بند ۵۲
کز کربلا به دیدهٔ خونبار میرویم
وارسته آمدیم و گرفتار میرویم
خفتند همرهان همه پیر و جوان به خاک
با یک اسیر بستهٔ بیمار می رویم
از دولت سر تو برادر به کربلا
با عزت آمدیم و کنون خوار میرویم
ما را مقیم تربت این در نخواستند
در حضرت حضور تو ناچار میرویم
باشد قصور ما همهجا عذر این گناه
خود واقفی که ما به چه هنجار میرویم
حالی که دستهای گل از ما بهباد رفت
با دست و دامنی همه پرخار میرویم
جان در بهای آب روان نافروش ماند
ز اینجا به جستجوی خریدار میرویم
حاشا به زیر محمل ما کی رود سبک
پی برد ناقه هم که گرانبار میرویم
گر دستها تهی بود از ارمغان چه باک
با بارهای حسرت و تیمار میرویم
سودی که داشتیم ز سودای این سفر
رهزن به پا فکند و زیانکار میرویم
یکباره ز آستین تو شد دست ما رها
ما نیز از آستان تو یکبار میرویم
گم شد و گر تحمل دل گو تمام باش
صد شکر با شکایت بسیار میرویم
طی لسان ندارم و طول زمان دریغ
چون نزد جد و جده به زنهار میرویم
با این شرار ناکس بیگانهخوی شوم
بی آشنا و محرم و غمخوار میرویم
پس بانگ وا اخا ز ثری بر سپهر برد
طاقت ز مه ربود و تحمل ز مهر برد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کز کربلا به دیدهٔ خونبار میرویم
وارسته آمدیم و گرفتار میرویم
هوش مصنوعی: از کربلا با چشمانی پر از اشک و اندوه میرویم، ما آزادانه آمدهایم اما اکنون در دامی گرفتار شدهایم.
خفتند همرهان همه پیر و جوان به خاک
با یک اسیر بستهٔ بیمار می رویم
هوش مصنوعی: همه همراهان، چه پیر و چه جوان، در خواب عمیق فرو رفتهاند، و ما در راه هستیم با یک اسیر که در بند است و حالش خوب نیست.
از دولت سر تو برادر به کربلا
با عزت آمدیم و کنون خوار میرویم
هوش مصنوعی: ما از نعمت و افتخار برادر به کربلا آمدیم و حالا با ذلت و حقارت در حال رفتن هستیم.
ما را مقیم تربت این در نخواستند
در حضرت حضور تو ناچار میرویم
هوش مصنوعی: ما را در این مکان نخواستند، بنابراین ناچاریم به حضور تو برویم.
باشد قصور ما همهجا عذر این گناه
خود واقفی که ما به چه هنجار میرویم
هوش مصنوعی: قصور و خطاهای ما در هر مکان بهانهای است برای توجیه این گناه. تو آگاه هستی که ما به چه ترتیبی حرکت میکنیم.
حالی که دستهای گل از ما بهباد رفت
با دست و دامنی همه پرخار میرویم
هوش مصنوعی: در حالی که گلها به خاطر ما در معرض باد و آسیب قرار گرفتهاند، ما با دستان و دامن پر از خار به راه خود ادامه میدهیم.
جان در بهای آب روان نافروش ماند
ز اینجا به جستجوی خریدار میرویم
هوش مصنوعی: زندگیام را به قیمت کم آب روان نمیفروشم و از این مکان به دنبال کسی میروم که ارزش وجودم را بداند.
حاشا به زیر محمل ما کی رود سبک
پی برد ناقه هم که گرانبار میرویم
هوش مصنوعی: هرگز امکان ندارد که سنگینی بار ما به زیر سایه چادر بیفتد، حتی اگر ناقه نیز سنگین باشد، ما همچنان با بزرگی و سنگینی حرکت میکنیم.
گر دستها تهی بود از ارمغان چه باک
با بارهای حسرت و تیمار میرویم
هوش مصنوعی: اگر دستهایمان از هدیه و بخشش خالی باشد، باکی نیست؛ ما با بارهای پر از حسرت و غم به سمت مقصد میرویم.
سودی که داشتیم ز سودای این سفر
رهزن به پا فکند و زیانکار میرویم
هوش مصنوعی: ما از خیال و آرزوی این سفر بهرهمند بودیم، اما اکنون در حال رفتن هستیم و احساس میکنیم که این سفر برای ما زیانآور بوده است.
یکباره ز آستین تو شد دست ما رها
ما نیز از آستان تو یکبار میرویم
هوش مصنوعی: ناگهان دست ما از آستین تو آزاد شد، و ما هم یکبار از درگاه تو میرویم.
گم شد و گر تحمل دل گو تمام باش
صد شکر با شکایت بسیار میرویم
هوش مصنوعی: با اینکه دل به شدت ناراحت است و نمیتواند بیشتر از این تحمل کند، اما با وجود تمام سختیها و نارضایتیها، هنوز هم شکرگزاریم و به راه خود ادامه میدهیم.
طی لسان ندارم و طول زمان دریغ
چون نزد جد و جده به زنهار میرویم
هوش مصنوعی: من توانایی بیان احساسات و افکارم را ندارم و زمان نیز به من رحم نمیکند، مانند زمانی که به نزد پدربزرگ و مادربزرگ میرویم و احتیاط میکنیم.
با این شرار ناکس بیگانهخوی شوم
بی آشنا و محرم و غمخوار میرویم
هوش مصنوعی: با این آتش و حرارت بیرحم و ناشناس، به سمت دوری و جدایی میروم، بدون اینکه کسی را در کنار خود داشته باشم که با من همدل و همدرد باشد.
پس بانگ وا اخا ز ثری بر سپهر برد
طاقت ز مه ربود و تحمل ز مهر برد
هوش مصنوعی: صدا و فریادی از زمین به آسمان بلند شد که تحمل و قدرت از ماه گرفته و طاقت عشق را نیز از دل برداشت.