گنجور

بند ۹۱

هر گه به سیر لاله نظر در چمن کنم
یاد از علی اکبر گلگون کفن کنم
اوراق گل چو بنگرم آمود خاک و خون
نسبت به نعش قاسم خونین بدن کنم
شاخی چو سبز و تازه ز نخلی فتد جدا
گشتن جدا تصور دستی ز تن کنم
یاد از دو دست میر علمدار کربلا
عباس آن دلاور اژدر فکن کنم
تا گشت نخل و نسترنش چنگ سود خاک
حاشا که رای سرو و هوای سمن کنم
جاوید نفس ناطقه لال آید از مقال
گر شرحی از سکینه ی شیرین سخن کنم
گر ممکن آیدم همه کیهان فراز و شیب
در هر قدم به سوگ تو صد انجمن کنم
زانگیز حزن و حسرت و اندوه این عزا
دل ها به سینه ها همه بیت الحزن کنم
تا داغ لعل و جزع تو نقشم بدل شود
نام از بدخش رانم و یاد از یمن کنم
تنها به تاب شورش سودای کربلا
آشفته تر ز زلف شکن برشکن کنم
از باز پس افتادن عهد بلای وی
تا رستخیز سرزنش خویشتن کنم
او تشنه وگرسنه سزد جای آب و نان
من خاک و خون سرشته به هم در دهن کنم
دل سرد بر بقای تن از داغ یان غریب
در بنگه فناست روا گر وطن کنم
ذکر مصیبتی که خدا بایدش سرود
دارد کمال نقص بیانی که من کنم
دامان و دست و دیده و دل پاک کرده اند
اصحاب وی که ثوب ریا چاک کرده اند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر گه به سیر لاله نظر در چمن کنم
یاد از علی اکبر گلگون کفن کنم
هوش مصنوعی: هر بار که به لاله‌ها در باغ نگاه می‌کنم، یاد علی اکبر، جوانی که به خون خود آغشته شد، برایم زنده می‌شود.
اوراق گل چو بنگرم آمود خاک و خون
نسبت به نعش قاسم خونین بدن کنم
هوش مصنوعی: وقتی به گل‌ها نگاه می‌کنم، یاد خاک و خون می‌افتم و نسبت به جسد قاسم که خونی و آسیب‌دیده است، احساسی bittersweet دارم.
شاخی چو سبز و تازه ز نخلی فتد جدا
گشتن جدا تصور دستی ز تن کنم
هوش مصنوعی: اگر شاخه‌ای سبز و تازه از درخت نخیلی جدا شود، می‌توانم تصور کنم که این شاخه به تنهایی و به دور از درخت بزرگش زندگی می‌کند.
یاد از دو دست میر علمدار کربلا
عباس آن دلاور اژدر فکن کنم
هوش مصنوعی: به یاد دو دستی که عباس، علمدار کربلا، با دلاوری خود برای دفاع از حق و حقیقت از دست داد، فکر می‌کنم.
تا گشت نخل و نسترنش چنگ سود خاک
حاشا که رای سرو و هوای سمن کنم
هوش مصنوعی: تا زمانی که درخت نخل و گل نسترن درخشندگی خود را دارند، هرگز خاک را نادیده نخواهم گرفت و به جای آن به سرو و عطر سمن نمی‌پردازم.
جاوید نفس ناطقه لال آید از مقال
گر شرحی از سکینه ی شیرین سخن کنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از آرامش و زیبایی کلام بگویم، نفس جاوید و گویای من از حیرت و شگفتی خاموش می‌شود.
گر ممکن آیدم همه کیهان فراز و شیب
در هر قدم به سوگ تو صد انجمن کنم
هوش مصنوعی: اگر امکانش باشد، تمام جهان را در هر قدم به خاطر تو به سوگ می‌نشینم و صدها مجلس سوگواری برپا می‌کنم.
زانگیز حزن و حسرت و اندوه این عزا
دل ها به سینه ها همه بیت الحزن کنم
هوش مصنوعی: از شدت حزن و ناراحتی این عزاداری، دل‌ها به شدت در سینه‌هایشان می‌تپد و همه‌ی آنها را به خانه‌ای پر از غم تبدیل می‌کنم.
تا داغ لعل و جزع تو نقشم بدل شود
نام از بدخش رانم و یاد از یمن کنم
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی و درخشندگی تو بر دلم تأثیر بگذارد، نام بدخشان را از ذهنم پاک می‌کنم و به یاد یمن می‌افتم.
تنها به تاب شورش سودای کربلا
آشفته تر ز زلف شکن برشکن کنم
هوش مصنوعی: تنها به دلیل اشتیاق و شور و هیجانی که برای کربلا دارم، بیشتر از آنکه به خاطر زیبایی موهایش، دلم را می‌شکنم.
از باز پس افتادن عهد بلای وی
تا رستخیز سرزنش خویشتن کنم
هوش مصنوعی: از زمانیکه عهد و پیمانش را شکسته است، تا روز قیامت خودم را سرزنش و ملامت می‌کنم.
او تشنه وگرسنه سزد جای آب و نان
من خاک و خون سرشته به هم در دهن کنم
هوش مصنوعی: او به شدت گرسنه و تشنه است و حق دارد که به دنبال آب و نان باشد. من هم با خاک و خون آمیخته می‌شوم تا در دهان او بگذارم.
دل سرد بر بقای تن از داغ یان غریب
در بنگه فناست روا گر وطن کنم
هوش مصنوعی: دل خسته‌ام از اینکه عمرم رو به پایان است و به خاطر ناراحتی‌های غریب، نگران آینده‌ام هستم. آیا جایز است که در سرزمین خودم به آرامش برسم؟
ذکر مصیبتی که خدا بایدش سرود
دارد کمال نقص بیانی که من کنم
هوش مصنوعی: وقتی که درباره‌ی مصیبتی صحبت می‌کنم که خداوند خود باید برای آن شعر و نغمه‌ای داشته باشد، در واقع به محدودیت‌های خود در بیان آن اشاره می‌کنم و می‌فهمم که نمی‌توانم به درستی از آن بگویم.
دامان و دست و دیده و دل پاک کرده اند
اصحاب وی که ثوب ریا چاک کرده اند
هوش مصنوعی: یاران او دامن و دست و چشم و دل خود را پاک کرده‌اند، چونکه زار و دروغ را کنار گذاشته و به راست‌گویی روی آورده‌اند.