بخش ۴۸ - التجلی
تجلی جلوه غیبالغیوبست
که ظاهر نور او اندر قلوبست
تجلی ذاتیست اول به اثبات
که در وحدت تجلی کرد للذات
ظهور از ذات خود بر ذات خود کرد
از آن پس جلوه در آیات خود کرد
احدیث خود آن اول ظهور است
که از هر نعت و وصف و رسم دور است
وجود محض جز ذات قدم نیست
وجود ما سوایش جز عدم نیست
پس او محتاج تعین تا که ممتاز
بآن گردد ز شیئی ذات او باز
چه باشد وحدت او عین ذاتش
بوحدت گشت ظاهر در صفاتش
بود منشأ خود این وحدت بمطلق
احد هم واحدیت را محقق
چه عین ذات باشد هستی حق
ز شرط ولا بشرطی هر دو مطلق
بشرط آنکه شیئی نیست با وی
احد خوانش که مطلق باشد از شیء
حقایق در احد کاطلاق ذاتست
بمانند شجر اندر نواه است
بنزد صوفی آن غیبالغیوبست
تجلی جلوه او در قلوب است
تجلی کاول از ذاتالاحد شد
بسالک جلوهگر چون از رشد شد
خود آن ذاتالاحد در عین وحدت
تجلی کرد اندر واحدیت
محقق گوید آن را جلوه ذات
بسالک شد عیان در عین اثبات
با ینمعنی که بعد از نفی کونین
شهود ذات ثابت گشت بالعین
وجود محض باشد ذات مطلق
بود معدوم مطلب ما سوی الحق
چو از معدم رستی حضرت اوست
عیان در عین هستی وحدت اوست
تجلی دوم اعیان اشیاءست
که ثابت در مقام علم یکتاست
شئون ذاتی این باشد که از ذات
عیان شد در مقام قابلیات
هم این باشد ز حق اول تعین
بوصف عالمیت در تمکن
چو اعیان جمله معلومات اویند
بعلم او اعیان بی گفتگویند
نزول این احد بر واحدیت
بود با نسبت اسمای حضرت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.