گنجور

بند ۶

برعون باطل آه که ابنای روزگار
در نفی و سلب حق همه جویند اعتبار
تا کربلا ز کوفه به خونریز یک بدن
پر تا به پر پیاده و سر تا به سر سوار
با دعوی خدای پرستی خدای سوز
از التزام ظلم به رحمت امیدوار
ذکر رسول بر لب و بغض ولی به دل
در چشم ها کتاب عزیز اهل بیت خوار
در هیچ امتی عملی سرنزد چنین
ای شرک و کفر را خود از این کیش و ننگ عار
تا راز درم و رسم جدل در جهان که دید
آید برون برابر یک مرد صد هزار
می بین ستیز باطل و بنگر سکون حق
این صبر و این ستم به جهان ماند یادگار
چون شد که عدل حق نکشید انتقام ظلم
ز آن قوم کفر کیش خطاکوش نابکار
جان پلید کاش تنی زان شرار قوم
بیرون نبردی از دم شمشیر آبدار
از تاب تشنه کامی او جاودان کم است
جوشد به جای آب اگر خون ز چشمه سار
زین غم مگر شکسته سراپای آب نهر
بس تن برهنه سرزده برسنگ آبشار
از سبطیان تشنه لبت ای فرات شرم
تا کی به کام قبطی و این گونه سازگار
کاش ای سحر شبت نشود روز هان مخند
شرمی بدار باری از آن چشم اشکبار
از دیده ی تر و لب خشکت نصیب من
اشک زمین گذر شد و آه فلک گذار
ناحق به خاک با بدن چاک چاک خفت
الحق که حق ز فرقه ی ناحق به خاک خفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برعون باطل آه که ابنای روزگار
در نفی و سلب حق همه جویند اعتبار
هوش مصنوعی: اَه، کاش می‌توانستیم بفهمیم که فرزندان این روزگار چگونه در تلاش‌اند تا حقوق دیگران را انکار کرده و خود را معتبر جلوه دهند.
تا کربلا ز کوفه به خونریز یک بدن
پر تا به پر پیاده و سر تا به سر سوار
هوش مصنوعی: از کوفه تا کربلا، جوانان زیادی در نبردی سخت و خونین شرکت کردند؛ برخی پیاده و برخی سوار بر اسب، هر کدام با تمام وجود در میدان حاضر شدند.
با دعوی خدای پرستی خدای سوز
از التزام ظلم به رحمت امیدوار
هوش مصنوعی: با ادعای پرستش خدا و استفاده از نام او، امید داریم که رحمتش را جلب کنیم، اگرچه به ظلم و بی‌عدالتی متعهد هستیم.
ذکر رسول بر لب و بغض ولی به دل
در چشم ها کتاب عزیز اهل بیت خوار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی در ظاهر ذکر پیامبر را بر زبان می‌آورد اما در دل حسد و کینه نسبت به اهل بیت دارد. همچنین نشان می‌دهد که در نگاه‌ او، محبت به اهل بیت ارزشی ندارد و به‌نوعی آنها را تحقیر می‌کند.
در هیچ امتی عملی سرنزد چنین
ای شرک و کفر را خود از این کیش و ننگ عار
هوش مصنوعی: هیچ ملتی این‌گونه عمل نکرده است، ای شرک و کفر، خود از این دین و ننگ و ذلت دوری کن.
تا راز درم و رسم جدل در جهان که دید
آید برون برابر یک مرد صد هزار
هوش مصنوعی: هرگاه کسی به رازهای زندگی و چگونگی جدل و بحث در جهان پی ببرد، می‌تواند با یک مردی که در این زمینه تجربیاتی دارد، به آسانی رقابت کند.
می بین ستیز باطل و بنگر سکون حق
این صبر و این ستم به جهان ماند یادگار
هوش مصنوعی: اگر به جنگ و ستیز باطل نگاه کنی و در کنار آن، آرامش و استواری حق را نیز ببینی، می‌توانی متوجه شوی که این صبر و مظلومیت در جهان، یادگاری از تاریخ است.
چون شد که عدل حق نکشید انتقام ظلم
ز آن قوم کفر کیش خطاکوش نابکار
هوش مصنوعی: زمانی که عدالت الهی به انتقام از ظلم آن قوم کافر و خطاکار نپرداخت.
جان پلید کاش تنی زان شرار قوم
بیرون نبردی از دم شمشیر آبدار
هوش مصنوعی: کاش که جان ناپاک من، از این آتش و شور و احساسات تلخ و پر التهاب بیرون نمی‌رفت و به دست شمشیر خونین نمی‌افتاد.
از تاب تشنه کامی او جاودان کم است
جوشد به جای آب اگر خون ز چشمه سار
هوش مصنوعی: شوق و آرزوی او هرگز تمام نمی‌شود و همیشه در حال جوش و خروش است، حتی اگر به جای آب، خون از چشمه‌ها جاری شود.
زین غم مگر شکسته سراپای آب نهر
بس تن برهنه سرزده برسنگ آبشار
هوش مصنوعی: از این غم، آیا نه اینکه سراسر وجود آب نهر بر اثر بی‌تابی شکسته و خاموش شده است و این که تن بی‌پناهی در برابر سنگ‌های آبشار به چشم می‌خورد؟
از سبطیان تشنه لبت ای فرات شرم
تا کی به کام قبطی و این گونه سازگار
هوش مصنوعی: ای فرات، از تشنگی لب‌های سبطیان شرم کن و از این‌که به کام قبطی راضی باشی و این‌گونه سازگاری داشته باشی، تا کی ادامه خواهد داشت؟
کاش ای سحر شبت نشود روز هان مخند
شرمی بدار باری از آن چشم اشکبار
هوش مصنوعی: ای کاش که سحرگاه شب تو به روز تبدیل نشود! ای دوست، لبخند نزن و شرم داشته باش از آن چشمان پر اشک.
از دیده ی تر و لب خشکت نصیب من
اشک زمین گذر شد و آه فلک گذار
هوش مصنوعی: از چشمان پرآب تو و لب خشک تو برای من اشکی بر روی زمین و آهی از آسمان عبور کرد.
ناحق به خاک با بدن چاک چاک خفت
الحق که حق ز فرقه ی ناحق به خاک خفت
هوش مصنوعی: ناحق به زمین افتاد و با بدنی زخم‌خورده به خواب رفت. حقیقتاً، حق از گروهی ناحق به زمین افتاده است.