بند ۴۴
کای از غمت برادر با جان برابرم
غربال دور خاک بلا بیخت بر سرم
چون زخمهای خود نگری از ستاره بیش
داغ درون خویش اگر بر تو بشمرم
گفتم رها کنند مگر زین قفس مرا
اما چه سود بال کدام است و کو پرم
خصمم کشید و از سر کویت به عنف برد
این هم غمی دگر که ندانم کجا برم
ذبح تو باورم نشدی لیکن این قضا
امروز شد مشاهده ز الله و اکبرم
در پای ذوالجناح تو نامد ز دست ما
خود را فدا کنیم از این باب دلخورم
ز آن حرب و ضرب و زخمه و اخراج و ترکتاز
زین خشم و کینهخواهی خصم ستمگرم
ز آن تابشی که تافت به دلهای تفتهجان
ز آن آتشی که سوخت به خرگاه و چادرم
داغ بنات زار درونریش دلپریش
نهب بساط و پرده و بالین و بسترم
نالان به پشت ناقه یتیمان بینوا
عریان به روی بادیه عباس و اکبرم
با این تطاولات و تعدی هنوز دل
خالی نکرده خصم جفاکیش کافرم
خواهر بمیردت که نشد پیشمرگ تو
کی سازمت علاج و کدامین غمت خورم
نیرنگ داغ و نقش فراقت ز لوح دل
زایل فتد مگر به قضا گاه محشرم
پیش از بیان حال به پایان بریم عمر
وین داستان تمام نخواهد شد آخرم
حیرت بهجای حفظ و تزلزل بهجای تاب
بیمار کربلا به پدر کرد این خطاب:
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کای از غمت برادر با جان برابرم
غربال دور خاک بلا بیخت بر سرم
هوش مصنوعی: ای برادرم، از غم تو جانم به تنگ آمده است، طوری که درد و رنج زندگی بر سرم ریخته و نمیتوانم آن را تحمل کنم.
چون زخمهای خود نگری از ستاره بیش
داغ درون خویش اگر بر تو بشمرم
هوش مصنوعی: وقتی زخمهای خود را میبینم، بیش از ستارهها ناراحتی درونم وجود دارد. اگر بخواهم این دردهایم را برای تو بشمارم...
گفتم رها کنند مگر زین قفس مرا
اما چه سود بال کدام است و کو پرم
هوش مصنوعی: گفتم شاید مرا از این قفس آزاد کنند، اما چه فایده؟ پر من کجاست و بال من کجاست؟
خصمم کشید و از سر کویت به عنف برد
این هم غمی دگر که ندانم کجا برم
هوش مصنوعی: دشمنم مرا به زور از کنار کویت دور کرد و حالا دلم پر از غم شده است و نمیدانم به کجا بروم.
ذبح تو باورم نشدی لیکن این قضا
امروز شد مشاهده ز الله و اکبرم
هوش مصنوعی: هرچند که من به قربانی شدن تو ایمان نداشتم، اما امروز به خواست خداوند این عمل را شاهد هستم.
در پای ذوالجناح تو نامد ز دست ما
خود را فدا کنیم از این باب دلخورم
هوش مصنوعی: من از این موضوع ناراحتم که نمیتوانیم خود را برای تو فدای ذوالجناح کنیم.
ز آن حرب و ضرب و زخمه و اخراج و ترکتاز
زین خشم و کینهخواهی خصم ستمگرم
هوش مصنوعی: به خاطر جنگ و ضربهها و آسیبها و تبعید و یورش، از این خشم و کینهجویی دشمن ستمگرم آسیب دیدهام.
ز آن تابشی که تافت به دلهای تفتهجان
ز آن آتشی که سوخت به خرگاه و چادرم
هوش مصنوعی: به خاطر نوری که به دلهای دلسوخته تابیده و از آن آتش که خرگاه و چادر مرا سوزانده است.
داغ بنات زار درونریش دلپریش
نهب بساط و پرده و بالین و بسترم
هوش مصنوعی: دل پریشان و زخمدار من به شدت تحت تأثیر غم و اندوه قرار گرفته است و میتوانم احساس کنم که این درد و رنج، مانند یک پرده و بستر به هم ریختهای بر زندگیام تاثیر گذاشته است.
نالان به پشت ناقه یتیمان بینوا
عریان به روی بادیه عباس و اکبرم
هوش مصنوعی: به حال یتیمان و بیپناهی آنها فکر کنید که در بیابان، عریان و نالان بر پشت شتر در حال حرکت هستند. من هم عباس و اکبرم، نشاندهنده حماسه و غم در این وضعیت هستم.
با این تطاولات و تعدی هنوز دل
خالی نکرده خصم جفاکیش کافرم
هوش مصنوعی: با وجود تمام این ظلمها و بیرحمیها، هنوز قلبم از محبت و عشق او خالی نشده است. خصم، به خاطر این وفاداری من، مرا کافر میداند.
خواهر بمیردت که نشد پیشمرگ تو
کی سازمت علاج و کدامین غمت خورم
هوش مصنوعی: خواهر تو بمیرد، اما من پیشقدم تو نمیشوم. چه نسخهای برای درمانت بپیچم و چه غمی را باید با تو شریک شوم؟
نیرنگ داغ و نقش فراقت ز لوح دل
زایل فتد مگر به قضا گاه محشرم
هوش مصنوعی: تا وقتی که در دل من غم دوری و یاد تو باقی است، این رنج و پیچیدگی از قلبم بیرون نرود، مگر در روز قیامت که حساب و کتاب همه چیز روشن میشود.
پیش از بیان حال به پایان بریم عمر
وین داستان تمام نخواهد شد آخرم
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به شرح وضعیت خود بپردازیم، بیایید عمر را به پایان برسانیم؛ چرا که این داستان هیچگاه تمام نخواهد شد.
حیرت بهجای حفظ و تزلزل بهجای تاب
بیمار کربلا به پدر کرد این خطاب:
هوش مصنوعی: در کربلا، حالتی از شگفتی و سردرگمی به وجود آمده است. این شرایط به پدرش میگوید که او تحت تأثیر این مشکلات و دردها قرار دارد. در واقع، حال بیمار در کربلا که دچار تزلزل و ناامیدی شده، به پدرش پیامی میدهد.