گنجور

بخش ۱۹۵ - فرقه من المتعرفین

یکی اندر لباس عارفانست
ولی بی‌نور قلب و ذوق جانست
دهد بر خود به تنها دادن عرفان
که آیم از قیاس آباد عرفان
منم آبکس که عارف بوسعید است
کمالم در جنید و با یزید است
کدامین عارف او از من فزون بود
مرا عقلست و ذوالنونرا جنون بود
چنان وارسته و بی‌بند و بارم
کز ابراهیم ادهم هست عارم
زنم گر یک نفس در حالت شور
درآید از دهانم صد چو منصور
رساند نفس دونش تابجائی
که غیر از خود نمی‌بیند خدائی
بخود گوید ترقی کرده عالم
توئی از اولیا افزون و اقدم
پیاده هم نبرد صد سواری
بعرفان واحدی بیش از هزاری
سبیلت گر کم است از ریش چندی
بآن پیوندکن از ریش خندی
سکوت و سبلت و چشم خمارت
بود همواره در عرفان بکارت
نبوده عارفی را در زمانی
چنین گیرنده رخسار و بیانی
بود شأنت فزون از اینکه عارف
تو را خوانند ارباب معارف
غرض بینی چندانش در تعریف
که گوئی خاص او باشد تصوف
مثال غوره نارس که بگذشت
ز انگور و بخم نارفته می‌گشت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی اندر لباس عارفانست
ولی بی‌نور قلب و ذوق جانست
هوش مصنوعی: شخصی در ظاهر خود را به شکل عارفان درآورده اما در باطن، از نور ایمان و ارزش‌های روحی خالی است.
دهد بر خود به تنها دادن عرفان
که آیم از قیاس آباد عرفان
هوش مصنوعی: بیش از آنکه در پی شناخت خود باشم، در جستجوی حقیقت عرفانی هستم و به مقایسه‌ها و تصورات بی‌پایه اعتنایی ندارم.
منم آبکس که عارف بوسعید است
کمالم در جنید و با یزید است
هوش مصنوعی: من کسی هستم که به عارف بوسعید نسبت دارم و کمال من در جنید و با یزید دیده می‌شود.
کدامین عارف او از من فزون بود
مرا عقلست و ذوالنونرا جنون بود
هوش مصنوعی: کدام عارف از من بیشتر آگاه است؟ من با عقل خودم درک می‌کنم، اما ذوالنون جنون را تجربه کرده است.
چنان وارسته و بی‌بند و بارم
کز ابراهیم ادهم هست عارم
هوش مصنوعی: من به قدری آزاد و بدون قید و شرط هستم که نفس خود را مانند ابراهیم ادهم شرمنده می‌دانم.
زنم گر یک نفس در حالت شور
درآید از دهانم صد چو منصور
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه در حال شوق و هیجان فرو بروم، از دهانم صدایی مانند صدای منصور بیرون خواهد آمد.
رساند نفس دونش تابجائی
که غیر از خود نمی‌بیند خدائی
هوش مصنوعی: نفس پست او را به جایی می‌رساند که جز خودش هیچ چیز دیگری نمی‌بیند و احساس خدایی می‌کند.
بخود گوید ترقی کرده عالم
توئی از اولیا افزون و اقدم
هوش مصنوعی: به خود می‌گوید که تو در مسیر پیشرفت و رشد هستی و از بسیاری از افراد صاحب کرامت و تجربه در بالایی.
پیاده هم نبرد صد سواری
بعرفان واحدی بیش از هزاری
هوش مصنوعی: حتی اگر یک فرد پیاده باشد، در نبرد دانایی و آگاهی، ارزش و توانایی او بیشتر از هزار سوارکار است.
سبیلت گر کم است از ریش چندی
بآن پیوندکن از ریش خندی
هوش مصنوعی: اگر سبیل تو کم است، می‌توانی چند تار ریش را به آن اضافه کنی و با این کار زیبایی‌اش را بیشتر کنی.
سکوت و سبلت و چشم خمارت
بود همواره در عرفان بکارت
هوش مصنوعی: سکوت و زیبایی و نگاه تو همیشه نشانه تازه‌کار بودن در عرفان بود.
نبوده عارفی را در زمانی
چنین گیرنده رخسار و بیانی
هوش مصنوعی: در هیچ زمانی عارفی با چهره و گفتاری این‌چنین جذاب و دلربا وجود نداشته است.
بود شأنت فزون از اینکه عارف
تو را خوانند ارباب معارف
هوش مصنوعی: شأن و مقام تو به قدری بالا است که عارفان و دانایان نیز نمی‌توانند تو را فقط به عنوان صاحب دانش معرفی کنند.
غرض بینی چندانش در تعریف
که گوئی خاص او باشد تصوف
هوش مصنوعی: مقصودش این است که وقتی به تعریف‌های زیادی که از تصوف ارائه می‌شود نگاه می‌کنی، احساس می‌کنی که این تعاریف به صورت خاص فقط برای او و روحیات او نوشته شده‌اند.
مثال غوره نارس که بگذشت
ز انگور و بخم نارفته می‌گشت
هوش مصنوعی: شبیه یک غوره نارس است که هنوز به مرحله‌ی رسیدن به انگور نرسیده و در حال گذران زندگی‌اش به صورت نارس باقی مانده است.