بند ۸
در کامش ای فلک زدی آتش به جای آب
خاکت به حلق باد بدین گونه احتساب
با این ستم هنوز ترا چشم آفرین
با این گنه هنوز ترا بویه ی ثواب
آبی به حلق سوخته ی او نریختند
با آنکه دجله آب شد از فرط التهاب
تا دیده و دلش ز عطش ماند خشک و تر
بایست خون دل رود از دیده ی سحاب
گرم از شهادتش سر و جان از حیات سرد
دل بر فراق داغ و درون از عطش کباب
رایی به سوی مقتل و رویی به خیمگه
جانش سبک عنان و عنانش گران رکاب
دل خالی از علاقه دهان از وداع پر
در این عمل درنگش و برآن امل شتاب
زین قصد ناصواب نگشتند محترز
ز آن خون بی گناه نجستند اجتناب
پوشید خلعتی اگر او بود خاک صرف
نوشید شربتی اگر او بود خون ناب
نه چرخ منقلب شد ازین شغل بی محل
نه خاک مضطرب شد ازین ظلم بی حساب
با تفته کامی وی و اصحاب تشنه لب
ای کاش نیل و قلزم و جیحون شدی سراب
ازتاب تشنه کامی اطفال در خروش
خاک سیه به دیده ی بی آب آفتاب
تا در عراق و شام حریم تو دربدر
دل شاد آن غمین فتد آباد این خراب
در خون خود چو خفت جگرگوشه ی بتول
بر خاک ره فتاد چو فرزند بوتراب
پشت زمین ز اشک ملایک تباه باد
روی فلک ز آه اناسی سیاه باد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در کامش ای فلک زدی آتش به جای آب
خاکت به حلق باد بدین گونه احتساب
هوش مصنوعی: ای افلاک، به جای آب، آتش را در کام او افکندهای و خاک او را به حلق باد سپردهای، که به این ترتیب، حساب و کتاب تو به هم ریخته است.
با این ستم هنوز ترا چشم آفرین
با این گنه هنوز ترا بویه ی ثواب
هوش مصنوعی: با وجود این همه ظلمی که به تو شده، هنوز هم به تو نگاه تحسینآمیز دارند و با وجود گناهانت، هنوز هم عطر نیکی و خوبی از تو به مشام میرسد.
آبی به حلق سوخته ی او نریختند
با آنکه دجله آب شد از فرط التهاب
هوش مصنوعی: برای او که در آتش سوخت، هیچ آبی نیاوردند، با وجود اینکه رود دجله به خاطر شدت هیجان، به جوش آمده بود.
تا دیده و دلش ز عطش ماند خشک و تر
بایست خون دل رود از دیده ی سحاب
هوش مصنوعی: چشمانش و دلش از شدت تشنگی بینوا و بیخاصیت ماندهاند و در واقع، در دلش خون گریه میخواهد از چشمانش، مانند بارانی که از ابرها میریزد.
گرم از شهادتش سر و جان از حیات سرد
دل بر فراق داغ و درون از عطش کباب
هوش مصنوعی: اگرچه او با شهادتش به زندگی ختم کرده، اما روح و جانش هنوز احساس گرما و حیات میکند. دلش به خاطر جدایی داغ است و درونش با عطش سوزان، در آتش کبابی میشود.
رایی به سوی مقتل و رویی به خیمگه
جانش سبک عنان و عنانش گران رکاب
هوش مصنوعی: نظری به سوی محل مرگ و چهرهای به سمت اردوگاه دارد. جانش سبکبار و افسار اسبش سنگین است.
دل خالی از علاقه دهان از وداع پر
در این عمل درنگش و برآن امل شتاب
هوش مصنوعی: دل از عشق تهی است و لبها از خداحافظی پر شدهاند. در این کار باید صبر کرد و بر آن امید نباید شتاب کرد.
زین قصد ناصواب نگشتند محترز
ز آن خون بی گناه نجستند اجتناب
هوش مصنوعی: از این نیت نادرست دوری کردند و به خاطر خون بیگناهی که ریخته نشده، از آن اجتناب کردند.
پوشید خلعتی اگر او بود خاک صرف
نوشید شربتی اگر او بود خون ناب
هوش مصنوعی: اگر او وجود داشته باشد، در لباس مخصوصی لباس پوشیده و اگر او وجود داشته باشد، خاک ساده را نوشیده است، و نیز اگر او وجود داشته باشد، از شربتی که خون پاک است، بهرهمند شده است.
نه چرخ منقلب شد ازین شغل بی محل
نه خاک مضطرب شد ازین ظلم بی حساب
هوش مصنوعی: نه گردش زندگی به خاطر این کار بیمعنا دچار تغییر شد، و نه زمین به خاطر این ظلم بدون حساب و کتاب مضطرب گردید.
با تفته کامی وی و اصحاب تشنه لب
ای کاش نیل و قلزم و جیحون شدی سراب
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دوستانش تشنهاند و او نگران است، ای کاش نیل و دریاها به بازتابی از آب تبدیل میشدند، و تنها سرابی جلوه میکردند.
ازتاب تشنه کامی اطفال در خروش
خاک سیه به دیده ی بی آب آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن تشنگی و نیاز شدید کودکان را در شرایط نامساعد زندگی توصیف میکند. کسانی که در میان خاکها و شرایط سخت به دنبال زندگی هستند و در عین حال، نور و زندگی را از دست دادهاند. این احساس در اینجا به خوبی حس میشود، جایی که بیآبی و بینواختی وجود دارد.
تا در عراق و شام حریم تو دربدر
دل شاد آن غمین فتد آباد این خراب
هوش مصنوعی: تا وقتی که حریم تو در عراق و شام وجود دارد، دل غمین و پریشان نیز شاد میشود و این ویرانی به آبادانی تبدیل میشود.
در خون خود چو خفت جگرگوشه ی بتول
بر خاک ره فتاد چو فرزند بوتراب
هوش مصنوعی: زمانی که جگرگوشه بتول در خون خود خوابیده بود، فرزند بوتراب نیز بر خاک راه افتاد.
پشت زمین ز اشک ملایک تباه باد
روی فلک ز آه اناسی سیاه باد
هوش مصنوعی: در این بیت، بیانگر این است که زمین به خاطر اشکهای فرشتگان خراب شده و آسمان به خاطر نالههای انسانها تاریک شده است. به طور کلی، این جمله نشاندهندهی تأثیر غم و اندوه بر جهان است.