گنجور

بند ۶۴

این بود آخر اجر رسول از پیمبری
کامت شد از مودت اولاد او بری
حق پایمال باطل و دین دست سود کفر
حیفا که یافت شرک ز توحید برتری
ابر عطا و بحر کرم با دهان خشک
در خون خویش کرد بط آسا شناوری
بیع و شرای آب به جان هم نداد دست
از قحط آن متاع نه از فقد مشتری
خون خدا به خاک بلا خفت تشنه کام
ای دل کم است زین غم اگر اشک خون گری
در شو زمین ز اشک و بسوز آسمان ز آه
کاین وقعه را رواست چنان تعزیت گری
انباز این عزا بود از انس تا ملک
دمساز این نوا زید از دیو تا پری
مجنون گذشت از سر سودای عاشقی
لیلی گذاشت شیوه ی شیوای دلبری
وامق برید میل ز عذرای گل عذار
عذرا کشید میل به چشمان عبهری
هم آه فرشیان سمک رفت تا سماک
هم اشک عرشیان ز ا ثری ریخت برثری
بر شامیان شوم شیم ختم شد ستم
بر وی چنانکه ختم شد اقسام صابری
سعد فلک به نحس درین دوره شد بدل
آموخت خوی کینه ز مریخ، مشتری
در حیرتم که با همه رفعت سپهر دون
تا کی به خاک نفکند این سفله پروری
کیوان به کام خصم کند سیر تا کجا
کی وا شود ز خوی خیالات خودسری
دردا که شد شهید شهی کآمد از ازل
ایجاد کن فکان همه را عله العلل

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این بود آخر اجر رسول از پیمبری
کامت شد از مودت اولاد او بری
هوش مصنوعی: در پایان، این نتیجه کار پیامبر است که به خاطر محبت و دوستی با فرزندان او، از هرگونه ناپاکی و بدی به دور مانده‌ای.
حق پایمال باطل و دین دست سود کفر
حیفا که یافت شرک ز توحید برتری
هوش مصنوعی: حق به نفع باطل نادیده گرفته شده و دین در برابر سودجویی کفر، بسیار غم‌انگیز است که شرک بر توحید برتری پیدا کرده است.
ابر عطا و بحر کرم با دهان خشک
در خون خویش کرد بط آسا شناوری
هوش مصنوعی: ابر بخشندگی و دریای سخاوت با دهان تشنه و در حال غرق شدن، به آرامی در آب خود شنا می‌کند.
بیع و شرای آب به جان هم نداد دست
از قحط آن متاع نه از فقد مشتری
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیت سخت و قحطی و کمبود کالا اشاره می‌کند. او بیان می‌کند که حتی در شرایطی که آب و جان به هم پیوند خورده‌اند و هر دو در خطرند، از نبود آن کالا و مشتری نمی‌توان دست کشید. این به معنای وابستگی شدید انسان‌ها به کالاها و نیازهای زندگی است، حتی در مواقع دشوار و بحران.
خون خدا به خاک بلا خفت تشنه کام
ای دل کم است زین غم اگر اشک خون گری
هوش مصنوعی: خون خدا در سرزمین مصیبت به خواب رفته است؛ ای دل که تشنه‌ای، اگر بخواهی، این غم کمی نیست که بتوانی با اشک و خون آن را گریه کنی.
در شو زمین ز اشک و بسوز آسمان ز آه
کاین وقعه را رواست چنان تعزیت گری
هوش مصنوعی: زمین پر از اشک است و آسمان از سوز و گداز، زیرا این حادثه آنقدر سنگین و ناراحت‌کننده است که باید به آن سوگواری کرد.
انباز این عزا بود از انس تا ملک
دمساز این نوا زید از دیو تا پری
هوش مصنوعی: اینجا اشاره شده که این سوگواری و عزاداری، مربوط به یک جمع دوستانه و نزدیک است که از انسان‌ها تا ملائکه در کنار هم به این نوا و موسیقی پاسخ می‌دهند. این نوا به گونه‌ای است که حتی دیوان و پری‌ها نیز تحت تأثیر آن قرار گرفته‌اند. بدین ترتیب، این حسی از همبستگی و ارتباط عمیق میان موجودات مختلف را نشان می‌دهد.
مجنون گذشت از سر سودای عاشقی
لیلی گذاشت شیوه ی شیوای دلبری
هوش مصنوعی: مجنون از حس عاشقی خود گذشت و لیلی روش زیبا و دلبرانه‌ای را به جا گذاشت.
وامق برید میل ز عذرای گل عذار
عذرا کشید میل به چشمان عبهری
هوش مصنوعی: وامق از زیبایی‌های عذرا دل‌برده و به چشمانش شیفته شده است.
هم آه فرشیان سمک رفت تا سماک
هم اشک عرشیان ز ا ثری ریخت برثری
هوش مصنوعی: آه و ناله فرشتگان به آسمان رسید و اشک عرشیان از ستارگان بر زمین ریخت.
بر شامیان شوم شیم ختم شد ستم
بر وی چنانکه ختم شد اقسام صابری
هوش مصنوعی: ظلم و ستم بر مردم شام تمام شد، همان‌طور که مشکلات و سختی‌های صبر به پایان رسید.
سعد فلک به نحس درین دوره شد بدل
آموخت خوی کینه ز مریخ، مشتری
هوش مصنوعی: در این دوره زمانی، تاثیر منفی سیارات باعث شده که کینه و دشمنی در بین مردم شکل بگیرد، به طوری که این احساسات از سیاره‌های مریخ و مشتری نشأت گرفته‌اند.
در حیرتم که با همه رفعت سپهر دون
تا کی به خاک نفکند این سفله پروری
هوش مصنوعی: در شگفتم که این انسان‌های پست با وجود اینکه آسمان بلند مرتبه‌ای دارند، تا چه زمانی می‌توانند به خاک توی دنیای پایین بیفتند.
کیوان به کام خصم کند سیر تا کجا
کی وا شود ز خوی خیالات خودسری
هوش مصنوعی: آسمان پرستاره تا چه زمانی به نفع دشمن خواهد بود و تا کی خود را از افکار و خواسته‌های بی‌ثبات آزاد خواهد کرد؟
دردا که شد شهید شهی کآمد از ازل
ایجاد کن فکان همه را عله العلل
هوش مصنوعی: آری، چه اندوهی که آن بزرگوار در صفحه هستی به قتل رسید، کسی که از آغاز وجود، تمام علل و دلایل عالم را به وجود آورده بود.