گنجور

بند ۴۷

برخیز و وضع حال من از روزگار بین
با صد جهان شکنجه و دردم دچار بین
با آنکه در زمانه خود امروز مرکزم
بیرون در ز دایره‌ام حلقه‌وار بین
گه از رضا چو تن به زمین با سکون نگر
گه از قضا چو سر به سنان بی‌قرار بین
از تابش غم خود و اصحاب و اهل‌بیت
چون شمع آتشم همه در پود و تار بین
عطشان تو جان سپردی و با کام خشک و تر
عذب فرات را به لبم زهرمار بین
درخور نبود رفع عطش را وگرنه ز اشک
برخیز و جیب و دامن من جویبار بین
بی چهر و قامت گل و سروم به باغ و جوی
بر دل خدنگ بنگر و بر دیده خار بین
باقی گذاشت کافکندم از در تو دور
بدعهدی زمانهٔ ناسازگار بین
اولاد خویش را که خود اهل مودتند
خورد و درشت و دخت و پسر خوار و زار بین
از خال و خط و زلف جوانان ساده‌روی
دامان دشت ماریه را پر نگار بین
وز خون نوخطان خداخوان خاک‌خفت
چون طرف باغ بادیه را لاله‌زار بین
این خیل داغ‌دیدهٔ هجران‌کشیده را
سوی مزار مادر خود ره‌سپار بین
زن‌ها و خواهران و یتیمان خویش را
چون اشک دل ز دیده روان زین دیار بین
از صدمهٔ پیاده‌روی‌ها برهنه‌پای
پای برهنگان یتیمت فگار بین
چون قطع جان و دل به رضا زآن بدن نکرد
گفت این مقاله دیگر و قطع سخن نکرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برخیز و وضع حال من از روزگار بین
با صد جهان شکنجه و دردم دچار بین
هوش مصنوعی: بلند شو و به وضعیت من نگاه کن، با صد درد و رنج از دنیا دست و پنجه نرم می‌کنم.
با آنکه در زمانه خود امروز مرکزم
بیرون در ز دایره‌ام حلقه‌وار بین
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من امروز در دایره خودم قرار ندارم، می‌توانم از بیرون به آن نگاهی حلقه‌وار داشته باشم.
گه از رضا چو تن به زمین با سکون نگر
گه از قضا چو سر به سنان بی‌قرار بین
هوش مصنوعی: گاهی وقت‌ها با آرامش به زمین نگاه می‌کنی و از رضایت در آنجا هستی، و گاهی هم در وضعیت ناپایداری، سر به تیر نگاه می‌کنی و از سرنوشت نگران هستی.
از تابش غم خود و اصحاب و اهل‌بیت
چون شمع آتشم همه در پود و تار بین
هوش مصنوعی: از نور غم خود و دوستان و خانواده‌ام، مانند شمعی که می‌سوزد، همه چیز من را در تاریکی فرو برده است.
عطشان تو جان سپردی و با کام خشک و تر
عذب فرات را به لبم زهرمار بین
هوش مصنوعی: تو تشنه‌ای و جان خود را فدای عطش کردی، در حالی که با دهان خشک و پر از تلخی، آب شیرین دجله را بر لبانم زهر می‌کنی.
درخور نبود رفع عطش را وگرنه ز اشک
برخیز و جیب و دامن من جویبار بین
هوش مصنوعی: اگر تشنگی‌ام رفع نمی‌شود، اشک‌هایم را ببین که چطور از چشمانم سرازیر شده و جیب و دامنم را مثل جویبار پر کرده‌اند.
بی چهر و قامت گل و سروم به باغ و جوی
بر دل خدنگ بنگر و بر دیده خار بین
هوش مصنوعی: بدون توجه به زیبایی و ظاهر، به گل و رودخانه در باغ نگاه کن و به دقت به تیرک‌های دل بسپار و زخم‌ها و دردهایی که بر چشمانت نشسته است، ملاحظه کن.
باقی گذاشت کافکندم از در تو دور
بدعهدی زمانهٔ ناسازگار بین
هوش مصنوعی: من از در تو دور شدم، چون زمانه ناسازگار و بی‌وفا است و از تو تنها یادگارهایی باقی مانده است.
اولاد خویش را که خود اهل مودتند
خورد و درشت و دخت و پسر خوار و زار بین
هوش مصنوعی: فرزندان خود را که ذاتاً انسانی و محبوب‌اند، به‌دقت و حساسیت بررسی کن و وضعیت آنها را چه در خوب بودن و چه در بد بودن، مورد توجه قرار بده.
از خال و خط و زلف جوانان ساده‌روی
دامان دشت ماریه را پر نگار بین
هوش مصنوعی: از زیبایی‌ها و زینت‌های giovani که با خط و خال و موهای زیبایشان بر دشت ماریه نمودار است، به وضوح به چشم می‌خورد.
وز خون نوخطان خداخوان خاک‌خفت
چون طرف باغ بادیه را لاله‌زار بین
هوش مصنوعی: از خون جوانان خداجوی که به خاک آرمیده‌اند، چنانچه در کنار باغ، دشت‌های پر از لاله را مشاهده می‌کنی.
این خیل داغ‌دیدهٔ هجران‌کشیده را
سوی مزار مادر خود ره‌سپار بین
هوش مصنوعی: این گروه از افرادی که به شدت از دوری و فراق رنج می‌برند، را ببین که به سمت مزار مادر خود در حال حرکت هستند.
زن‌ها و خواهران و یتیمان خویش را
چون اشک دل ز دیده روان زین دیار بین
هوش مصنوعی: زن‌ها و خواهران و یتیمان خود را مانند اشکی که از دل به چشم می‌آید، احساس کنید و آن‌ها را از این سرزمین ببینید.
از صدمهٔ پیاده‌روی‌ها برهنه‌پای
پای برهنگان یتیمت فگار بین
هوش مصنوعی: از آسیب‌هایی که به پاهای برهنه‌ام از راه رفتن روی زمین ناهموار رسیده، به حال یتیمان برهنه‌پا فکر کن.
چون قطع جان و دل به رضا زآن بدن نکرد
گفت این مقاله دیگر و قطع سخن نکرد
هوش مصنوعی: وقتی که جان و دلش به رضایت از آن بدن جدا شد، دیگر چیزی نگفت و از حرف زدن باز نایستاد.