بند ۷۸
نفسی که خواند از در حشمت پیمبرش
خون خدا ببین که چها رفت بر سرش
از تن سرش به نوک سنان رفت در هوا
پس پایمال پهنه ی کین گشت پیکرش
خونی که نسبتش به خدا بود ز احترام
آمیخت خصم خیره به خون های دیگرش
شاهی که روز رزم سزاوار شأن اوست
چندین هزار فوج ملک در معسکرش
در کربلا برابر یک دشت کینه خواه
هفتاد و یک تن از همگان بود لشکرش
نوری که در لطافتش از تن به تب
عریان در آفتاب تن افتاد بی سرش
جسمی که بود خاک رهش بوسه گاه روح
کردند شرحه شرحه به شمشیر و خنجرش
شمعی که کرد روح قدس اخذ نور از او
افکند دست حادثه در راه صرصرش
روشن شد آتشی به بلایای او که سوخت
شش سوی تا نهم فلک از نیم اخگرش
فرسود خیزران شد و آمود خاک و خون
لعلی که بوسه داد پیمبر مکررش
جان بر شهادتش همه تعجیل و حرص بود
دل سوختی ولیک بر احوال خواهرش
بر طفل شیرخوار شهیدش جگر نسوخت
چندانکه در غم دو یتیم برادرش
اندیشه ی اسیری فرزند و زن به جان
نگذاشت جای ماتم عباس و اکبرش
دست از سرش عدوی ستم باره برنداشت
با آنکه استخوان شده با خاک همسرش
خونش به خاک معرکه از جسم پاک ریخت
زین آتش آب حق همه الحق به خاک ریخت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نفسی که خواند از در حشمت پیمبرش
خون خدا ببین که چها رفت بر سرش
هوش مصنوعی: نفسی که به خاطر عظمت پیامبرش به فریاد درآمد، بنگر که چه بلایی بر سر او آمد.
از تن سرش به نوک سنان رفت در هوا
پس پایمال پهنه ی کین گشت پیکرش
هوش مصنوعی: از تن او سرش به نوک نیزهها در هوا پرواز کرد و سپس بدنش زیرپای کینهها قرار گرفت.
خونی که نسبتش به خدا بود ز احترام
آمیخت خصم خیره به خون های دیگرش
هوش مصنوعی: خونی که به خدا نسبت داده میشود، به خاطر احترام و قداستش، با خونهای دیگر متفاوت است و دشمنان به خاطر آن، با دقت و احتیاط بیشتری به آن مینگرند.
شاهی که روز رزم سزاوار شأن اوست
چندین هزار فوج ملک در معسکرش
هوش مصنوعی: پادشاهی که در روز نبرد، شایسته و بزرگ است، در اردوگاهش هزاران فوج از سربازان و نیروهای کشور را دارد.
در کربلا برابر یک دشت کینه خواه
هفتاد و یک تن از همگان بود لشکرش
هوش مصنوعی: در کربلا، در برابر یک دشت پر از کینه و نفرت، تنها هفتاد و یک نفر از افراد حقطلب و جانفشان مقابل لشکری بزرگ و گسترده ایستادند.
نوری که در لطافتش از تن به تب
عریان در آفتاب تن افتاد بی سرش
هوش مصنوعی: نوری که به خاطر لطافتش از یک بدن گرم و عریان در زیر آفتاب برمیخیزد و بیسر و بیهویت است.
جسمی که بود خاک رهش بوسه گاه روح
کردند شرحه شرحه به شمشیر و خنجرش
هوش مصنوعی: جسمی که خاک راهش بود و مظهر عشق و عبادت، اکنون به وسیلهی شمشیر و چاقو تکهتکه و پارهپاره شده است.
شمعی که کرد روح قدس اخذ نور از او
افکند دست حادثه در راه صرصرش
هوش مصنوعی: شمعی که به واسطه روح قدس نورش را به دست آورده، در معرض طوفان و مشکلات قرار گرفته و با چالشهایی روبرو است.
روشن شد آتشی به بلایای او که سوخت
شش سوی تا نهم فلک از نیم اخگرش
هوش مصنوعی: آتشی از مصیبتهای او روشن شد که شش جهت و حتی نهمین آسمان را از خاکسترش سوزاند.
فرسود خیزران شد و آمود خاک و خون
لعلی که بوسه داد پیمبر مکررش
هوش مصنوعی: خیزران (چوب خیزران) فرسوده و خاک و خون آغشته شد و آن لعل (گوهر) که پیامبر بارها بوسهاش زده بود، به خطر افتاده است.
جان بر شهادتش همه تعجیل و حرص بود
دل سوختی ولیک بر احوال خواهرش
هوش مصنوعی: جان بر شهادتش بسیار شتاب و حرص داشت، ولی دلش برای حال خواهرش سوخته بود.
بر طفل شیرخوار شهیدش جگر نسوخت
چندانکه در غم دو یتیم برادرش
هوش مصنوعی: دل مادر شهید به اندازهای برای دو یتیم برادرش میسوزد که برای کودک شیرخواری که از دست داده، نمیسوزد.
اندیشه ی اسیری فرزند و زن به جان
نگذاشت جای ماتم عباس و اکبرش
هوش مصنوعی: فکر و نگرانی اسیران به فرزندان و همسرانشان اجازه نداد که در سوگ عباس و اکبر خود باقی بمانند.
دست از سرش عدوی ستم باره برنداشت
با آنکه استخوان شده با خاک همسرش
هوش مصنوعی: دشمن هیچ وقت از اذیت کردن او دست برنداشت، حتی وقتی که او به خاک سپرده شده و فقط استخوانهایش باقی مانده بود.
خونش به خاک معرکه از جسم پاک ریخت
زین آتش آب حق همه الحق به خاک ریخت
هوش مصنوعی: او در میدان جنگ جانش را فدای حق کرد و خونش بر زمین ریخته شد. از این آتش، حقیقت به زمین جاری شد.