گنجور

بند ۵۱

رفتی تو خشک لب ز جهان ای پدر دریغ
ما جوی ها گریسته از چشم تر دریغ
جان داده تشنه کام تو با آنکه بارها
ما را گذشت سیل سرشک از کمر دریغ
گل کردم آستان ترا ز آستین تر
خاکی نمانده خشک که ریزم به سر دریغ
تو تفته دل بمیری و من زنده غرق اشک
جاوید خورد خواهم ازین رهگذر دریغ
هر تیر و تیغ و نی که زنندت به عضو عضو
اعضای ما یکی نشد آن را سپر دریغ
همراهی خود این ره دور و دراز را
کردی چرا خود از من خونین جگر دریغ
سر در کمند کوفی و پا در طریق شام
رخ تافتم ز خاک درت ناگزر دریغ
هرسو که بنگرم فتدم چشم بر عدوت
اما تو روی کرده مرا از نظر دریغ
در خدمتت به ماریه از یثرب آمدم
با خصم سوی کوفه شدم همسفر دریغ
پیکی نبرد زودتر این راه دیرپای
از حال ما به حضرت زهرا خبر دریغ
کاولادت از ذکور و اناث ای ستوده مام
یا کشته ی ستم شده یا دربدر دریغ
مردان ما قتیل وفا تن به تن فسوس
نسوان ما ذلیل جفا سربه سر دریغ
از هر غمت به داغ جوانان که سوخت سخت
شد خواری اسیری ما سخت تر دریغ
در دام فتنه ریخت پس از نقل آشیان
پیش از قفس نماند مرا بال و پر دریغ
زینب دگر زبان به تکلم فرا گشاد
داد تظلم از طرف اهل بیت داد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتی تو خشک لب ز جهان ای پدر دریغ
ما جوی ها گریسته از چشم تر دریغ
هوش مصنوعی: ای پدر، تو از این دنیا رفته‌ای و لب‌هایت خشک است. افسوس که جوی‌ها نیز مانند ما از چشمان مرطوبشان گریه می‌کنند.
جان داده تشنه کام تو با آنکه بارها
ما را گذشت سیل سرشک از کمر دریغ
هوش مصنوعی: به خاطر تو جانم را فدای تشنگی‌ام کرده‌ام، با وجود اینکه بارها اشک‌هایم مانند سیل از چشمانم روان شده است.
گل کردم آستان ترا ز آستین تر
خاکی نمانده خشک که ریزم به سر دریغ
هوش مصنوعی: من چنان به درگاه تو ریشه دوانده‌ام که حتی خاک خشک نیز در دسترس نیست تا بر سرم بریزم و نشان از غم و اندوهی داشته باشم.
تو تفته دل بمیری و من زنده غرق اشک
جاوید خورد خواهم ازین رهگذر دریغ
هوش مصنوعی: تو با تمام احساساتت زندگی را به پایان می‌رسانی و من هنوز زنده‌ام که در اشک‌های بی‌پایان غوطه‌ورم. از این مسیر، باید افسوس بخورم.
هر تیر و تیغ و نی که زنندت به عضو عضو
اعضای ما یکی نشد آن را سپر دریغ
هوش مصنوعی: هر تیری که به تو می‌زنند یا هر برشی که به بدنت وارد می‌شود، هیچ‌کدام نمی‌تواند اعضای ما را از هم جدا کند. این آسیب‌ها نمی‌توانند ما را از هم دور کنند و ما همیشه در کنار هم خواهیم بود.
همراهی خود این ره دور و دراز را
کردی چرا خود از من خونین جگر دریغ
هوش مصنوعی: چرا با من که قلبی آسیب‌دیده دارم، در این مسیر دشوار به همراهی نمی‌آیی؟
سر در کمند کوفی و پا در طریق شام
رخ تافتم ز خاک درت ناگزر دریغ
هوش مصنوعی: من به دام عشق کوفی گرفتار شدم و پاهای من در راه شام است. اما از خاک درگاه تو سر بلند می‌کنم و به خاطر دوری تو بسیار افسوس می‌خورم.
هرسو که بنگرم فتدم چشم بر عدوت
اما تو روی کرده مرا از نظر دریغ
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه می‌کنم، دشمن خود را می‌بینم، اما تو روی خود را از من پنهان کرده‌ای.
در خدمتت به ماریه از یثرب آمدم
با خصم سوی کوفه شدم همسفر دریغ
هوش مصنوعی: برای خدمت به ماریه از یثرب آمدم و با دشمنان به سمت کوفه همسفر شدم، که این بسیار افسوس‌برانگیز است.
پیکی نبرد زودتر این راه دیرپای
از حال ما به حضرت زهرا خبر دریغ
هوش مصنوعی: پیامی به سرعت بفرست که این مسیر طولانی از وضعیت ما به حضرت زهرا اطلاع دهد.
کاولادت از ذکور و اناث ای ستوده مام
یا کشته ی ستم شده یا دربدر دریغ
هوش مصنوعی: به دنیا آمدن تو از مردان و زنان، ای ستوده! یا جان خود را در راه ظالمی فدای حق کرده‌ای، یا در آوارگی و بی‌خانمانی به سر می‌کنی، افسوس!
مردان ما قتیل وفا تن به تن فسوس
نسوان ما ذلیل جفا سربه سر دریغ
هوش مصنوعی: مردان ما به خاطر وفاداری، جان خود را فدای ارزش‌ها می‌کنند، در حالی که زنان ما به خاطر نادیده گرفتن حق و حقوق خود، در موقعیت سخت و نازلی قرار دارند. این وضعیت باعث تاسف و ناراحتی عمیق برای ماست.
از هر غمت به داغ جوانان که سوخت سخت
شد خواری اسیری ما سخت تر دریغ
هوش مصنوعی: از هر اندوهی که داری، غم جوانانی که به شدت سوخته‌اند، برای ما که اسیریم، سخت‌تر و بیشتر آزاردهنده است.
در دام فتنه ریخت پس از نقل آشیان
پیش از قفس نماند مرا بال و پر دریغ
هوش مصنوعی: در دام مشکلات گرفتار شدم و بعد از اینکه خانه‌ام را ترک کردم، دیگر در قفس نمانده‌ام و بال و پرم را از دست داده‌ام.
زینب دگر زبان به تکلم فرا گشاد
داد تظلم از طرف اهل بیت داد
هوش مصنوعی: زینب دیگر شروع به سخن گفتن کرد و از طرف اهل بیت، شکایت و مظلومیت آن‌ها را بیان کرد.