گنجور

شمارهٔ ۱۰

مطلق الذاتی که او دارنده اشیاستی
هشتی اشیاء از آن یکتای بی‌همتاستی
لا بشرط اندر وجود و مطلق از اشیاء بذات
در مراتب گرچه عین جمله اشیاستی
مطلق از اطلاق و تقیید است و پاک از چند و چون
نی بشرط شیی قائم نی بشرط لاستی
وحدت و کثرت دو وصفند آن بجمع و آن بفرق
ناشی‌ از ذاتی که جمع و فرق را داراستی
وحدت ذاتش تجلی کرد و شد کثرت پدید
باز پیدا زین کثیر آن واحد یکتاستی
عارفان گویندگان ذات قدیم لابشرط
که نه جزو است و نه کل اندر مثل دریاستی
بحر لاحدی برون از کم و کیف و مد و جزر
نی فزون گشتی ز شیئی نی بشیئی کاستی
بحر اول را که ذاتست آن بترتیب وجود
نیست جز یک موج و آن یک حضرت اسماستی
چیست اسماء آن مسمائی که لفظ و حرف و صوت
ره ندارد در وی و بیرون ز شرح ماستی
احمدیت این بود عقلش اگر خوانی رواست
شرط شیئی ولا بشیئی هر دو را مبناستی
موج ثانی عالم ایعان شد از بحر وجود
خوانی از علم ار که غیب مطلقش برجاستی
خواند اعیان را دو اعیان ثابته موجوده باز
پیش عارف این معانی ثابت و مجراستی
عین ثابت عالم علم است و فیض منبسط
عین موجود آنکه اشیاء را بجمع آراستی
موج سیم عالم جبروت اعلی شد بنام
کز مثال مطلق و غیب مضاف انشاستی
آن چهارم موج ملکوت آمد از امرش تمام
عالم ارواح اگر داری بیاد آنجاستی
موج پنجم عالم خلق است در تنظیم ملک
که شهود مطلقش خوانند و این پیداستی
جمله افلاک و عناصر از ثریا ثری
عالم ملک است و باقی هر چه زین اجزاستی
موج اعظم جامع این جمله از غیب و شهود
حضرت انسان کامل مظهر والاستی
موجها یعنی وجود ممکنات از جزء و کل
موج این بحرند و عرض و فرش ازو برپاستی
جمله اشیاء راست در فیض وجود او واسطه
هم دلیل خلق زین پستی ابر بالاستی
رتبه‌ها در حد خود هر یک بفیضی مستفیض
این بود قوس نزول ار عاقل و داناستی
خالق اینجمله اشیاء موجد این ممکنات
ذات بی‌مثل آنوجود مطلق اعلاستی
بعد ترتیب نزولی حاضر قوس صعود
باش نیک ار رخش ادراکت فلک پیماستی
کن تعلق کامدی از نطفه چون تا ملک عقل
بازگشت زین سفر تا جنه‌‌الماواستی
رخت بستی چون ز دار جسم و ره بردی بجان
قوم گویندت طریقت منزل اولاستی
خدمت پیر است گردانی طریقت کز نخست
در سلوکت رهنما تا منزل اخراستی
گردد این منزل تعینهای جسمانی ضعیف
زانکه صورت ماند دروی دل سوی معناستی
منزل ثانی ترا باشد مقام معرفت
کان بود ملکوت و آنجا علام عقباستی
کشف ار واحت چو شد گشتی بکلی منقطع
زین شئونات شهودی کت در او سکناستی
شد حقیقت نام جبروتت که سیم منزل است
روح کلی را ضعیف اینجا تعینهاستی
منزل توحد اگر داری یقین اعیان ماست
کاندر انجا نام کثرت از میان برخاستی
عین ذات سالک اینجا ماند و باقی گشت محو
جمع وحدت بی‌مجال از هر چه جز الاستی
منزل ما بعد از این باشد فنای فی‌الصفات
عالم اسماست آن گفتیم و بس زیباستی
فانی فی‌ال شیخ داند سر اسماء صفات
شیخ خود دریای علم علم الاسماءستی
چون گذشت از عالم اسماء فنای فی‌اله است
ذات پاک ذوالجلال اینجا و باقی لاستی
برطرف گردید اینجا گرد وصف اعتبار
این بود قوس صعود ارعارف بیناستی
خلعتی پوشد در اینجا سالک از دیبای قدس
باز راجع سوی فرق از جمع او ادناستی
این بقای بالله است و فرق بعد از جمع ما
حاصلش ارشاد خلق این رجعت عظماستی
آتش دیگر بدل دارم ز جذب عشق دوست
کز شراری مغز عرفانم پر از سوداستی
بشنو اسرار قلندر را مقام دیگر است
دان فنا بعد از بقا در اصطلاح ماستی
باقی الله باشد مظهر اسم ملک
وین قلند مالک الملک است و نقطه باستی
باقی الله نبی و نقطه با مرتضی است
نقطه در با صامت و از نقطه با گویاستی
هست بالاتر مقامی گوش عشقی کو کز آن
شرح سازم گرچه شرح آن نه حد ماستی
شد قلندر صاحب آن رتبه عالی بنام
قوم را در این بیان اجماع و هم فتواستی
ما سوی اندر قلندر غرق و او سرکش زکون
جمله از وی هست و او از جمله مستثناستی
مطلق او از خلق و هستیهای خلق از وی چنانک
نقطه از حرفست و مطلق حرفرا مبداستی
جمله اجزای حروفست از وجود نقطه پر
حرفها را نقطه دارا از الف تایاستی
وصف وترکیب و تعین حد و تعیین و رسوم
نقطه را نبود که او ثابت بشرط لاستی
از اناالمعنی الذی هم لایقع اسم علیه
شد مدلل کز دو کون او برتر و اعلاستی
وصف در یارا نگوید کس بعرض و طول و عمق
هر چه تا خواهی تو بحر و هر چه بینی ماءستی
گر تو گوئی در تعین واحد مطلق کجاست
نشاه گو با من کجا در هستی صهباستی
نیست شیئی خارج از وی هستیش باشد گواه
آدمی آخر تو چون خارج ز کرمناستی
عالم اکبر توئی در خود فروشو تا تمام
کشف گردد کز چه برپا آینهمه غوغاستی
آزری شوبت شکن بر نفس بتگر زن تبر
تا بتی بینی که بتها را چنین آراستی
موسئی شو دیده ور تا بنگری کز فوق و تحت
نو در نور است و عالم ساحت سیناستی
عیسئی شو پاک دم تا نیک بینی هر چه هست
بی‌دم و بی‌منت رح‌القدس احیاستی
احمدی شو عشق جو تا دانی این معنی که شاه
با همه درسر و با شخص تو در جهراستی
یعنی او را نیست جر و سر ترا این وصفهاست
هر کجا رفتی تو او آنجا و او بیجاستی
گوش کن اشیاء چه می‌گویند در دست قبول
تا نه پنداری بتسبیحش حصا تنهاستی
گر ز خود غافل نباشی‌ جمله ذرات وجود
رجعتی دارند و هر جز وی بکل پویاستی
چشم دل بگشا که بینی از جواهر تا عرض
رو باور دارند و او هر دلی شیداستی
تابش خور لعلها را داد رنگ ارغوان
در دل کهسارها دلال آن مجلاستی
خنده گل باغها را ساخت مالامال خویش
خرم از آن خنده خوش کز خارو کز خاراستی
باغ در باغست و جان در جهان بهشت اندر بهشت
هر کجا در خاطرت آنسرو مه سیماستی
عالمت جنّت شود گر ترک تن گوئی بچشم
هر سرابی کوثری هر خاربن طوباستی
دوزخت فردوس شد گر نفی خودخواهی بعین
هر پلاسی حلّه هر کرمکی حوراستی
دل بیاری ده که بی‌عونش نجنبد دل ز جای
نه زبادی دان که جنباننده در اعضاستی
هستی خرد محو هستی کن که هستیها از اوست
رفت چون هست ذبابی هستی عنقاستی
گر ترا با اوست دل مغاره و میدان یکست
ور توئی با توتوئی در شهر و در صحراستی
تا یکی سرگرم حرفی تابکی پابند لفظ
مادح پروانه و ز شمع بی‌پرواستی
بوالعجب نقلی است تو در مدح کالای کسان
وانگهان در دست دزدت جبه و کالاستی
صفدران شیر خو کندند مغز شیر و ببر
تو شجیع قصه خوان از حیزر و هیجاستی
رهروان رفتند تا مقصود تو حیران آنک
عارج از تن یا ز روح آن سید بطحاستی
لب ببند از گفتگو بر زن تبر بشکن طلسم
سر مخار از جستجو کو هر دمت جویاستی
چار طبع و هفت نجمت دشمنان خونیند
چندنازی کامهاتست آن واین آباستی
دل ز مهر این و آن بر کن که جز حق هر چه هست
فانیست و هر که فانی دوست شد رسواستی
دوست گیر آنرا که خلق عالم از بهر تو کرد
سخت از یاری گریزان روی با اعداستی
نطقه بودی عقل کردت از حضیضت داد اوج
محشری امروز دیدی محشری فرداستی
خلق او فرمود رزق او داد و رحمت او نمود
عیب او پوشد گناه او بخشد او داراستی
اوست قادر اوست قائم اوست قیوم اوست حی
او لطیف است او خبیر او مجلأ و منجاستی
او ترا آورد از کتم عدم بیرون و داد
خلعت ایجاد و گفت این اشرف اشیاستی
حاجت از او خواه چشم از غیر او پوش و مباش
کمتر از موری که او در صخره صماستی
دولت باقی طلب بر شیی فانی دل مبند
در ولایت حب شاه اولیا اولاستی
آن ولایت را که حق بر ما سوی بنموده فرض
بیعت تسلیم در دست شه والاستی
طاعت حق در حقیقت عشق شاه اولیاست
بی‌تولای علی کی ممکنی برپاستی
واقف از اسرار موجودات بود آنکس که گفت
دفتر ایجاد را نام علی طغراستی
ذات حق را جز بنور ذات حق نتوان شناخت
ثابت این معنی بنورانیت مولاستی
طلعت رحمتعلی شاه است مرآت ظهور
این صفی داند که چشم فکرتش بیناستی
ختم شد اینجا سخن در یاب اگر داری تو هوش
ذهن عارف تند و طبع نکته‌دان غراستی
حرف را بگذار و سر نقطه را آور بدست
حرفها قطره است و نقطه بحر گوهر زاستی
یا علی کامل توئی جان صفی را ده کمال
از تو چون بر نطق قلبش رازها ایقاستی
قافیه گر شد مکرر ور الف بر یا بدل
خاطرم زان بود فارغ کان الف یا یاستی
من بنظم و نثر با گیسوی او گویم سخن
گر بسند و شعر ما را شاه ما ممضاستی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مطلق الذاتی که او دارنده اشیاستی
هشتی اشیاء از آن یکتای بی‌همتاستی
هوش مصنوعی: وجودی که تمامی ویژگی‌ها به او تعلق دارد، و همه‌ی موجودات از او هستند، او همان یکتای بی‌نظیر است.
لا بشرط اندر وجود و مطلق از اشیاء بذات
در مراتب گرچه عین جمله اشیاستی
هوش مصنوعی: در وجود، هیچ قیدی وجود ندارد و همه چیز به طور مطلق از ذات خود برخوردار است، هرچند که در مراتب مختلف، همه چیز با هم یکی است.
مطلق از اطلاق و تقیید است و پاک از چند و چون
نی بشرط شیی قائم نی بشرط لاستی
هوش مصنوعی: مطلق به معنای بی‌قید و شرط است و از محدوده‌های مشخص خارج می‌باشد. همچنین، پاک بودن به معنای نبودن درگیر جزئیات و شؤون دنیوی است و نه به شرطی خاص. این دو مفهوم نشان‌دهنده آزادی از هر گونه محدودیت و وابستگی‌ هستند.
وحدت و کثرت دو وصفند آن بجمع و آن بفرق
ناشی‌ از ذاتی که جمع و فرق را داراستی
هوش مصنوعی: وحدت و کثرت دو صفت هستند که یکی به دور هم بودن و دیگری به جدا بودن مربوط می‌شود، و این موضوع از ذات و ماهیتی نشأت می‌گیرد که هم توانایی جمع کردن و هم توانایی تفاوت داشتن را دارد.
وحدت ذاتش تجلی کرد و شد کثرت پدید
باز پیدا زین کثیر آن واحد یکتاستی
هوش مصنوعی: وجود یگانه خداوند به شکل‌های مختلف جلوه‌گر شد و دنیای متکثر به وجود آمد. اما از میان این کثرت و تنوع، آن یک حقیقت و یگانگی واقعی همچنان مشهود است.
عارفان گویندگان ذات قدیم لابشرط
که نه جزو است و نه کل اندر مثل دریاستی
هوش مصنوعی: عارفان کسانی هستند که به شناخت و گویندگان حقیقتی عمیق پرداخته‌اند. این حقیقت نه وابسته به جزئیات خاص است و نه می‌توان آن را به طور کامل درک کرد، همانند دریایی عمیق و گسترده که حاوی اسرار بی‌پایان است.
بحر لاحدی برون از کم و کیف و مد و جزر
نی فزون گشتی ز شیئی نی بشیئی کاستی
هوش مصنوعی: در یک دریای بی‌پایان، چیزی وجود ندارد که به اندازه یا شکل محدود باشد. نه چیزی به آن افزوده می‌شود و نه چیزی از آن کاسته می‌شود.
بحر اول را که ذاتست آن بترتیب وجود
نیست جز یک موج و آن یک حضرت اسماستی
هوش مصنوعی: ابتدای هر چیز، مانند دریا است و اصولاً هیچ چیزی جز یک موج وجود ندارد که آن هم نشانگر حضور اسم‌ها و صفات الهی است.
چیست اسماء آن مسمائی که لفظ و حرف و صوت
ره ندارد در وی و بیرون ز شرح ماستی
هوش مصنوعی: این ابراز می‌گوید: چه چیزی است که نام‌هایی دارد، اما هیچ‌یک از واژه‌ها، حرف‌ها و صداها نمی‌توانند به درستی آن را توصیف کنند و فراتر از آن، می‌تواند در عالم غیراز توصیف ما باشد.
احمدیت این بود عقلش اگر خوانی رواست
شرط شیئی ولا بشیئی هر دو را مبناستی
هوش مصنوعی: احمدیت یعنی اگر عقل تو را در نظر بگیریم، درست است که وجود یک شیء و عدم آن هر دو در اصل به یک اصل وابسته هستند.
موج ثانی عالم ایعان شد از بحر وجود
خوانی از علم ار که غیب مطلقش برجاستی
هوش مصنوعی: موج‌های دنیا از دریا وجود برمی‌خیزند و هر کدام نشانه‌ای از علم و دانش هستند، به ویژه آن علم غیبی که در بالاترین مرتبه قرار دارد.
خواند اعیان را دو اعیان ثابته موجوده باز
پیش عارف این معانی ثابت و مجراستی
هوش مصنوعی: دو چیز اساسی و ثابت که در عالم وجود دارند را برای عارف مطرح کردند، و او فهمید که این معانی هم پایدار و هم جاری هستند.
عین ثابت عالم علم است و فیض منبسط
عین موجود آنکه اشیاء را بجمع آراستی
هوش مصنوعی: در این جهان، علم همان حقیقت ثابت و اصلی است و وجودی که به طور گسترده منتشر شده، نمایانگر موجودی است که اشیاء را به طور منظم و مرتب در کنار هم قرار داده است.
موج سیم عالم جبروت اعلی شد بنام
کز مثال مطلق و غیب مضاف انشاستی
هوش مصنوعی: موجی از قدرت و عظمت در عالم پدید آمده است؛ این قدرت که از مثال‌های مطلق و غیبی سرچشمه می‌گیرد، به نوعی وجود دارد و شکل گرفته است.
آن چهارم موج ملکوت آمد از امرش تمام
عالم ارواح اگر داری بیاد آنجاستی
هوش مصنوعی: امواج ملکوتی به امر او بر قلب و روح عالم حاکم شده‌اند. اگر به یاد او هستی، روح‌تان همواره در آنجا قرار دارد.
موج پنجم عالم خلق است در تنظیم ملک
که شهود مطلقش خوانند و این پیداستی
هوش مصنوعی: موج پنجم جهان، مخلوقات را در ترتيب و نظم خاصی قرار می‌دهد که به آن، دیدار کامل می‌گویند و این موضوع کاملاً واضح است.
جمله افلاک و عناصر از ثریا ثری
عالم ملک است و باقی هر چه زین اجزاستی
هوش مصنوعی: تمامی کائنات و عناصر از آسمان به زمین تعلق دارند و هر آنچه در این اجزا وجود دارد، بخشی از عالم ملک است.
موج اعظم جامع این جمله از غیب و شهود
حضرت انسان کامل مظهر والاستی
هوش مصنوعی: موج بزرگ نشان‌دهنده ترکیب و اشتراک دو عالم غیب و شهود است که در وجود انسان کامل تجلی پیدا کرده و او را به نمادی از والایی و کمال تبدیل کرده است.
موجها یعنی وجود ممکنات از جزء و کل
موج این بحرند و عرض و فرش ازو برپاستی
هوش مصنوعی: موج‌ها نماد وجود همه چیزها هستند که هم به عنوان بخش‌های کوچکتر و هم به عنوان کل در این دریا قرار دارند و همه چیزهایی که در این دریا وجود دارند مانند فرش و سطح آن به همین وجود وابسته‌اند.
جمله اشیاء راست در فیض وجود او واسطه
هم دلیل خلق زین پستی ابر بالاستی
هوش مصنوعی: همه چیزها به واسطه‌ی وجود او حقیقت دارند و این وجود دلیل آفرینش است. به همین دلیل، از پایین‌ترین مرتبه تا بالاترین مقام‌ها، همه به او وابسته‌اند.
رتبه‌ها در حد خود هر یک بفیضی مستفیض
این بود قوس نزول ار عاقل و داناستی
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره می‌شود که هر کس بر اساس مقام و جایگاه خود از فیض و نعمت‌های الهی بهره‌مند می‌شود. این یک اشاره به سلسله‌مراتب وجود دارد و نشان می‌دهد که قوس نزول (فرایند پایین آمدن از عوالم بالا به پایین) تأثیری در درک و آگاهی افراد دارد. اگر کسی عاقل و دانا باشد، می‌تواند از این فیض‌ها بهره بیشتری ببرد.
خالق اینجمله اشیاء موجد این ممکنات
ذات بی‌مثل آنوجود مطلق اعلاستی
هوش مصنوعی: خالق این موجودات، همان وجود مطلق و بی‌نظیر است که همه چیز را به وجود آورده و حقیقتی عالی و بی‌همتا دارد.
بعد ترتیب نزولی حاضر قوس صعود
باش نیک ار رخش ادراکت فلک پیماستی
هوش مصنوعی: بعد از اینکه به ترتیب پایین‌تر رفتی، حالا در قوس صعودی باش. اگر چهره‌ات را به خوبی بشناسی، ستاره‌ها نیز در دسترس تو خواهند بود.
کن تعلق کامدی از نطفه چون تا ملک عقل
بازگشت زین سفر تا جنه‌‌الماواستی
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم رفتن از یک مرحله به مرحله‌ای دیگر می‌پردازد. ابتدا از نطفه و مرحله آغازین زندگی اشاره می‌شود و سپس به بازگشت به ملک عقل و تجربه‌های بعدی اشاره دارد. در نهایت، به مقصد نهایی و آرمان‌گرایانه اشاره شده که همان بهشت و آرامش است. به طور کلی، بیت به سفر روح انسان از آغاز حیات تا دست‌یابی به آگاهی و تعالی می‌پردازد.
رخت بستی چون ز دار جسم و ره بردی بجان
قوم گویندت طریقت منزل اولاستی
هوش مصنوعی: تو از دنیای مادی جدا شدی و به سفر معنوی پرداختی، مردم می‌گویند که این مسیر، همان راه شروع سفر روحانی توست.
خدمت پیر است گردانی طریقت کز نخست
در سلوکت رهنما تا منزل اخراستی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در مسیر حقیقت و سلوک معنوی قدم برداری، باید به راهنمایی از یک استاد کهن‌سال و با تجربه گوش بدهی؛ چرا که او می‌تواند در طول سفر روحانی‌ات به تو کمک کند تا به مقصد نهایی برسی.
گردد این منزل تعینهای جسمانی ضعیف
زانکه صورت ماند دروی دل سوی معناستی
هوش مصنوعی: این جا، وجودهای مادی و ظاهری به تدریج کم رنگ می‌شوند، زیرا در نهایت، آنچه مهم است عمق احساسات و معانی درون دل انسان است که به سمت معنا و مفهوم واقعی سوق پیدا می‌کند.
منزل ثانی ترا باشد مقام معرفت
کان بود ملکوت و آنجا علام عقباستی
هوش مصنوعی: مکان دوم تو جایی است که مقام شناخت و معرفت قرار دارد. آنجا ملکوت است و نشانه‌ای از زندگی پس از مرگ به شمار می‌آید.
کشف ار واحت چو شد گشتی بکلی منقطع
زین شئونات شهودی کت در او سکناستی
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت آشکار شود و تو از همه ویژگی‌های دنیایی و حالتی که در آن هستی جدا شوی، در آن صورت به آرامش واقعی می‌رسی.
شد حقیقت نام جبروتت که سیم منزل است
روح کلی را ضعیف اینجا تعینهاستی
هوش مصنوعی: حقیقت وجود تو به اندازه‌ای بزرگ و رفیع است که روح کلی (هستی) در اینجا به خاطر وجود جلوه‌ها و عوارضی که داری، بسیار ضعیف شده است.
منزل توحد اگر داری یقین اعیان ماست
کاندر انجا نام کثرت از میان برخاستی
هوش مصنوعی: اگر در منزل توحد، که همانا یقین و حقیقت واقعی است، حضور داشته باشی، بدان که ما در آنجا به وحدت و یگانگی رسیده‌ایم و در آن مکان، مفهوم کثرت و تعدد از میان رفته است.
عین ذات سالک اینجا ماند و باقی گشت محو
جمع وحدت بی‌مجال از هر چه جز الاستی
هوش مصنوعی: وجود سالک در اینجا باقی ماند و در جمعیت واحد، غرق شد و از هر چیز غیر از وجود خود، بی‌خبر گردید.
منزل ما بعد از این باشد فنای فی‌الصفات
عالم اسماست آن گفتیم و بس زیباستی
هوش مصنوعی: منزل ما پس از این، محو در ویژگی‌ها و صفات الهی خواهد بود. این را گفته‌ایم و بس، چرا که زیبایی و کمال در آن نهفته است.
فانی فی‌ال شیخ داند سر اسماء صفات
شیخ خود دریای علم علم الاسماءستی
هوش مصنوعی: کسی که به دیدگاه و علم شیخ آشنا باشد، به عمق معانی و صفات او پی می‌برد و دریایی از دانش و نام‌ها را درک می‌کند.
چون گذشت از عالم اسماء فنای فی‌اله است
ذات پاک ذوالجلال اینجا و باقی لاستی
هوش مصنوعی: وقتی از دنیای نام‌ها و صفات عبور می‌کنیم، به فنا در حقایق الهی می‌رسیم. در اینجا، ذات پاک خداوندی وجود دارد که باقی و پایدار است.
برطرف گردید اینجا گرد وصف اعتبار
این بود قوس صعود ارعارف بیناستی
هوش مصنوعی: سختی‌ها و دشواری‌ها در اینجا از بین رفته است و دلیل آن این است که درک عارفان به صورت عمیق و واضح مانند یک قوس صعودی است.
خلعتی پوشد در اینجا سالک از دیبای قدس
باز راجع سوی فرق از جمع او ادناستی
هوش مصنوعی: در اینجا سالک، لباسی از پارچه‌ای گرانبها می‌پوشد که نماد پاکی و قداست است. او در حال بازگشت به اصل و سرمنشأ خود است، و از جمع شدن در دنیای مادی فاصله می‌گزیند.
این بقای بالله است و فرق بعد از جمع ما
حاصلش ارشاد خلق این رجعت عظماستی
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که وجود و بقای ما به خداوند وابسته است و اگر پس از جمع شدن و اتحاد، تفاوتی بین ما به وجود بیاید، هدف آن هدایت مردم است و این برمی‌گردد به بازگشت بزرگ و مهمی که در پیش است.
آتش دیگر بدل دارم ز جذب عشق دوست
کز شراری مغز عرفانم پر از سوداستی
هوش مصنوعی: به خاطر عشق دوست، در درونم آتش تازه‌ای شعله‌ور شده است. این آتش باعث شده که درک و دانایی‌ام به شدت افزایش یابد و از آن بهره‌مند شوم.
بشنو اسرار قلندر را مقام دیگر است
دان فنا بعد از بقا در اصطلاح ماستی
هوش مصنوعی: به راز و رموز زندگی عارفان گوش ده، چرا که جایگاه آن‌ها متفاوت است. در نظر ما، فنا و زوال بعد از بقا و ماندگاری، معنایی ویژه دارد.
باقی الله باشد مظهر اسم ملک
وین قلند مالک الملک است و نقطه باستی
هوش مصنوعی: باقی تنها خداوند است که نمایانگر صفت پادشاهی اوست و این مرد قلندر، مالک همه‌چیز است و در حقیقت، او نقطه آغاز همه موجودات است.
باقی الله نبی و نقطه با مرتضی است
نقطه در با صامت و از نقطه با گویاستی
هوش مصنوعی: خداوند فقط رسول و به مرتضی منتهی می‌شود. البته بین صامت و گویا، نقطه‌هایی وجود دارد که معرفت و حقیقت را تفکیک می‌کند.
هست بالاتر مقامی گوش عشقی کو کز آن
شرح سازم گرچه شرح آن نه حد ماستی
هوش مصنوعی: در اینجا به جایگاه والای عشق اشاره شده است. گویا کسی که به این مقام عشق دست یافته، می‌تواند داستانی از آن بگوید، اما این داستان هرگز نمی‌تواند به تمام و کمال جزئیات آن عشق را بیان کند. عشق به قدری عمیق و وسیع است که هر توضیحی در مورد آن ناقص خواهد بود.
شد قلندر صاحب آن رتبه عالی بنام
قوم را در این بیان اجماع و هم فتواستی
هوش مصنوعی: قلندری که به مقام بلند و عالی رسیده، در این گفتار به توافق و هم‌رأیی با اعضای قوم خود اشاره دارد.
ما سوی اندر قلندر غرق و او سرکش زکون
جمله از وی هست و او از جمله مستثناستی
هوش مصنوعی: هر چیزی در این جهان غرق در وجود و هستی است، اما او (خدا) کاملاً متفاوت و فراتر از این همه است. همه چیز از او سرچشمه می‌گیرد، اما او هیچ وابستگی به آنها ندارد و از این مجموعه جداست.
مطلق او از خلق و هستیهای خلق از وی چنانک
نقطه از حرفست و مطلق حرفرا مبداستی
هوش مصنوعی: مطلق بودن خداوند از مخلوقات و موجودات خلق شده به گونه‌ای است که مانند نسبت نقطه به حرف می‌باشد و خداوند، اصل و منبع وجود حروف است.
جمله اجزای حروفست از وجود نقطه پر
حرفها را نقطه دارا از الف تایاستی
هوش مصنوعی: تمام اجزای حروف از وجود نقطه‌ها شکل می‌گیرند و حروفی که نقطه دارند، از الف به وجود آمده‌اند.
وصف وترکیب و تعین حد و تعیین و رسوم
نقطه را نبود که او ثابت بشرط لاستی
هوش مصنوعی: تشریح و مشخص کردن ویژگی‌ها و قواعد یک نقطه، ممکن نیست مگر اینکه آن نقطه در حالت ساکن قرار داشته باشد.
از اناالمعنی الذی هم لایقع اسم علیه
شد مدلل کز دو کون او برتر و اعلاستی
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف مقامی بلند و والایی اشاره دارد که فراتر از هر نام یا وصفی قرار دارد. این مقام به گونه‌ای است که هیچ‌گونه تعبیری قادر نیست آن را به طور کامل بیان کند و از هر دو جهان (مادی و معنوی) فراتر است. در واقع، این بیان نشان‌دهنده یکتایی و عظمت وجودی است که قابل مقایسه با هیچ چیز دیگری نیست.
وصف در یارا نگوید کس بعرض و طول و عمق
هر چه تا خواهی تو بحر و هر چه بینی ماءستی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به طور دقیق وصف یار را بدهد، زیرا او دارای ابعادی فراتر از هر آنچه که تصور می‌کنیم است. اگر بخواهی، او را مانند دریا ببین، و هر آنچه را که می‌بینی، فقط قطره‌ای از آن است.
گر تو گوئی در تعین واحد مطلق کجاست
نشاه گو با من کجا در هستی صهباستی
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که محل وجود آن یک حقیقت مطلق کجاست، من به تو می‌گویم که در کجای هستی می‌توانی آن را پیدا کنی.
نیست شیئی خارج از وی هستیش باشد گواه
آدمی آخر تو چون خارج ز کرمناستی
هوش مصنوعی: هیچ چیز خارج از وجود او نمی‌تواند نشانه‌ای بر انسانیت باشد، پس تو چگونه می‌توانی از دایره‌ی کمال خود خارج باشی؟
عالم اکبر توئی در خود فروشو تا تمام
کشف گردد کز چه برپا آینهمه غوغاستی
هوش مصنوعی: تو هستی جهان بزرگ‌تر، در خود غرق شو تا همه چیز روشن شود که این همه هیاهو از چیست.
آزری شوبت شکن بر نفس بتگر زن تبر
تا بتی بینی که بتها را چنین آراستی
هوش مصنوعی: آتش شعله‌ور بر دل قرار بگیر و با تمام قدرت بر تن بسازنده بت‌ها، تبر بزن تا بت‌هایی را ببینی که به این زیبایی تزیین شده‌اند.
موسئی شو دیده ور تا بنگری کز فوق و تحت
نو در نور است و عالم ساحت سیناستی
هوش مصنوعی: تبدیل شو به مانند موسی، تا بتوانی ببینی که در بالا و پایین، همه چیز در نور وجود دارد و عالم به شکل سینایی است.
عیسئی شو پاک دم تا نیک بینی هر چه هست
بی‌دم و بی‌منت رح‌القدس احیاستی
هوش مصنوعی: به دور از هر گونه آلودگی و ناپاکی باش تا بتوانی به درستی هر چیزی را ببینی. از کمک و هدایت الهی برخوردار خواهی شد که زندگی‌بخش است.
احمدی شو عشق جو تا دانی این معنی که شاه
با همه درسر و با شخص تو در جهراستی
هوش مصنوعی: اگر عاشق و شیفتهٔ Ahmad باشی، در این صورت به عمق این حقیقت پی می‌بری که حتی اگر شاه هم با همهٔ زرق و برق خود زندگی کند، با تو در نزدیکی و صمیمیت قرار دارد.
یعنی او را نیست جر و سر ترا این وصفهاست
هر کجا رفتی تو او آنجا و او بیجاستی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر جا که تو بروی، او نیز حضور دارد، حتی اگر با این وجود، او به طور واقعی آنجا نباشد. به عبارت دیگر، او همیشه در کنار توست و این ویژگی ویژه اوست که در هر مکان تو را دنبال می‌کند.
گوش کن اشیاء چه می‌گویند در دست قبول
تا نه پنداری بتسبیحش حصا تنهاستی
هوش مصنوعی: به حرف‌های اشیاء گوش بده و آن‌ها را به خوبی بپذیر، تا گمان ناذن داری که تسبیح فقط سنگی بی‌جان است.
گر ز خود غافل نباشی‌ جمله ذرات وجود
رجعتی دارند و هر جز وی بکل پویاستی
هوش مصنوعی: اگر از خود غافل نباشی، تمام ذرات وجودت به نوعی بازگشت دارند و هر جز از تو به کلی در حال جنبش و حرکت است.
چشم دل بگشا که بینی از جواهر تا عرض
رو باور دارند و او هر دلی شیداستی
هوش مصنوعی: چشمان احساس خود را باز کن تا ببینی که از جواهر تا گستره زمین، همه چیز قابل باور است و هر قلبی در عشق شیدایی دارد.
تابش خور لعلها را داد رنگ ارغوان
در دل کهسارها دلال آن مجلاستی
هوش مصنوعی: خورشید با تابش خود، رنگ قرمز عمیقی به طبیعت کوه‌ها بخشیده است و این زیبایی جاذبه‌ای خاص برای دل انسان‌ها ایجاد کرده است.
خنده گل باغها را ساخت مالامال خویش
خرم از آن خنده خوش کز خارو کز خاراستی
هوش مصنوعی: خنده گل‌ها باعث خوشحالی و سرزندگی باغ‌ها می‌شود و از این خنده، دل شاداب و خوشی حاصل می‌شود، حتی اگر در کنار دردها و مشکلاتی مثل خارها وجود داشته باشد.
باغ در باغست و جان در جهان بهشت اندر بهشت
هر کجا در خاطرت آنسرو مه سیماستی
هوش مصنوعی: باغ در باغی است و روح در دنیایی پر از بهشت، هر کجای خاطرت که برود، آن جا می‌توانی صورت دلربا را ببینی.
عالمت جنّت شود گر ترک تن گوئی بچشم
هر سرابی کوثری هر خاربن طوباستی
هوش مصنوعی: اگر از جسم خود دست بکشی و برحذر باشی، تمام عالم برایت همچون بهشتی می‌شود و هر چیز که در این دنیا می‌بینی، همچون آب حیات و لذت‌های بهشتی خواهد بود.
دوزخت فردوس شد گر نفی خودخواهی بعین
هر پلاسی حلّه هر کرمکی حوراستی
هوش مصنوعی: اگر به خودخواهی‌های خود پایان دهی، دوزخ به بهشت تبدیل می‌شود و هر چیز ناچیز به زیبایی و ارزش واقعی‌اش خواهد رسید.
دل بیاری ده که بی‌عونش نجنبد دل ز جای
نه زبادی دان که جنباننده در اعضاستی
هوش مصنوعی: دل را به کمک و یاری خود بخوان که بدون کمک تو، هیچ حرکتی از جای خود نخواهد کرد. همچنین بدان که آن کسی که این دل را به حرکت در می‌آورد، خود تو هستی که در وجود آن حضور داری.
هستی خرد محو هستی کن که هستیها از اوست
رفت چون هست ذبابی هستی عنقاستی
هوش مصنوعی: وجود خود را نادیده بگیر و از بین ببر، زیرا همه وجودها نتیجه‌ی او هستند. زمانی که وجود به چیز کوچکی مانند مگس تبدیل شود، وجودهای بزرگ و باارزش مانند عنقا نیز ممکن است وجود داشته باشند.
گر ترا با اوست دل مغاره و میدان یکست
ور توئی با توتوئی در شهر و در صحراستی
هوش مصنوعی: اگر دلت با اوست، پس دریغ نکن که جای تو در دل و میدان یکی است. ولی اگر تو با خودت هستی، پس تو همواره در شهر و در دشت حضور داری.
تا یکی سرگرم حرفی تابکی پابند لفظ
مادح پروانه و ز شمع بی‌پرواستی
هوش مصنوعی: یک نفر به حرفی مشغول است و به دنبال لذت و زیبایی‌های ظاهری می‌باشد، در حالی که بی‌آنکه توجهی به عواقب آن داشته باشد، از نور و جذابیت شمع لذت می‌برد و مانند پروانه به سوی آن می‌رود.
بوالعجب نقلی است تو در مدح کالای کسان
وانگهان در دست دزدت جبه و کالاستی
هوش مصنوعی: شگفت‌انگیز است که تو در تعریف و ستایش چیزهای دیگران صحبت می‌کنی، ولی ناگهان می‌بینی آن چیزها در دست دزد و غاصب قرار دارد و خودت هم به آن تعلق داری.
صفدران شیر خو کندند مغز شیر و ببر
تو شجیع قصه خوان از حیزر و هیجاستی
هوش مصنوعی: شیران شیر را در خود می‌فشردند و یوزها با شجاعت داستان سرایی می‌کردند، از ترس و وحشت دور بودند.
رهروان رفتند تا مقصود تو حیران آنک
عارج از تن یا ز روح آن سید بطحاستی
هوش مصنوعی: رهروان راه خود را پیمودند و به مقصود رسیدند، اما تو در حیرت باقی ماندی، آیا این ناشی از جدا شدن از جسم است یا به خاطر روح آن سید بزرگوار است؟
لب ببند از گفتگو بر زن تبر بشکن طلسم
سر مخار از جستجو کو هر دمت جویاستی
هوش مصنوعی: خاموش باش و از صحبت کردن با زن خودداری کن. همان‌طور که تبر طلسم را می‌شکند، تو نیز از جستجوی بی‌هدف و بی‌نتیجه پرهیز کن، زیرا هر لحظه‌ای که می‌گذرد، دنباله‌رو خواسته‌ها و جویایی‌های خودت هستی.
چار طبع و هفت نجمت دشمنان خونیند
چندنازی کامهاتست آن واین آباستی
هوش مصنوعی: چهار نوع صفت و هفت گروه ستاره، دشمنان جان شما هستند. پس نیازی نیست که بخواهید از آنها خوشنود باشید، چرا که آنها با خون شما دشمنی دارند.
دل ز مهر این و آن بر کن که جز حق هر چه هست
فانیست و هر که فانی دوست شد رسواستی
هوش مصنوعی: دل از محبت دیگران خالی کن، زیرا هر چیزی جز حق زائل و نابود می‌شود و هر کسی که به آنچه فانی است وابسته شود، در حقیقت رسوا خواهد شد.
دوست گیر آنرا که خلق عالم از بهر تو کرد
سخت از یاری گریزان روی با اعداستی
هوش مصنوعی: دوست را پیدا کن که به خاطر تو عالم را خلق کرده و از یاری کردن تو فراری است و با دشمنان سر سازگاری دارد.
نطقه بودی عقل کردت از حضیضت داد اوج
محشری امروز دیدی محشری فرداستی
هوش مصنوعی: عقل و دانش تو، تو را از پایین‌ترین مقام‌ها به اوجی بلند رسانده‌اند. امروز، تو عظمت و بزرگی را دیده‌ای، اما فردا هم می‌توانی شاهد بزرگی بیشتری باشی.
خلق او فرمود رزق او داد و رحمت او نمود
عیب او پوشد گناه او بخشد او داراستی
هوش مصنوعی: خالق انسان، روزی او را مشخص کرده و رحمتش را بر او ارزانی داشته است. او عیوب انسان را پوشانده و گناهانش را می‌بخشد. این نشان می‌دهد که خداوند بر همه چیز قادر و صاحب همه چیز است.
اوست قادر اوست قائم اوست قیوم اوست حی
او لطیف است او خبیر او مجلأ و منجاستی
هوش مصنوعی: او قادر و برقرار است، همواره زنده و لطیف است. او آگاه است و در باطن و ظاهر همه چیز وجود دارد.
او ترا آورد از کتم عدم بیرون و داد
خلعت ایجاد و گفت این اشرف اشیاستی
هوش مصنوعی: او تو را از حالت عدم خارج کرد و به تو لباس وجود بخشید و گفت: تو بهترین چیزهایی هستی که وجود دارد.
حاجت از او خواه چشم از غیر او پوش و مباش
کمتر از موری که او در صخره صماستی
هوش مصنوعی: از او درخواست کن و نگاهت را به دیگران ندوخته باش. کمتر از یک مورچه نباش که او در دل کوه زندگی می‌کند.
دولت باقی طلب بر شیی فانی دل مبند
در ولایت حب شاه اولیا اولاستی
هوش مصنوعی: به دنبال نعمت‌های دائمی نباش و دل خود را به چیزهای زودگذر نلنگر. در عشق و محبت به اهل ولایت و بزرگان، همیشه اولین و پیشتاز باش.
آن ولایت را که حق بر ما سوی بنموده فرض
بیعت تسلیم در دست شه والاستی
هوش مصنوعی: این سرزمین، که خداوند بر ما مقرر کرده و بیعت کردن و تسلیم شدن در برابر رهبری آن، وظیفه‌ای است که بر عهده ماست.
طاعت حق در حقیقت عشق شاه اولیاست
بی‌تولای علی کی ممکنی برپاستی
هوش مصنوعی: در حقیقت، پیروی از خداوند همان عشق به ولی است. و بدون محبت علی، هیچ‌گونه بقایی امکان‌پذیر نیست.
واقف از اسرار موجودات بود آنکس که گفت
دفتر ایجاد را نام علی طغراستی
هوش مصنوعی: آن کسی که به رازهای موجودات پی برده بود، این جمله را گفت که دفتر خلقت به نام علی است.
ذات حق را جز بنور ذات حق نتوان شناخت
ثابت این معنی بنورانیت مولاستی
هوش مصنوعی: خالق را جز با نور وجود خودش نمی‌توان شناخت و این حقیقت نشان‌دهنده نورانی بودن مولاست.
طلعت رحمتعلی شاه است مرآت ظهور
این صفی داند که چشم فکرتش بیناستی
هوش مصنوعی: چهره‌ی رحمت الهی همچون سایه‌ای نورانی است و تنها کسانی که درک عمیقی از این حقیقت دارند، می‌توانند زیبایی آن را ببینند.
ختم شد اینجا سخن در یاب اگر داری تو هوش
ذهن عارف تند و طبع نکته‌دان غراستی
هوش مصنوعی: سخن در اینجا به پایان رسید، اگر درک و فهم خوبی داری، به ادراک عمیق عارف و طبیعت نکته‌سنج خود توجه کن.
حرف را بگذار و سر نقطه را آور بدست
حرفها قطره است و نقطه بحر گوهر زاستی
هوش مصنوعی: بگذار درباره حرف‌ها صحبت نکنیم و توجه خود را به نقطه‌ها معطوف کنیم. حرف‌ها فقط قطره‌هایی کوچک هستند، در حالی که نقطه‌ها گنجینه‌ای بزرگ از معانی و ارزش‌ها را در خود دارند.
یا علی کامل توئی جان صفی را ده کمال
از تو چون بر نطق قلبش رازها ایقاستی
هوش مصنوعی: ای علی، تو کاملی و جان صفی از تو کمال می‌گیرد، چون بر زبان دلش رازها را فاش می‌کنی.
قافیه گر شد مکرر ور الف بر یا بدل
خاطرم زان بود فارغ کان الف یا یاستی
هوش مصنوعی: اگر قافیه تکرار شود یا حرف الف به جای دیگری تبدیل گردد، من از این موضوع بی‌خیال هستم؛ زیرا این الف یا به نوعی وجود دارد.
من بنظم و نثر با گیسوی او گویم سخن
گر بسند و شعر ما را شاه ما ممضاستی
هوش مصنوعی: من در قالب شعر و نثر با گیسوان او صحبت می‌کنم و اگر این شعر مورد پسند باشد، شاه ما آن را تایید می‌کند.

حاشیه ها

1402/03/07 04:06
یزدانپناه عسکری

80- اوست قادر اوست قائم اوست قیوم اوست حی - او لطیف است او خبیر او مجلأ و منجاستی 

***

[قرآن کریم]

لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ - انعام : 103

یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ - لقمان : 16

***

[توشی هیکو ایزوتسو]1

لطیف یکی از اسماءالهی، جوهری غیر مادی، رؤیت ناپذیر، موجد اشیاء و در همه چیز ساری است.

قرآن کریم بلافاصله بعد از گفتن «الله اللطیف»، «الخبیر» بودن او را نیز تأیید می نماید، یعنی بر همه چیز آگاه است. 

اگر لطیف را مرجعی در ارتباط حق با اشیاء خارجی عالم بدانیم، خبیر عامل استنباط ارتباط حق با « درون » تلقی می شود، یعنی آگاهی (consciousness) بر همه اعیانی که آگاه هستند. دانای مطلق و علمش ازلی است. بنابراین همه چیز بدون استثناء از ازل برای او  معلوم بوده است. 

***

[یزدانپناه عسکری]

« اللطیف » نیرویی نافذ است که موجب درک و مشاهده انسان می شود. و در نتیجه نفوذ آن نیروی نافذ انسان، درک و مشاهده می کند.

__________

1- ایزوتسو، توشی هیکو ایزوتسو ،تصوف ابن عربی و تائویسم(Sufism and Taoism) بررسی تطبیقی مفاهیم کلیدی فلسفی، توشی هیکو ایزوتسو(Toshihiko Izutsu) ترجمه، تحشیه و تحقیق: حسین مریدی. 7+7 :3+5