گنجور

بند ۶۳

در ماتم تو تا نچکید اشکم از قلم
حرفی ازین حدیث به دفتر نزد رقم
ننگاشت خامه نکته ای از شرح این عزا
نآورد تا چه رگ ز غمت خون دل به دم
ماندند تا عزای تو دارند کاینات
ورنه شدی وجود سوی بنگه عدم
هر شب نثار بزم عزاداری تراست
تا روز حشر دامن گردون پر از درم
چشمی محیط حوصله باید سحاب زای
کاین گریه نیست لایق چندین سفینه غم
آبش ز اشک دیده و خوانش ز لخت دل
این بود پاس حرمت مهمان محترم
ز آب دیده تاب درون گر نمی نشاند
می سوخت ز آتش عطش از فرق تا قدم
از چرخ تیره اختر و ز خصم خیره کش
بدخواه وی چو داهیه بسیار، دوست کم
قسمت نمود بر دو طرف عضو عضو خویش
طرف حرامی و حرم اعضای منقسم
برسر هوای حرب و به دل حزن اهل بیت
رایش سوی حرامی و رویش سوی حرم
تنها میان قوم دغا مانده آن دریغ
کارواح در معسکر این کمترین حشم
اجرام خرد و برد بهم مجتمع هنوز
و اندام او به تیغ ستم منقطع ز هم
از آتش ستیزه خصمش خیام سوخت
برپا چراست پایه ی این آبگون خیم
خضمش طمع کند پی خدمت ز پور و دخت
شاهی که قدسیان به حریمش کمین خدم
ز آن ره که عهد دولت باطل کشید طول
حق را ملامتی نه ولی اهل حق ملول

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در ماتم تو تا نچکید اشکم از قلم
حرفی ازین حدیث به دفتر نزد رقم
هوش مصنوعی: تا زمانی که اشک‌هایم به خاطر غم تو نریزد، هیچ حرفی از این موضوع در دفتر ننوشته‌ام.
ننگاشت خامه نکته ای از شرح این عزا
نآورد تا چه رگ ز غمت خون دل به دم
هوش مصنوعی: دستی که این شعر را نوشت، نتوانست هیچ توضیحی درباره این اندوه بیاورد، زیرا غم تو آنقدر عمیق است که خون دل را به دم می‌آورد.
ماندند تا عزای تو دارند کاینات
ورنه شدی وجود سوی بنگه عدم
هوش مصنوعی: کائنات و جهان هستی به خاطر تو باقی مانده‌اند، وگرنه وجود تو به سمت نیستی می‌رفت.
هر شب نثار بزم عزاداری تراست
تا روز حشر دامن گردون پر از درم
هوش مصنوعی: هر شب در مجلس عزاداری تو صرف می‌شود تا روز قیامت، آسمان پر از ثروت و نعمت باشد.
چشمی محیط حوصله باید سحاب زای
کاین گریه نیست لایق چندین سفینه غم
هوش مصنوعی: برای درک دنیای غم و اندوه، انسان باید دید وسیعی داشته باشد، چرا که این اشک و گریه نمی‌تواند به راحتی کشتزار غم را در برگیرد.
آبش ز اشک دیده و خوانش ز لخت دل
این بود پاس حرمت مهمان محترم
هوش مصنوعی: آب چشم او به خاطر غم و اندوهش و ناله‌اش به خاطر دل شکسته‌اش، این نشان از احترام و محبت او به مهمان محترمش است.
ز آب دیده تاب درون گر نمی نشاند
می سوخت ز آتش عطش از فرق تا قدم
هوش مصنوعی: اگر اشک چشم نتواند درون مرا آرام کند، پس از شدت عطشم از سر تا پا می‌سوزم.
از چرخ تیره اختر و ز خصم خیره کش
بدخواه وی چو داهیه بسیار، دوست کم
هوش مصنوعی: از سرنوشت بد و از دشمنی که به نفعش فکر می‌کند، باید دوری کرد. دوست وفادار در میان این همه خطرات و مشکلات کم پیدا می‌شود.
قسمت نمود بر دو طرف عضو عضو خویش
طرف حرامی و حرم اعضای منقسم
هوش مصنوعی: سرنوشت حاکم شده بر دو طرف وجود انسان، یک طرفش به کارهای ناپسند مشغول است و طرف دیگر به امور مقدس و شریف.
برسر هوای حرب و به دل حزن اهل بیت
رایش سوی حرامی و رویش سوی حرم
هوش مصنوعی: در محفل جنگ و در دل غم اهل بیت، نظر او به سمت آدمی گناهکار و چهره‌اش به سوی خانه خداست.
تنها میان قوم دغا مانده آن دریغ
کارواح در معسکر این کمترین حشم
هوش مصنوعی: در میان جمعیت نیرنگ بازان، تنها مانده‌ام و از این جمعیت، من کمترین و بی‌ارزش‌ترین فرد هستم.
اجرام خرد و برد بهم مجتمع هنوز
و اندام او به تیغ ستم منقطع ز هم
هوش مصنوعی: اجزا و اجسام کوچک هنوز به هم متصل‌اند، اما شکل و ساختار او به خاطر ظلم و ستم از هم جدا شده است.
از آتش ستیزه خصمش خیام سوخت
برپا چراست پایه ی این آبگون خیم
هوش مصنوعی: از درگیری و دشمنی، خیام به آتش سوخته است. چرا این خیمه‌ی آبگون (زیبا) برپاست؟
خضمش طمع کند پی خدمت ز پور و دخت
شاهی که قدسیان به حریمش کمین خدم
هوش مصنوعی: دوست یا دشمن، برای خدمت به فرزندان و دختران شاه، به دنبال طمع و منفعت هستند، در حالی که فرشتگان در حریم او در کمین نشسته‌اند.
ز آن ره که عهد دولت باطل کشید طول
حق را ملامتی نه ولی اهل حق ملول
هوش مصنوعی: از آن راهی که promises of fortune به سرانجام نرسید، کسی حق را سرزنش نمی‌کند، اما اهل حق از این موضوع ناامید هستند.