگرفت و اولادش بهرجا
هوش مصنوعی: تو بارها از پا افتادی و در هر بار، دستت به مدد علی و فرزندانش گرفته شده است.
یکی بر بند بار از ملک هستی
یکی بردار بند از نطق گویا
هوش مصنوعی: یک نفر در حال تلاش است تابار سنگینی از زندگی و دنیا را به دوش بکشد، و فرد دیگری در حال تلاش است تا از محدودیتهای گفتار و بیان خود رهایی یابد.
بشهری رو کز او روزیست اعیان
ز بحری کو کز او موجی است اسما
هوش مصنوعی: شهر و مکانی که از آن، روزیها و نعمتها به دست میآید، مانند دریا که از آن، امواج و حرکات زندگی سر میزند.
بپرس از غیبیان اسرار ایجاد
بجو از ماهیان احوال دریا
هوش مصنوعی: از افرادی که از رازهای آفرینش آگاهند بپرس و از ماهیان حال و روز دریا را جویا شو.
که با معلول ربطش چیست علت
که بی ما را چه نسبت بود با ما
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که رابطه معلول با علت چیست و چرا چیزهایی که بدون ما وجود دارند، با ما مرتبط نیستند. به زبان سادهتر، شاعر به بررسی ارتباط میان وجود خود و دنیای اطرافش میپردازد و از این میپرسد که اگر ما وجود نداشته باشیم، چه نسبتی با چیزهای دیگر خواهد بود.
چه آبی بود آن آبی که فرمود
جعلنا کل شئی حی من الما
هوش مصنوعی: آبی که خداوند در آیهای از قرآن فرمود که همه چیز را از آب خلق کرد، چه آبی بود!
اگر مقصود این آب است و آتش
حیات ما نبود از آب تنها
هوش مصنوعی: اگر هدف از زندگی ما فقط آب و آتش باشد، پس زندگی ما فقط به آب و آتش محدود نخواهد بود.
نمود ایجاد ما از چاره عنصر
ز اصل و امتزاج هفت آبا
هوش مصنوعی: ظاهر و شکلگیری ما از عنصر و ترکیب هفت نسل پیشین حاصل شده است.
صفی آمد بمیدان معارف
تو هم بگشای گوش از بهر اصغا
هوش مصنوعی: صفی به میدان دانش و معارف آمد، تو نیز گوشهایت را باز کن تا به سخنان او گوش فرا دهی.
کنم تفسیر آب آفرینش
که چون جاری شد اندر جوی اشیا
هوش مصنوعی: من تفسیر آب آفرینش را بیان میکنم، که چگونه زمانی که در جوی اشیا جریان پیدا کرد، به زندگی و شکلگیری آنها ادامه میدهد.
بود آن آب اصل فاطمیت
که از وی آدم و عالم شد احیا
هوش مصنوعی: آب فاطمی به عنوان منبعی حیاتی و مقدس مطرح شده است که از آن، آدم و جهان زنده و شکوفا شدند.
نبود ار او مقید را بمطلق
نبد ربطی اگر دانی معما
هوش مصنوعی: اگر کسی در قید و بند محدودیتها باشد، ارتباطی با حقیقت مطلق ندارد. اگر معما را بفهمی، این را درک میکنی.
نه احمد با علی گشتی پسر عم
نه ممکن میشد از واجب هویدا
هوش مصنوعی: احمد نتوانست با علی، پسر عم خود، تبدیل به یکدیگر شود و همچنین نمیتوانست از واجب واضح و روشن شود.
نبوت مر مقید راست مأخذ
ولایت مر مجرد راست مبدا
هوش مصنوعی: نبوت به معنای پیامبری، به طور مشخص به یک منبع و مرجع مشخص تعلق دارد، در حالی که ولایت به معنای رهبری و هدایت، به منبعی آزاد و نامشخص وابسته است.
وجود مطلقی را با مقید
یکی بایست ربطی در تقاضا
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، به نوعی به چیزهای دیگر وابسته است و باید به این وابستگی توجه کرد. در خواستهها و نیازها نیز باید این نکته را در نظر داشت که هیچ چیزی از یکدیگر جدا نیست و همه چیز به نوعی در ارتباط با هم هستند.
علی گنجینه اسرار مطلق
محمد مظهر اسماء حسنی
هوش مصنوعی: علی همان خزانهدار اسرار کامل و برتر است و محمد نمایانگر نامهای زیبا و والا است.
علی مطلق زهر اسم و زهر رسم
ز احمد گشت اسم و رسم برپا
هوش مصنوعی: علی به طور کامل از زهرها و ناپاکیها آزاد است و به واسطهی احمد، نام و نشانی درست و پاک پیدا کرده و برقرار شده است.
میانشان واسطه نفس بتولی
که بر تقیید و اطلاقست دارا
هوش مصنوعی: میان آنها واسطهای وجود دارد که نفس پاک بانو مریم (بتول) است، که در قید و آزاد بودن تاثیرگذار است.
علی از حرف و تعریفست بیرون
ز احمد حرف و تعرفیست انشا
هوش مصنوعی: علی به خاطر خود او و ویژگیهایش شناخته میشود، در حالی که احمد به خاطر کلماتی که دربارهاش گفته میشود، مورد توجه قرار میگیرد.
بکابین بتول آن هشت نهری
که آمد چار پنهان چار پیدا
هوش مصنوعی: در اتاق بانو بتول، هشت نهر وجود دارد که چهار تا از آنها پنهان و چهار تا دیگر قابل دیدن هستند.
چهار انهار جاری در بهشت است
چهار دیگر اندر دار دنیا
هوش مصنوعی: در بهشت چهار رود جاری است و چهار رود دیگر نیز در دنیای ما وجود دارد.
چنین گفتند بهر فهم خلقان
وگرنه بود مطلب غیر از اینها
هوش مصنوعی: آنها اینها را برای روشن شدن ذهن مردم بیان کردند وگرنه مقصود واقعی چیزی جز اینها بود.
ز من بشنو کنون تفسیر هر یک
گرت باشد دل و جانی مزکی
هوش مصنوعی: حالا از من بشنو تا درباره هر یک از آنها توضیح دهم، اگر دلت میخواهد و جانت پاک و خالص است.
غنیمت دان و دریاب آنچه گویم
که شد خاص صفی و عرفان مولا
هوش مصنوعی: از فرصت بهرهبرداری کن و به آنچه میگویم توجه کن، زیرا این موضوع ویژه مقام صفی و شناخت خداوند است.
خوری بعد از صفی افسوس و اندوه
که دیگر نشنوی از کس تو معنی
هوش مصنوعی: بعد از جملهای که از کسی شنیدهام، افسوس میخورم و غمگینم؛ چون دیگر نمیتوانم معنای آن را از کسی بشنوم.
کنون بشنو که پیر عشقم از غیب
سخنها میکند بر نطق القا
هوش مصنوعی: حالا گوش کن که دلباختهٔ قدیمیام از عالم غیب داستانها میگوید و به زیبایی صحبت میکند.
چو شد مواج بحر لایزالی
که گردد کنز مخفی آشکارا
هوش مصنوعی: وقتی که دریاچهٔ بینهایت به موج در میآید، گنج پنهان نمایان میشود.
تجلی کرد بر ذات خود از خود
نمایان گشت در مرآت اسما
هوش مصنوعی: خود را به نمایش گذاشت و در آیینه نامها و صفاتش نمایان شد.
بچشم عشق در آئینه ذات
نمود آن حسن ذاتی را تماشا
هوش مصنوعی: در عشق، زیبایی ذاتی خود را در آینه وجودم مشاهده کردم و آن را تماشا کردم.
محسن خود تبارک گفت و احسنت
ستودش بسکه نیکو و دید و زیبا
هوش مصنوعی: محسن به معنای عالی و خوب است و آنچه که خداوند در مورد آن گفته، تحسین و ستایش او به خاطر زیبایی و نیکی اوست.
به آن نطقی در خود بود خاموش
تکلم کرد و با خود گشت گویا
هوش مصنوعی: در درون خود خاموشی را شکسته و با خود به گفت و گو پرداخته است.
که ای در حسن و نیکویی و خوبی
حبیب من چه پنهان و چه پیدا
هوش مصنوعی: تو در زیبایی و نیکویی چه آشکار و چه پنهان، ای محبوب من.
سرا خالیست از بیگانه با یار
تکلم کن که گویائی و دانا
هوش مصنوعی: خانه از حضور دیگران خالی است، با یارت صحبت کن که او هم شنوا و داناست.
میانت بستم ای انسان کامل
بیانت دادم ای سلطان بطحا
هوش مصنوعی: من میان خودم و تو رابطهای ایجاد کردم، ای انسان کامل. سخنانی را برای تو بیان کردم، ای پادشاه سرزمین بطحا.
منم طلسم و گنجم احمد
تو خود اسمی و خود عین مسمی
هوش مصنوعی: من خود راز و گنج با ارزش هستم و تو، نام و حقیقتی هستی که به آن اشاره میشود.
من آن ذاتم که بیرون ز هر شرط
نه مطلق نه مقید نه معلا
هوش مصنوعی: من وجودی هستم که هیچ گونه محدودیتی ندارم؛ نه به طور مطلق و نه به طور مقید. نه میتوانم در دایرهای خاص قرار گیرم و نه میتوانم در شرایط خاصی تعریف شوم.
توئی آن مظهر بی اسم مطلق
که مشروطی بشرط لا الا
هوش مصنوعی: تو تجسم کامل و بینام مطلقی هستی که در عین حال مشروط و وابسته به هیچ چیز دیگری نیستی.
ببستم عقد مهر خویش با تو
که هر شیئت شود زان عقد شیدا
هوش مصنوعی: من پیمان عشق خود را با تو بستهام، تا هر چیز دیگری از آن عشق روشنی گیرد و شیدا شود.
کنم خلقی و زان عهد مبارک
نهم در هر سر از عشق تو سودا
هوش مصنوعی: منجبین من را از یاد عشق تو سرشار میسازند و در اینباره در هر جمعی گفتگو میکنند.
بکابین محبت هر چه مار است
در این مخزن کنم بذلی تو یکجا
هوش مصنوعی: در اینجا به طور کلی میتوان به این معنا اشاره کرد که در فضایی از محبت و عشق، هر چیزی که نامطلوب یا منفی است را کنار گذاشته و تمام خوبیها و بخششهای تو را در یک جا جمع کنم.
کنم درها رحمت را همه باز
ترا در دوره انا فتحا
هوش مصنوعی: درها را برای رحمت باز میکنم و به سوی تو، در دوران این فتح میآیم.
نمائیم رایتت را ظل ممدود
که باشد ماسوی را جمله سکنا
هوش مصنوعی: ما پرچمت را برافراشته میکنیم و سایهات را گسترش میدهیم، تا همهی مخلوقات در زیر این سایه آرامش یابند.
بشوئیم هر چه خواهی رخت عصیان
به آب رحمتت بهر تسلی
هوش مصنوعی: هرچه میخواهی، گناهت را با آب رحمتت بشوییم تا آرامش بیابیم.
خود آیم با لباس مرتضائی
به همراه تو از خلوت بصحرا
هوش مصنوعی: من با لباس مخصوص و زیبا به همراه تو از تنهایی به بیرون میآیم و به دشتها میروم.
شوم یار تو در کل نوائب
کنم صافت ره از خاشاک اعدا
هوش مصنوعی: من یار تو میشوم و در مسیر مشکلات به تو کمک میکنم تا راه خود را از موانع دشمنان صاف و هموار کنی.
تمام آفرینش را تصدق
کنم در حسنت اندر عقد زهرا
هوش مصنوعی: من تمام آفرینش را فدای زیبایی و نیکی تو میکنم که در ازدواج زهرا نهفته است.
از آن الطافت بیچون و چگونه
عرق ننشسته از شرمش بسیما
هوش مصنوعی: از آن لطافت و زیبایی تو، هیچ وقت عرقی بر بدنم ننشسته است؛ زیرا خجالت از دیدن تو، مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده است.
بنطق آمد ز تعلیم خدائی
که ای ذاتت زهر وصفی مبرا
هوش مصنوعی: به زبان ساده، این بیت به معنای آن است که از آموزشهای الهی به وجود آمدهای و تو که ذاتت از هرگونه وصف و توصیف پاک و بینقص است.
نه کس زاد از تو نه زادی تو از کس
برای از زوج و ترکیبی و آرا
هوش مصنوعی: هیچکس از تو به دنیا نیامده و تو نیز از هیچکس به دنیا نیامدهای. زیرا تو نتیجهای از ترکیب و جفتگیری نیستی.
مبرائی ز عنوان و عوارض
معرائی زتولید وتقاضا
هوش مصنوعی: از ویژگیها و نشانههای ظاهری خود فاصله بگیر و درگیر مسائل تولید و تقاضا نشو.
ز وصل و نسل موضوئی و مطلق
ز جفت مثل بیرونی و بالا
هوش مصنوعی: این بیت درباره ارتباط و پیوندهایی است که در زندگی وجود دارد، و به نحوی به نقش جفتها در طبیعت و دنیای اطراف اشاره میکند. به نوعی میتوان گفت که هر چیزی به یکدیگر وابسته است و این وابستگیها در ایجاد تعادل و هارمونی در دنیا مؤثرند. همچنین میتواند به تضاد و تضادهای مختلفی که در هستی به چشم میخورد نیز اشاره داشته باشد.
به هست خویش دیمومی و دائم
بذات خویش قیومی و برپا
هوش مصنوعی: تو همیشه در وجود خود حضور داری و به ذات خود ثابت و پایدار هستی و همواره در حال زندگی هستی.
نه با قدس تو زیبد زن نه فرزند
نه در بود توأم شاید نه اما
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که نه هیچ زنی، نه فرزندی، و نه حتی دوست یا همدم نباید با مقام و شخصیت تو تطابق داشته باشد، چون ممکن است که آنها مناسب تو نباشند.
زهر عیبی و هر نقصی مقدس
زهر حمدی وهر نعتی معرا
هوش مصنوعی: هر عیب و نقصی در دنیا، به نوعی میتواند جنبهای مقدس داشته باشد، و هر ستایش و تعریف نیز میتواند از یک جنبهی والا برخوردار باشد.
منم در ظل ذاتت عبد مملوک
کلمال رب نداند عبداصلا
هوش مصنوعی: من در زیر سایه وجود تو بندهای هستم که هیچگاه نمیتواند به قدرت و عظمت پروردگار پی ببرد.
مرا اندیشه لا و نعم نیست
بعبد آن کن که میزیبد ز مولی
هوش مصنوعی: من درباره تصمیمگیری خوب و بد فکر نمیکنم؛ بلکه باید به آن کاری پرداخته شود که شایسته و مناسب دوست محبوب است.
زهی حسن و زهی عقل و زهی شرم
چین کردش بذات خود شناسا
هوش مصنوعی: چه زیبایی، چه دانایی و چه حیایی! او با وجود خود، به خوبی شناخته شده است.
سخن ز اصل حیات ما سوی بود
که با زهرا چه نسبت دارد اینجا
هوش مصنوعی: این سخن درباره اهمیت و اصل وجود ماست و تأمل میکند که چه ارتباطی با زهرا یا شخصیت او دارد. به نوعی به بررسی ارتباطات و تأثیرات وجودی میپردازد.
به آب احیای نفس ما خلق کرد
کنون بر ضبط معنی شو مهیا
هوش مصنوعی: به ما امکان زنده شدن و احیا بخشیدن به روحمان را از طریق آب داده است، حالا باید آماده باشیم تا از حقیقتاش بهرهبرداری کنیم.
خود انهار وجودی این چهارند
که موجودات را هستند مبنی
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که چهار عنصر اصلی وجود دارند که بنیاد و پایهگذار وجود موجودات دیگر هستند. به عبارتی، این چهار عنصر، اصلیترین عوامل شکلدهنده به هستی موجودات به شمار میآیند.
یکی تعبیر از ذات وجود است
که از شرست و بیشرطی مبرا
هوش مصنوعی: یکی از تفسیرها درباره ماهیت وجود این است که از هر گونه شر و ناپاکی آزاد است و هیچ قید و شرطی بر آن حاکم نیست.
هوبت خواند او رامرد عارف
مر این در اصطلاح ماست مجری
هوش مصنوعی: او (عارف) از شدت عشق و معرفت، حالتی سرشار از توجه و انس به او (خدا) پیدا کرده است و این حالت در زبان ما به نوعی تجلی مییابد.
وجود ثانوی در حد شرط است
که از احمد شود تعبیر و ز اسما
هوش مصنوعی: وجود ثانوی تنها در حد یک شرط است که از احمد (پیامبر اسلام) تعبیر میشود و به نامهایی اشاره دارد.
بتعبیر دگر باشد نبوت
بتعبیر دگر عقل دلا را
هوش مصنوعی: در نگاه دیگری، نبوت به معنای هدایت و راهنمایی است و عقل دلی نیز به معنای اندیشیدن و درک عمیق احساسات و مسائل زندگی میباشد. به نوعی میتوان گفت که درک صحیح از نبوت و عقل، میتواند زندگی انسان را متحول کند.
بود این رتبه رایکروی بر ذات
که خوانندش ولایت اهل ایما
هوش مصنوعی: این مقام و رتبه، به دلیل ویژگیهای خاصی که دارد، به ذات الهی نسبت داده میشود و به آن ولایت اهل ایمان گفته میشود.
روا باشد مرا ور اشرط اطلاق
بود ثابت بوصفش معنی لا
هوش مصنوعی: اگر به من اجازه داده شود، میتوانم با شرایطی که مشخص است، ثابت کنم که وجودش بیمعنا نیست.
احد خوانند گاهش اهل تحقیق
بیک تعبیر دیگر نقطه با
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره میشود که در جستجوی دانش و تحقیق است. او با دقت و تفکر به تجزیه و تحلیل مسائل پرداخته و سعی میکند مطالب را از زوایای مختلف بررسی کند. در واقع، این فرد به دنبال درک عمیقتری از موضوعات است و به تعبیر دیگری میتواند به درک بهتری از مسائل دست یابد.
بود اینجا مقام لی مع الله
علی را اندر این وادیست مأوا
هوش مصنوعی: اینجا، مکانی است که بامدادی، نزد خداوند علی، وجود دارد و در این سرزمین، آرامش و میهمانی او برقرار است.
ز من باز از مقام واحدیت
یکی بشنو گرت ذوقیست احلی
هوش مصنوعی: اگر به مقام یکتایی من توجه کنی، چیزی از من بشنو که اگر ذوق و شوق داری، بسیار شیرین و دلنشین است.
وجود اینجا بود بر شرط تقیید
که تعبیر از رسالت شد در اخفا
هوش مصنوعی: وجود در اینجا به شروط خاصی وابسته است، بهگونهای که مفهوم رسالت به صورتی پنهان و نهان بیان میشود.
از اینجا ز آیت خیرالنسائی
معین گشت ماهیات اشیا
هوش مصنوعی: از این نقطه به بعد، مشخص شد که حقیقت اشیا به وسیله آیت خیرالنسا قابل درک است.
ز عرش و فرش و افلاک و عناصر
ز اعراض و جواهر جای برجا
هوش مصنوعی: از آسمان و زمین و آسمانها و عناصر، از صفات و مایات، هر کجا که نگاه کنی نشانههایی از وجود و ماندگاری دیده میشود.
مراد از چار جو این چار رتبه است
که شد مهر بتول پاک عذرا
هوش مصنوعی: این عبارت به چهار مرحله یا مرتبه اشاره دارد که با نمادگرایی، به وجود مقدس حضرت مریم (ع) مربوط میشود. در اینجا، به مقام و جایگاه ویژه او اشاره شده است که به عنوان یک الگو و نمونه شایسته در نظر گرفته میشود.
ز فیض او بهم گشتند مربوط
وجودی چندی چون عقد ثریا
هوش مصنوعی: برکت و نعمت او سبب شده است که موجودات مختلف به هم پیوند بخورند و به نوعی به هم وابسته شوند، مانند گرههای ستارهای که در خوشهای مانند ثریا شکل گرفتهاند.
میان حسن و عشق او بود لال
که عالم گشت از او پرشور و سودا
هوش مصنوعی: در میان زیبایی و عشق او، کسی بود که هیچ چیزی نمیگفت، اما تمام جهان پر از شور و هیجان از وجود او شد.
یکی تاویل دیگر بشنو از من
که گویم با تو بی فکر و مدارا
هوش مصنوعی: یکی دیگر از تفسیرها را از من بشنو که بدون تردید و با صراحت با تو سخن میگویم.
ز جوی زنجبیل و نهر کوثر
ز کافور ز تسنیم مصفا
هوش مصنوعی: از جوی زنجبیل و نهر کوثر، و از کافور و چشمهی تسنیم که پاک و زلال است.
که بد کابین آن نور مطهر
که شد مهر بتول آن در بیضا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف نوری پاک و متعالی اشاره دارد که به نوعی با حضرت مریم (بتول) و ویژگیهای او مرتبط است. در واقع، این نور به عنوان نماد خالصی و پاکی در نظر گرفته شده و به فضیلتهای او اشاره میکند که در دنیای روشن و پاکی قرار دارد.
بود تسنیم آیات نبوت
که امکان را نمود اوست مبنی
هوش مصنوعی: آیات نبوت همچون چشمهای زلال هستند که امکان را به نمایش میگذارند؛ این چشمه بر پایهی وجود او بنا شده است.
ز کوثر قصد ما باشد ولایت
که اشیاء را بود سر سویدا
هوش مصنوعی: هدف ما از کوثر، رسیدن به مقام و رهبری است؛ چرا که همه چیز از آن سرچشمه میگیرد و به آن وابسته است.
مراد از زنجبیل آن جذب عشقست
کزان هر جز و بر کل است پویا
هوش مصنوعی: زنجبیل در اینجا نشاندهندهی توانایی عشق در جذب و ارتباط دادن اجزاء مختلف به یک ترکیب کامل است. عشق به گونهای عمل میکند که همهی جزئیات و ویژگیها را در خود میگنجاند و به زندگی و حرکت میبخشد.
اگر گرمی نبود از عشق برتن
بهم کی مختلط میگشت اعضا
هوش مصنوعی: اگر عشق در دل و جان ما احساس گرما و حرارتی نداشت، اعضای بدن ما هرگز نمیتوانستند به این شکل با یکدیگر در هم تنیده و آمیخته شوند.
ز کافورم غرض سکن مزاج است
که تسکین زان برودت یافت اجزا
هوش مصنوعی: از کافور استفاده میکنم تا مزاج را تنظیم کنم، چرا که سردی آن باعث آرامش اعضای بدن میشود.
نبود ار این برودت گرمی عشق
جهان را سوخت یکدم بیمحابا
هوش مصنوعی: اگر این سردی عشق وجود نداشت، گرمی آن میتوانست جهان را به آتش بکشد، حتی یک لحظه بدون هیچ ملاحظهای.
ازین گرمی و سردی یافت تعدیل
مزاج ممکنات از دون و والا
هوش مصنوعی: این بیت به این موضوع اشاره دارد که گرما و سرما میتوانند به تعادل و توازن در طبیعت و موجودات کمک کنند، چه آنها که در سطح پایینتری هستند و چه آنهایی که در سطح بالاتری قرار دارند. به طور کلی، تغییرات دما نقش مهمی در ایجاد توازن در بین موجودات و پدیدهها دارند.
ظهور آن چهار اندر طبیعت
بود این باد و خاک و آتش و ما
هوش مصنوعی: ظهور آن چهار عنصر در طبیعت به معنای وجود باد، خاک، و آتش و همچنین خود ما است.
نشان از چار عنصر چیست در تن
دم و بلغم دگر سودا و صفرا
هوش مصنوعی: این بیت به معرفی چهار عنصر اصلی که بر رفتار و خصائص انسان تأثیر میگذارند، اشاره دارد. در بدن انسان، دم (هوا)، بلغم (رطوبت)، سودا (سایه یا سردی) و صفرا (گرمی) وجود دارند که هر کدام نشاندهنده نوعی از مزاج یا ویژگیهای خاص هستند. این عناصر میتوانند بر روحیه و سلامت فرد تأثیر گذاشته و شخصیت او را شکل دهند.
غرض شد ز آب اکرام بتولی
تمام انفس و آفاق احیا
هوش مصنوعی: هدف از آب بزرگمهر و بزرگواری حضرت زهرا سلاماللهعلیها، زنده کردن تمام موجودات و جهانیان است.
ز جذب جلوه خیرالنسا بود
قبول صورت ار کردی هیولا
هوش مصنوعی: اگر زیبایی خیرالنسا را جذاب بدانی و به آن توجه کنی، هیچ چیز نمیتواند تو را به هیولا تبدیل کند.
کشیدم پرده گر اسرار دانی
ز سر فاطمه، ام ابیها
هوش مصنوعی: اگر به رازها و ناگفتههای زندگی فاطمه و مادرش آگاهی داشته باشی، پردهاش را کنار میزنم.
نبود ار جذبه او آمدی کی
دل آدم بجوش از مهر حوا
هوش مصنوعی: اگر نبود آن جاذبه الهی، آیا دل آدم از عشق حوا به غلیان درمیآمد؟
بر این لب تشنگان بحر عصیان
همه ابر عطای اوست سقا
هوش مصنوعی: بر این لبهای تشنگان که در جستجوی آزادی و سرکشی هستند، تمامی بخشش و رحمت او همچون ابر بارانزا وجود دارد.
الا ای مصطفی را یار و همدم
الا ای مرتضا را کفو یکتا
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، تو همدم و یار هستی، ای علی، تو همتای بینظیر و یگانهای.
بفرق حیدری تاج ولایت
بدوش مصطفی تشریف عظمی
هوش مصنوعی: با این اختلاف، حیدر (علی) بر پیشانی خود نشان بزرگ ولایت را دارد و مصطفی (پیامبر) در مقام والای خود قرار دارد.
بجودی ما سوی را اصل و مایه
بفضلی بوالبشر را ام و آبا
هوش مصنوعی: وجود ما اساس و بنیاد هر چیزی است و به لطف خداوند، ما از نسل آدم و نیاکان او هستیم.
معین انبیائی در توسل
دلیل اولیائی در تولا
هوش مصنوعی: در دعا و درخواست از خداوند، انبیاء به عنوان الگو و واسطه عمل میکنند و اولیاء الهی نیز در محبت و دوستی به خدا، نمونههای بارز هستند.
بامداد تو شد هر مشکلی حل
ز اکرام تو هر دردی مداوا
هوش مصنوعی: صبح تو آغازگر حل تمام مسائل است و از بزرگواری تو هر دردی درمان میشود.
بود نامت کلید قفل حاجات
بود صدقت شفیع حشر کبری
هوش مصنوعی: نام تو، کلید برآورده شدن نیازهاست و صدقهات شفایت در روز قیامت خواهد بود.
نمایشهای ذاتی را تو مرآت
تجلیهای باری ار تو مجلی
هوش مصنوعی: تو مانند آینهای هستی که تجلیات الهی را به نمایش میگذارد و نمایانگر ذات آنها هستی.
ز لغزش ذیل پاکت حصن مریم
زاعداد ذکر نامت حرز عیسی
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و قدرت دعا و ذکر نام خدا اشاره دارد. شاعر از ویژگیهای حفاظتی و امنیتی ذکر نام خدا و یادآوری عیسی مسیح در مقابل لغزشها و مشکلات سخن میگوید. به نوعی، این بیان نشاندهندهی ارتباط میان ایمان و حفاظت از خود در برابر ناگواریهاست.
کند در کعبه تسبیح تو مسلم
برد در دیر تعظیم تو ترسا
هوش مصنوعی: در کعبه، مسلمانان با ذکر و تسبیح تو مشغولاند و در کلیسا، مسیحیان به احترام تو دست به تعظیم برمیدارند.
دلت گنجینه عشق الهی
رخت مرآت حسن حقتعالی
هوش مصنوعی: دل تو خزانهای از عشق الهی است و وجود تو آینهای از زیباییهای خداوند.
حقایق را حواست لوح محفوظ
معانی ار بیانت کلک اعلی
هوش مصنوعی: حقیقتها را با دقت در ذهن نگهدار و معانی عمیق آنها را با بیان خوب و زیبا انتقال بده.
دعای مستجابت حکم سرمد
ولای مستطابت خیر عقبی
هوش مصنوعی: دعای تو که همیشه مستجاب میشود، حکم همیشگی و پایدار تو را میدهد، و ولایت تو خیر و نیکویی برای آیندهام به همراه دارد.
دری از باغ توحید تو جنت
بری از نخل احسان تو طوبی
هوش مصنوعی: دروازهای از باغ توحید تو مانند بهشت است و درخت احسان تو همچون درخت طوبی.
برایت اتصال امر ثانی
بعزمت اتکال عقل اولی
هوش مصنوعی: برای تو، ارتباط کار دوم به قدرت توست و اتکای عقل بر آن.
ولایت کرد آدم را مکرم
نوایت ساخت عالم را مکفی
هوش مصنوعی: آدم را مقام و منزلتی بزرگ عطا کرد و جهان را به او نیازمند ساخت.
ز هر چیزی بود مدح تو اقدم
ز هر فضلی بود مهر تو اولی
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو از هر چیزی برتر است و محبت تو از هر فضیلت دیگری ارزش بیشتری دارد.
قضای حق بمهر تست جاری
بحکم حق رضای تست امضا
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر الهی با مهر و نشانه تو رقم خورده است و این امر بر اساس خواست و رضایت تو انجام میشود.
شد از ضوئت مخلع چرخ اطلس
شد از نقشست مرصع تل غبرا
هوش مصنوعی: به خاطر نور تو، آسمان چون پارچهای زربفت زیبا شده است و به دلیل زیباییهای تو، تپههای خاکی مانند جواهرات درخشان به نظر میرسند.
شدند ارواح از بود تو موجود
شدند اشباح از وجود تو پیدا
هوش مصنوعی: وجود تو باعث شد که روحها به وجود بیایند و از وجود تو، سایهها و تصاویر شکل گرفتند.
بهر کامی بقدر قابلیت
فتاد آب حیاتت بس گوارا
هوش مصنوعی: به اندازهای که شایستگی و توانایی داشته باشی، از زندگی لذت ببر و نوشیدنی حیاتت برایت خوشمزه و شیرین خواهد بود.
زهر نقصی تو معصوم و تو عاصم
ز هر نوری تو اجلائی تو ابهی
هوش مصنوعی: تو از هر نقص و عیبی پاک و معصوم هستی و از هر بدی محفوظی. تو درخشانتر از هر نوری و زیباتر از هر چیزی هستی.
تجلی کرد بر موسی بن لاوی
حق از نور علی در طور سینا
هوش مصنوعی: خداوند از نور علی در کوه طور سینا بر موسی بن لاوی خود را نشان داد.
دگر ره خواست سیر ذات اقدس
شد او یعنی ز دیدار تو جویا
هوش مصنوعی: او به دنبال راهی دیگر رفت و در حقیقت به ذات پاکش رسید، یعنی اینکه از دیدار تو خواهان شد.
بر او آمد جواب لن ترانی
مکن یعنی فزونی در تمنا
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که وقتی به خواستههای زیاد و مکرر خود در انتظار پاسخ هستیم، ممکن است با امتناع یا عدم پذیرش مواجه شویم. درخواستهای زیاد ما ممکن است به ما آسیب برساند و هر چه بیشتر بخواهیم، ممکن است نتیجهای دریافت نکنیم.
تو موسائی و در حد خود اکرم
نه سلمانی و نه این دورمنا
هوش مصنوعی: تو مانند موسی هستی و در شأن خود از همه بافضیلتتر، نه مانند یک آرایشگر و نه متعلق به این دنیای فانی.
خود این دوران نه دور کشف ذاتیست
مکن بازا سراغ از قاف عنقا
هوش مصنوعی: این دوران، زمان کشف حقیقتهای عمیق و ذات چیزها است. نیازی نیست دوباره به دنبال پرنده افسانهای (عنقا) بروی.
چه فضل از آنکه حیدر یار احمد
چه قدر از آنکه هارون پشت موسی
هوش مصنوعی: چه افتخاری دارد اگر حیدر (علی) یار پیامبر احمد باشد و چه شکوهی دارد اگر هارون، پشت سر موسی (علیهالسلام) قرار گیرد.
شود تا جان سبطی از غم آزاد
شود تا فضل سبطین تو افشا
هوش مصنوعی: هرچه زودتر روح نوهای از غم رهایی یابد تا اوضاع و فضائل دو سبط (نوهها) آشکار شود.
یکی روی ترا چشم خدابین
یکی فعل ترا دست توانا
هوش مصنوعی: یکی از روی تو خدا را میبیند و یکی با دست تو، کارهای تو را انجام میدهد.
بآن دستی مشاکل را تو حلال
بآن چشمی حقایق را تو بینا
هوش مصنوعی: با آن دستی که مشکلات را حل میکنی و با آن چشمی که حقیقتها را میبینی.
بآن چشمت بپوش از عیب ما چشم
که ستاری و غفاری و اتقی
هوش مصنوعی: با نگاه زیبایت، عیبهای ما را بپوشان، چرا که تو عفیف و بخشندهای و از گناهکاران دوری میکنی.
بآن دستت بگیر افتاده را دست
که بیدستیم و بیحالیم و بیپا
هوش مصنوعی: به کسی که نیازمند کمک است، دست یاری بده و او را از روی زمین بلند کن، زیرا ما خود ممکن است زمانی به کمکی نیاز پیدا کنیم و در شرایط ناتوانی باشیم.
اگر بخشی مرا جرمم محقق
اگر پوشی مرا عیبم هویدا
هوش مصنوعی: اگر بخشی از من را نشان دهی، گناه و خطایم آشکار میشود و اگر که عیبهای من را بپوشانی، همچنان عیبهایم نمایان خواهد بود.
یکی جرم من و ظل تو امروز
یکی دست من و ذیل تو فردا
هوش مصنوعی: امروز من تنها یک گناه دارم و تو سایهای بر سر من هستی، اما فردا دست من به سوی تو دراز خواهد بود.
دو صد بارم رهاندی از مهالک
رهان بازم نگردی خسته از اعطا
هوش مصنوعی: تو بارها و بارها مرا از خطرات نجات دادی، حالا که دوباره به کمک نیاز دارم، خسته نشو و باز هم به من یاری کن.
اگر دستم بگیری در شدائد
عجب نبود تو بینائی من اعمی
هوش مصنوعی: اگر در سختیها دستم را بگیری، تعجبی ندارد چون تو بینا هستی و من مانند کسی هستم که چیزی نمیبیند.
تو مقصودی ز الفاظ و عبارات
نه این نظم مسجع یا مقفا
هوش مصنوعی: تو هدفی فراتر از کلمات و جملات هستی، نه این شعر که به قافیه و وزن نظم داده شده است.
مکرر شد در این نظم ار قوافی
مکرر بود هم لطف تو با ما
هوش مصنوعی: اگر قافیهها در این شعر تکرار شدهاند، به این معناست که محبت و زیبایی تو نیز پیوسته در کنار ماست.
مکرر دادی از خوفم رهائی
مکرر دارم از عفوت تمنا
هوش مصنوعی: تو به طور مکرر باعث شدهای که از ترس خود رهایی یابم و من هم به طور مکرر از بخشش و عفوت تقاضا دارم.
نباشد حرفی از نعت تو خارج
قوافی گر الف باشد و گر یا
هوش مصنوعی: اگر حرفی درباره تو باشد، هیچ کلمهای نمیتواند از قافیه خارج شود، چه اینکه الف باشد و چه یا.
خداوندا بزهر او به سبطین
بسجاد باولاد و به ابنا
هوش مصنوعی: ای خداوند، با این سم زهرآگین، به دو نوهی بزرگوار پیامبر و فرزندانشان رحم کن.
همه عیبم به ستاری بپوشان
همه جرمم به غفاری ببخشا
هوش مصنوعی: همه کاستیها و عیبهایم را با پردهپوشی بپوشان و تمام خطاهایم را ببخش.