گنجور

بند ۴۸

کای کشتهٔ جفا سوی ما یک نظر ببین
ما را چو باد زین سر کو پی‌سپر ببین
بگشای چشم و پرده‌نشینان قدس را
سیاره‌سار گرد جهان دربه‌در ببین
این کاروان قافله‌سالار کشته را
پایی ز پیش و دل ز پس آسیمه‌سر ببین
خود را چو اشک دیدهٔ ما خاک شین بجوی
ما را چو زخم سینهٔ خود خون‌جگر ببین
پویم به پای خوف و خورم خون دل به راه
اسباب زاد و راحله‌ام زین سفر ببین
هم خاک و خون مرا عوض آب و نان بیاب
هم اشک و رخ مرا بدل سیم و زر ببین
هر بامداد مائده‌ام لخت دل نگر
هر شامگاه ساقیه‌ام چشم تر ببین
در هر نفس که بی تو کشم صد بلا به‌پای
در هر قدم که بی تو روم صد خطر ببین
این خواهران که روح‌قدس پرده‌دارشان
عریان اسیر طایفهٔ پرده‌در ببین
دل سخت‌تر شد این‌همه را ز اشک و آه ما
بر کوه برق و بارش ما را اثر ببین
این خاندان که فرض شد اکرامشان به خلق
خواری‌کش از اراذل بی پا و سر ببین
بعد از قتال و غارت و اخراج و نفی و سلب
بر ما ستیز خصم جفاجو بتر ببین
سفر وجود خویش چو قرآن مندرس
اجزای آن گسیخته از یکدگر ببین
داغ درون ما به غم خویش برشمار
از زخم‌های خویش یکی بیشتر ببین
ز انبوه غم نهاد دگرباره رخ به خاک
نالید و گفت وا ابتا روحنا فداک

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کای کشتهٔ جفا سوی ما یک نظر ببین
ما را چو باد زین سر کو پی‌سپر ببین
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر بی‌رحمی‌ها جان داده‌ای، لطفاً یک لحظه به ما نگاه کن. ما را مانند بادی که از این سمت کوه می‌وزد، ببین.
بگشای چشم و پرده‌نشینان قدس را
سیاره‌سار گرد جهان دربه‌در ببین
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و افرادی را که در مکان‌های مقدس نشسته‌اند، ببین که چطور مانند سیاره‌ای در حال گردش هستند و در دنیا سرگردان‌اند.
این کاروان قافله‌سالار کشته را
پایی ز پیش و دل ز پس آسیمه‌سر ببین
هوش مصنوعی: این کاروان که جلوتر از همه حرکت می‌کند، در حالی که پیکر کشته‌ای را به دوش دارد و دلش از غم و ترس آشفته است، به جلو می‌رود.
خود را چو اشک دیدهٔ ما خاک شین بجوی
ما را چو زخم سینهٔ خود خون‌جگر ببین
هوش مصنوعی: خودت را مثل اشک چشمان ما حس کن، و ما را مانند زخمی که به قلبت زده شده، درک کن و ببین که چقدر درد داریم.
پویم به پای خوف و خورم خون دل به راه
اسباب زاد و راحله‌ام زین سفر ببین
هوش مصنوعی: با ترس و وحشت به راه می‌روم و در دل خون می‌خورم. وسایل سفر و سختی‌هایم را در این سفر ببین.
هم خاک و خون مرا عوض آب و نان بیاب
هم اشک و رخ مرا بدل سیم و زر ببین
هوش مصنوعی: به خاطر معیشت و زندگی‌ام، هم به خاک و خون می‌افتم و هم برای نیاز به غذا و آب تلاش می‌کنم. همچنین درد و غم من را می‌توانی به جای ثروت و طلا مشاهده کنی.
هر بامداد مائده‌ام لخت دل نگر
هر شامگاه ساقیه‌ام چشم تر ببین
هوش مصنوعی: هر صبح، نعمت و زیبایی را با دل لخت و بی‌پرده نگاه کن و هر شب، با چشمانی پر از اشک، ساقی‌ام را ببین.
در هر نفس که بی تو کشم صد بلا به‌پای
در هر قدم که بی تو روم صد خطر ببین
هوش مصنوعی: هر بار که بدون تو نفس می‌کشم، با مشکلات زیادی مواجه می‌شوم و هر گامی که بدون تو بردارم، با خطرات گوناگونی روبه‌رو می‌شوم.
این خواهران که روح‌قدس پرده‌دارشان
عریان اسیر طایفهٔ پرده‌در ببین
هوش مصنوعی: این خواهران که روح‌القدس جان‌پناه و حمایت کننده‌شان است، با بی‌پروایی در معرض دید همگان قرار دارند و به راحتی در اختیار افرادی قرار گرفته‌اند که به حریم دیگران بی‌احترامی می‌کنند.
دل سخت‌تر شد این‌همه را ز اشک و آه ما
بر کوه برق و بارش ما را اثر ببین
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر اشک‌ها و ناله‌هایی که می‌ریزیم، بی‌تاثیرتر شده است. اما بر روی کوه، آثار بارش و رعد و برق ما را می‌توان دید.
این خاندان که فرض شد اکرامشان به خلق
خواری‌کش از اراذل بی پا و سر ببین
هوش مصنوعی: این خانواده که به بزرگ‌داشت و احترام شناخته می‌شوند، در واقع نشانه‌ای از حقارت و نادانی افرادی هستند که از جامعه طرد شده و بی‌هویت‌اند.
بعد از قتال و غارت و اخراج و نفی و سلب
بر ما ستیز خصم جفاجو بتر ببین
هوش مصنوعی: پس از جنگ‌ها و غارت‌ها و اخراج و حبس، حالا باید ببینید که دشمن بی‌رحم چگونه بیشتر از قبل به ما حمله می‌کند.
سفر وجود خویش چو قرآن مندرس
اجزای آن گسیخته از یکدگر ببین
هوش مصنوعی: وجود من مانند یک قرآن قدیمی است که اجزای آن از هم جدا شده‌اند. به سفر درون خود بنگر و این جدایی‌ها را مشاهده کن.
داغ درون ما به غم خویش برشمار
از زخم‌های خویش یکی بیشتر ببین
هوش مصنوعی: آتش درون ما را با غم خود بسنج، چون زخم‌هایمان را بشمارید، ببینید که آیا یکی بیشتر از دیگری است یا نه.
ز انبوه غم نهاد دگرباره رخ به خاک
نالید و گفت وا ابتا روحنا فداک
هوش مصنوعی: از شدت اندوه، دوباره بر زمین افتاد و با ناله گفت: ای پدر، جان ما فدای تو باشد.