گنجور

بخش ۱۶۲ - حکایت ابوحمزه

ابوحمزه خراسانی که مردیست
ز سلاک طریقت رهنوردیست
براه کعبه اندر چاهی افتاد
نه چاهست آنکه در وی ماهی افتاد
بغافل قصر و ایوان جمله چاهست
بکامل چاه و زندان بارگاهست
بگفتا نفس او فریاد سر کن
ز حال خود خلایق را خبر کن
که آرندت مگر زین چاه بیرون
رسی بر ساحلی زین بحر پر خون
بگفتا حاضر آنشاه مجید است
که بر ما اقرب ازحبل وریدست
توکل جز بحق زیبنده نبود
که جز او کار ساز بنده نبود
رسیدند امتحانرا ناگه از راه
دو تن از رهسپاران بر سر چاه
در آمد نفس بوحمزه بفریاد
که باید خواست اینک زین دو امداد
وگرنه مرد باید با فلاکت
تو را باشد ز دست خود هلاکت
دگر گفت او توکل باشد انسب
که هست از بنده او بر بنده اقرب
تصور کن هست این وقت آخر
در آندم از که جوئی چاره دیگر
پس از عمری مرا عار آید از این
که خواهم چاره از مخلوق مسکین
بحق باشد چهل سالم توکل
کنون جویم بناداری توسل
مرا صدبار بهتر مرگ ازین مزد
که باشم شاه و جویم یاری از دزد
نشست و داد دل بر مرگ وتن زد
فسون گفت آنچه نفسش بر دهن زد
از این بگذشت یکساعت بناگاه
صدائی دیدکاید از سر چاه
سر چه را پلنگی بود و بگشاد
معلق گشت و زودش کرد آزاد
بگفتش هاتفی بهر تو اینسان
توکل کرد آتش را گلستان
سبوعی را که عنوان غضب بود
تو را شد فوز و رحمت وین عجب بود
کسی کو را توکل در نهاد است
هلاک اقرب اسباب مراد است
مرا نزدیک خواندی چون چنین نیک
ترا دادم نجات از مرگ نزدیک
فقیرانرا چنین بود است اوصاف
تو بر نفس خود از مردی ده انصاف
اگر باشی چنین، صاحب لوائی
امام و پیر و شیخ و رهنمائی
وگر نه بگذر از خوان مناعت
بنان بینوائی کن قناعت
چو در میدان موشی نیست صبرت
هوس چبود بنزد شیر و ببرت
بآن وصف و کمال و خلق و سیرت
نبود آنقوم را دعوی و دعوت
مقال و حالشان فقر و فنا بود
من و ما در تصوف کی بنا بود
صد از ظرف خالی هست در خور
نه از بحری که از گوهر بود پر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ابوحمزه خراسانی که مردیست
ز سلاک طریقت رهنوردیست
هوش مصنوعی: ابوحمزه خراسانی، مردی است صاحب‌نظر و راهنمای طریقت و سلوک روحانی.
براه کعبه اندر چاهی افتاد
نه چاهست آنکه در وی ماهی افتاد
هوش مصنوعی: در مسیری که به کعبه می‌رسد، به چاه افتاده است، اما آن چاه نیست که در آن ماهی افتاده باشد.
بغافل قصر و ایوان جمله چاهست
بکامل چاه و زندان بارگاهست
هوش مصنوعی: بغفلت از قصر و ایوان، باید بدانیم که همه آن‌ها در واقع چاه و زندان هستند. در حقیقت، بارگاه نیز نوعی زندان کامل به حساب می‌آید.
بگفتا نفس او فریاد سر کن
ز حال خود خلایق را خبر کن
هوش مصنوعی: او گفت: ای نفس، به صدای بلند بگو تا مردم از حال خود آگاه شوند.
که آرندت مگر زین چاه بیرون
رسی بر ساحلی زین بحر پر خون
هوش مصنوعی: آیا می‌توانی از این چاه بیرون بیایی و به ساحلی برسیدی که دریا پر از خون است؟
بگفتا حاضر آنشاه مجید است
که بر ما اقرب ازحبل وریدست
هوش مصنوعی: او گفت که آن شاه بزرگوار اکنون حضور دارد، که نزدیکتر از رگ گردن به ماست.
توکل جز بحق زیبنده نبود
که جز او کار ساز بنده نبود
هوش مصنوعی: تکیه فقط بر خداوند زیباست، زیرا غیر از او هیچ‌کس قدرت کمک به بندگان را ندارد.
رسیدند امتحانرا ناگه از راه
دو تن از رهسپاران بر سر چاه
هوش مصنوعی: دو نفر از مسافران ناگهان به چاه رسیدند و امتحان را آغاز کردند.
در آمد نفس بوحمزه بفریاد
که باید خواست اینک زین دو امداد
هوش مصنوعی: بوحمزه به کمک از درونش فریاد می‌زند که اکنون باید درخواست کند و از این دو یاری بهره‌برداری کند.
وگرنه مرد باید با فلاکت
تو را باشد ز دست خود هلاکت
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، مرد باید با مشکلات زندگی کنار بیاید و از توان خود به آن‌ها غلبه کند.
دگر گفت او توکل باشد انسب
که هست از بنده او بر بنده اقرب
هوش مصنوعی: او گفت: توکل بر خداوند، نزدیکی بیشتری دارد، زیرا بنده به واسطه‌ عظمت و قدرت خداوند به بنده دیگر نزدیک‌تر است.
تصور کن هست این وقت آخر
در آندم از که جوئی چاره دیگر
هوش مصنوعی: تصور کن در این لحظه‌ی آخر، به دنبال راهی برای حل مشکل دیگر هستی.
پس از عمری مرا عار آید از این
که خواهم چاره از مخلوق مسکین
هوش مصنوعی: پس از مدت زیادی که زندگی کرده‌ام، شرمنده‌ام از این که بخواهم برای مشکلاتم به یک انسان ضعیف و ناتوان مراجعه کنم.
بحق باشد چهل سالم توکل
کنون جویم بناداری توسل
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که من با چهل سال تجربه، اکنون به امید و اعتماد به تو به دنبال پشتیبانی و کمک تو هستم.
مرا صدبار بهتر مرگ ازین مزد
که باشم شاه و جویم یاری از دزد
هوش مصنوعی: مرا بارها مرگ از این حقوقی که دارم، بهتر است؛ چرا که نمی‌خواهم شاه باشم و برای کمک به من از دزد یاری طلب کنم.
نشست و داد دل بر مرگ وتن زد
فسون گفت آنچه نفسش بر دهن زد
هوش مصنوعی: شخصی در حالتی نشسته و از دل خود دل‌نوشته‌ای در مورد مرگ بیان می‌کند. او افسون کلامی را بر زبان می‌آورد که نشان‌دهنده احساسات و اندیشه‌هایش است، چیزهایی که همواره در ذهنش بوده‌اند و حالا به بیان در آمده‌اند.
از این بگذشت یکساعت بناگاه
صدائی دیدکاید از سر چاه
هوش مصنوعی: ساعتی گذشت و ناگهان صدایی بلند شد که از سر چاه می‌آمد.
سر چه را پلنگی بود و بگشاد
معلق گشت و زودش کرد آزاد
هوش مصنوعی: پلنگی بر سر چه‌ای نشسته بود و به سرعت آن را باز کرد و به آزادی رفت.
بگفتش هاتفی بهر تو اینسان
توکل کرد آتش را گلستان
هوش مصنوعی: هاتفی به او گفت که تو به این شکل به خدا توکل کن، همان‌طور که گلستان به آتش اعتماد می‌کند.
سبوعی را که عنوان غضب بود
تو را شد فوز و رحمت وین عجب بود
هوش مصنوعی: هفته‌ای که به عنوان خشم و غضب شناخته می‌شد، برای تو تبدیل به نعمت و رحمت شد و این موضوع شگفت‌انگیز است.
کسی کو را توکل در نهاد است
هلاک اقرب اسباب مراد است
هوش مصنوعی: کسی که اعتماد به خدا در دلش دارد، به راحتی می‌تواند از نزدیک‌ترین وسایل دستیابی به آرزوهایش، نجات یابد.
مرا نزدیک خواندی چون چنین نیک
ترا دادم نجات از مرگ نزدیک
هوش مصنوعی: تو مرا به نزدیکی خود خواندی، بنابراین من نیز به تو هدیه‌ای دادم که تو را از مرگ نزدیک نجات دهد.
فقیرانرا چنین بود است اوصاف
تو بر نفس خود از مردی ده انصاف
هوش مصنوعی: فقیران تو را با این ویژگی‌ها توصیف می‌کنند که خود را از مردان واقعی دور نکن و بر حقایق زندگی‌ات انصاف داشته باش.
اگر باشی چنین، صاحب لوائی
امام و پیر و شیخ و رهنمائی
هوش مصنوعی: اگر به این صورت باشی، به عنوان رهبر و پیشوایی معتبر شناخته خواهی شد و دیگران از تو پیروی خواهند کرد.
وگر نه بگذر از خوان مناعت
بنان بینوائی کن قناعت
هوش مصنوعی: اگر دلت نمی‌خواهد از سفرهٔ کرامت من بهره‌مند شوی، پس رهایش کن و به ساده‌زیستی و قناعت در زندگی عادت کن.
چو در میدان موشی نیست صبرت
هوس چبود بنزد شیر و ببرت
هوش مصنوعی: زمانی که در میدان کسی وجود نداشته باشد، صبر و تحمل تو به اندیشه‌های مخصوص به خود می‌رسد و به سوی قوی‌ترها می‌روی و خود را از آن موش کوچک دور می‌کنی.
بآن وصف و کمال و خلق و سیرت
نبود آنقوم را دعوی و دعوت
هوش مصنوعی: با تمامی ویژگی‌ها و صفات نیکو و اخلاق و رفتار، آن افراد شایستگی ادعا و دعوت را ندارند.
مقال و حالشان فقر و فنا بود
من و ما در تصوف کی بنا بود
هوش مصنوعی: حال و وضع آن‌ها نشان از فقر و زوال داشت. در تصوف، ما و من هیچ‌گونه اصول و بنیاد خاصی نداشته‌ایم.
صد از ظرف خالی هست در خور
نه از بحری که از گوهر بود پر
هوش مصنوعی: اگر ظرفی خالی باشد، چیزی نمی‌تواند از آن برداشته شود، حتی اگر دریا از جواهرات پر باشد. این بیانگر این است که برای دریافت و بهره‌برداری از چیزی، باید ظرفیت و آمادگی لازم وجود داشته باشد.