گنجور

بند ۷۰

دردا که دیو و دام بیابان کربلا
بردند تخت و تاج سلیمان کربلا
اشک آب سرد و لخت جگر نان گرم بود
آماده در تدارک مهمان کربلا
فلکی به جودی آمد و فلکی به خون نشست
طوفان نوح بنگر و طوفان کربلا
برد و سلام نار خلیل ار خموش کرد
روشن پس از جهان همه نیران کربلا
شمشاد و سرو یاس و گل از تیشه ی ستم
شد بیش و کم قلم ز خیابان کربلا
نز قطع نخل های طری خسته شد چه سود
نه شرم داشت از رخ دهقان کربلا
پنداری از تسامح و تقصیر خصم بود
این یک خلف که ماند ز سلطان کربلا
گلچین به باغبان نه ترحم نه ترس داشت
این گل نچید اگر ز گلستان کربلا
از هیچ اعتنایی و غفلت به جای ماند
این یک سپرغم از همه بستان کربلا
در خون وی مساهله نز باب رحم رفت
قتلی دگر نبود در امکان کربلا
دهر از جهات دست تطاول بر او گشود
چون پا برون نهاد ز سامان کربلا
پیداست التهاب و عطش پیش اهل دل
از آب و رنگ گوهر و مرجان کربلا
تا بنگری به چشم خود آیات تشنگی
بگذر به خاک و ریگ بیابان کربلا
با صد زبان و دست نیارم نوشت و گفت
تا حشر یک حدیث ز دستان کربلا
ظلمی که بی گزاف برون رفته از حساب
حاشا کی از ضمیر توان برد در کتاب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دردا که دیو و دام بیابان کربلا
بردند تخت و تاج سلیمان کربلا
هوش مصنوعی: افسوس که در بیابان کربلا، شیطان و مشکلات، قدرت و عظمت سلیمان را از او گرفتند.
اشک آب سرد و لخت جگر نان گرم بود
آماده در تدارک مهمان کربلا
هوش مصنوعی: اشک‌ها مانند آب سرد و تلخ‌اند، ولی قلب بیمار و آزرده می‌تواند نان گرم و دلپذیر را برای مهمانان کربلا آماده کند.
فلکی به جودی آمد و فلکی به خون نشست
طوفان نوح بنگر و طوفان کربلا
هوش مصنوعی: در آسمان، ستاره‌ای به فضایی پاک و خالص آمد و دیگری در حالتی نگران و آشفته قرار گرفت. با این وضعیت، یادآوری کن بلایای بزرگ تاریخ، مانند طوفان نوح و حوادث سخت کربلا، چگونه زندگی انسان‌ها را تحت تأثیر قرار داده‌اند.
برد و سلام نار خلیل ار خموش کرد
روشن پس از جهان همه نیران کربلا
هوش مصنوعی: خشم خلیل (حضرت ابراهیم) به خاطر آتش، اگر ساکت شود، پس از زندگی این دنیا، همه‌جا از نیرنگ و فریب به کربلا می‌رسد.
شمشاد و سرو یاس و گل از تیشه ی ستم
شد بیش و کم قلم ز خیابان کربلا
هوش مصنوعی: درختان زیبا و گل‌ها تحت تأثیر ظلم و فشار قرار گرفته‌اند و آثار آنها از کوچه‌های کربلا گردیده است.
نز قطع نخل های طری خسته شد چه سود
نه شرم داشت از رخ دهقان کربلا
هوش مصنوعی: او از بریدن نخل‌های طری خسته شده بود، اما هیچ عرق شرمی از چهره کشاورز کربلا نداشت.
پنداری از تسامح و تقصیر خصم بود
این یک خلف که ماند ز سلطان کربلا
هوش مصنوعی: گویی این خلفی که از سلطان کربلا باقی مانده، ناشی از بی‌دقتی و سهل‌انگاری دشمن است.
گلچین به باغبان نه ترحم نه ترس داشت
این گل نچید اگر ز گلستان کربلا
هوش مصنوعی: این شاعر می‌گوید که این گل (نماد امام حسین یا شهیدان کربلا) نه به خاطر ترحم و نه به خاطر ترس از باغبان چیده نشده است. اگر این گل از باغ کربلا چیده نمی‌شود، به این دلیل است که ویژگی‌های خاصی دارد و ارزش آن بالاست. گلستان کربلا نمادی از فداکاری و ایستادگی در برابر ظلم است.
از هیچ اعتنایی و غفلت به جای ماند
این یک سپرغم از همه بستان کربلا
هوش مصنوعی: از روی بی‌توجهی و غفلت، چیزی به جا مانده که نشان‌دهنده‌ی غم و اندوه کربلاست.
در خون وی مساهله نز باب رحم رفت
قتلی دگر نبود در امکان کربلا
هوش مصنوعی: در خون او همدلی‌ای صورت نگرفت، و درهای رحمت بسته شد. دیگر قتل و کشتاری در کربلا امکان‌پذیر نبود.
دهر از جهات دست تطاول بر او گشود
چون پا برون نهاد ز سامان کربلا
هوش مصنوعی: زمانه از جهات مختلف دست دراز کرد و به او حمله‌ور شد، زمانی که او از مرز کربلا خارج شد.
پیداست التهاب و عطش پیش اهل دل
از آب و رنگ گوهر و مرجان کربلا
هوش مصنوعی: آشکار است که برای افرادی که درک عمیقی دارند، تشنگی و نیاز به آرامش و حقیقت از زیبایی‌ها و زرق و برق‌های دنیوی، مثل گوهر و مرجان، مهم‌تر است.
تا بنگری به چشم خود آیات تشنگی
بگذر به خاک و ریگ بیابان کربلا
هوش مصنوعی: این بیت به وصف حالتی می‌پردازد که اگر به چشم خود نشانی از تشنگی بنگری، باید به دشت و بیابان کربلا بروی و آنجا را مشاهده کنی. در واقع، اشاره به تحمل رنج و فراق و دردهایی دارد که در این مکان مقدس تجربه شده است.
با صد زبان و دست نیارم نوشت و گفت
تا حشر یک حدیث ز دستان کربلا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه صدها زبان و دست داشته باشم، نمی‌توانم حتی یک کلمه از داستان کربلا را تا روز قیامت بیان کنم.
ظلمی که بی گزاف برون رفته از حساب
حاشا کی از ضمیر توان برد در کتاب
هوش مصنوعی: ظلمی که بی‌دلیل و حساب شده از دل بیرون آمده، چگونه می‌تواند از یاد و دل آدمی پاک شود و در زندگی او تاثیری نگذارد؟